دگردیسی استبداد
پناهکاه نمایشی ست که چیزی بیش از آن چه انتظار دارید را به مخاطب می گوید. اما نه هر مخاطبی! اگر تنها علاقه مند دیدن تاترهای
... دیدن ادامه ››
پر زرق و برق و مجلل هستید طبیعتا این نمایش شما را جذب نخواهد کرد اما اگر به روایت ، به خط داستانی نمایش، به نشانه شناسی و دنبال کردن نماد هایی که نویسنده مثل کد های آگاهی و دانستن در لابه لای نمایش پنهان کرده است علاقه دارید طبیعتا مثل من از دیدن نمایش پناهکاه لذت خواهید برد.
متن و روایت قوی ، چهره پردازی و طراحی لباس عالی و جلوه های ویژه و ماکت سازی نفس گیر در کنار صداگذاری و افکت های ویژه و بازی های خوب پناهکاه را به نمایشی تبدیل کرده است که این روزها بعد از دیدنش می شود راضی از آن بیرون آمد و حتی ساعتی پشت میز کافه ای نشست و با دوستی درباره ی آن ساعتی به گفتگو پرداخت
(ادامه این مطلب امکان فاش کردن داستان را دارد)
ناکجا آبادی در زیر زمین که یک خلبان هواپیما با چتر و در گریز از جنگ در آن سقوط و یا بهتر بگویم هبوط می کند! ناکجا آبادی با قوانین خاص خود ! رایان که نامش ما را به یاد سرباز رایان می اندازد از آسمان به این ناکجا آباد می افتد و با تصمیم لحظه ی آخری پیتر سه روز مهلت میابد سه روزی که مهلت دگردیسی اوست
سه روزی که با به اغما رفتن پیتر زمانی که به جای راحت بالا رفتن از پله ی سوم مثل همیشه بر زمین پرت می شود تا لحظه ای که رایان از همان پله بالا می رود و ارتباط او با روح پیتر که حالا عاجزانه می خواهد او را از راه فرار که روزی خودش پیدا کرده و نگریخته بیرون ببرد
پیتر نماد استبداد سنتی ست. قوانین سرسختانه با بالهای آهنی ، شکنجه ، تنبیه های درد آور و ایجاد باور های رعب آور برای انجام ممنوعیت ها! قوانینی که فقط برای دیگران است در حالی که پیتر هم در اتاقش هر چی می خواهد می نوشد و با هر که می خواهد می آمیزد!
استبداد سنتی ای که روزهای پایانی اش را می گذارد چون امیال و غرایز اصلی و سویه ی حیوانی آدمی را هم کنترل می کند برای همین کسی به خاطر میل جنسی قیام می کند کسی هوای خوردن گوشت دارد و دیگری به خاطر مخالفت با رای اکثریت مجازات می شود
اما رایان تازه وارد آنطور هم که فکر می کنیم یک سرباز طرفدار صلح که به آزادی های فردی احترام می گذارد نیست اتفاقا روش های او که هر چه از نمایش بیشتر می گذرد بی رحمانه تر هم می شود بسیار از پیتر خود خواهانه تر و حیوانی تر است رایان که به عمد از نظر ظاهری با سر بی مو و ریش بلند به پیتر شبیه است تنها کسی ست که می تواند با روح پیتر حرف بزند و البته تنها کسی ست که گویی جلوه و چهره ای دیگر از پیتر است پیتری که پای رفتنش طعمه ی غریزه شده است و حس و حالش آدم را به یاد تصویر پوستر تاتر می اندازد
رایان نماد آن استبدادی ست که آدمی امروز را به زنجیر می کشد ، به زنجیر کشیدنی نه از جنس قانون و مجازات های سخت گیرانه ، کشیدن به زنجیر اوهام و غرایز به بهانه ی بروز دادن خود واقعی! آنجا رایان می گوید کاری کرده که اهالی پناهکاه خود واقعی شان را بروز دهند به فکر می افتی که آیا این خود واقعی آنهاست یا خود حیوانی شان؟!
به هر حال رایان که در این بازی آزادوار استبداد و قدرت طلبی حیوانی اش لحظه لحظه نقشه می کشد و قدم به قدم آدم ها را برده ی خودش می کند دیگر حتی با یافتن راه گریز هم خیال گریز ندارد و او که به هوای آزادی آمده و در آغاز نمایش حتی قصد دارد آدمها ی پناهکاه را بیرون ببرد درهای تازه یافته ی خروج را می بندد تا دیکتاتوری جدید بر مبنای ژست خود بودن و فردیت ایجاد کند فردیتی که ظاهر پوسیده ی فردیت مدرنیته است ولی در واقع دگردیسی همان استبدادی ست که بشر پیش از این اسیرش بوده است و به قول پیتر فرمانده ای جدید با روشی متفاوت!
همان روش این روزهای دنیای ما
بند شدن در اسارت چیزی که گمان می کنیم فردیت ماست!
از متن نمایش و اجرای آن بسیار لذت بردم
جایی بود برای اندیشیدن
و شاید با استفاده از کیفیت صدای بهتر برای موسیقی و البته کمی تمرکز بیشتر روی گریم و طراحی لباس بخصوص بازیگران زن می توانست بهتر باشد
دیدن آن را برای کسانی که دوست دارند تا ساعت ها بعد از تاتر به آن فکر کنند پیشنهاد می شود