🟡#پست_موقت (تیوال [فعلا=] اینستاگرام)
بسیاری از محققان و کارشناسان علوم اجتماعی تأکید دارند که وجود شرایط اجتماعی و اقتصادی نابسامان، شرط کافی برای وقوع انقلاب نیست.
یکی از نخستین اقدامهای جنبش انقلابی فرانسه، حملهی هماهنگ به کلیسا بود و در میان سوداهایی که انقلاب برانگیخته بود، نخستین سودایی که سر بر کشید و آخرین سودایی که فروکش کرد، سرشتی ضددینی داشت. حتی پس از آنکه پافشاری برای دستیابی به آزادی نوین فروکش کرده بود و فرانسویان دیگر چیزی بهتر از زندگی در آرامش را (حتی به بهای بردگیشان) خواستار نبودند، شورش علیه اقتدار کلیسا به هیچ روی پایان نگرفته بود.
... البته انقلاب فرانسه چهرهای دوگانه داشت و علاوه بر گسترش ارزشهایی نظیر برابری، آزادی و حقوق بشر، خشونت افسارگسیخت و سازمانیافتهای
... دیدن ادامه ››
را هم به همراه آورد. علاوه بر این، خیزش مردم فرانسه در وهلهی اول نتوانست یک نظام سیاسی پایدار ایجاد کند و این کشور تا سالیان طولانی درگیر حکومتهای مطلقه، کودتاهای گوناگون و ظهور امپراطورهای مختلف باقی ماند. اما ایدهی اصلی انقلاب مبنی بر اینکه مشروعیت یک نظام سیاسی از جانب مردم است و مردم این امکان را دارند تا یک نظام سیاسی را تغییر دهند، در ذهن بسیاری از ملتها باقی ماند.
اروپا در قرن هجدهم شاهد رشد طبقه اقتصادی جدیدی بود که برای کسب ثروت به زمین و کشاورزی متکی نبود و عموما در تجارت یا صنعت فعالیت میکرد. این طبقهی نوظهور که به بورژوآزی معروف شد به نسبت اشراف و روحانیون کلیسا قدرت سیاسی کمتری داشت و به همین دلیل مجبور به پرداخت مالیات بیشتری بود. در فرانسه به این گروه، طبقهی سوم هم میگفتند. هر چند طبقهی سوم شامل تمام گروههای غیر از اشراف و روحانیون میشد اما چهرههای برجستهی آن را عموما روشنفکران، حقوقدانان، نویسندگان و تجار نمایندگی میکردند. طبقهی سوم در آن روزگار ۹۸ درصد از جامعهی فرانسه را نمایندگی میکرد. با این حال مشخص بود که این طبقه با وجود نقش بزرگ اقتصادی و تعداد به مراتب بیشتر خود، سهمی از قدرت ندارد.
فرانسه در آغاز نیمهی دوم قرن هجدهم در جنگی ویرانگر مشارکت داشت که بعدها به جنگ هفت ساله معروف شد؛ این جنگ در قارههای مختلفی به وقوع پیوست و فرانسه و انگلستان هر کدام قصد داشتند تا تسلط بیشتری بر مستعمرات پیدا کنند. فرانسه در جنگ هفت ساله توفیق چندانی نداشت و به همین دلیل فشار مالی سنگینی بر این کشور تحمیل شد. دولت برای جبران مخارج خود، مالیات سنگینی را بر کشاورزان، تجار و صنعتگران تحمیل کرد. با این حال اشراف و روحانیون عملا از معافیتهای مالیاتی قابل توجهی برخوردار بودند. این رویداد خشم بسیاری از فرانسویها را برانگیخت. همزمان با افزایش مالیاتها، کشور فرانسه با خشکسالی سنگینی روبهرو شد و کمبود غلات قیمت نان را افزایش داد و بسیاری نمیتوانستند شکم خود را سیر کنند. اما این پایان کار نبود؛ دولت لویی شانزدهم از ارتش قارهای و استقلال طلبان آمریکایی حمایت میکرد.
هر چند در نهایت ۱۳ مستعمرهی پیشین در آمریکای شمالی توانستند دولت بریتانیا را از آنجا بیرون کنند و کشور ایالات متحده آمریکا شکل گرفت اما این امر دولت فرانسه را بیش از پیش در بدهی فرو برد. از سوی دیگر فرانسه به صورت استبدادی اداره میشد و پادشاهی به کلیسای کاتولیک اختیارات ویژهای داده بود. این کلیسا تعداد زیادی از زمینهای حاصلخیز کشور را در اختیار داشت و خود به صورت جداگانه مالیاتی اضافی را به مردم تحمیل میکرد. این شرایط هولناک انگیزهی فراوانی را برای شکلگیری خیزشهای مردمی ایجاد میکرد.
... در ۲۱ ژوئن سال ۱۷۹۱ پادشاه و خانوادهاش تصمیم میگیرند تا در لباس خدمتکاران از فرانسه فرار کنند اما در یک شهر مرزی دستگیر میشوند و به پاریس بازمیگردند. بسیاری از مردم نسبت به این اتفاق خشمگین هستند و احساس میکنند پادشاه مخالفت علنی خود با انقلابشان را نشان داده است. در همین زمان گروهی از انقلابیون موسوم به ژاکوبنها قدرت و طرفداران بیشتری پیدا میکنند. آنها نسبت به دیگر گروههای انقلابی رادیکالتر هستند و خواهان برچیده شدن سلطنت هستند.
نهایتا پادشاه در ۱۴ سپتامبر سال ۱۷۹۱ قانون اساسی جدید مجمع ملی را امضا میکند و سلطنت مشروطه را میپذیرد. در این شرایط بسیاری از اشراف و صاحب نفوذان فرانسوی کشور را ترک کردهاند و دولتهای مختلف را ترغیب به حمله به فرانسه میکنند. رابطهی دولت فرانسه با دولتهای پروس و اتریش وخیم میشود و این دولتها میگویند در صورت تعرض به جان پادشاه لویی شانزدهم به آن کشور حمله خواهند کرد. به همین دلیل دولت فرانسه تصمیم میگیرد تا خود در حملهای پیشدستانه در برابر این دولتها بایستد. جنگ نیروهای گارد ملی با قوای متحد دولتهای اتریش، پروس، انگلستان و اسپانیا عملا تا سال ۱۸۰۲ تداوم مییابد.
شروع جنگ به ژاکوبنها قدرت بیشتری میدهد. آنها خیلی زود پادشاه را از سلطنت عزل میکنند و او و همسرش ملکه ماری انتوانت را به زندان میاندازند. بنا بر نظر مورخان، ماری آنتوانت همسر شاه در میان مردم فرانسه و حتی گروهی از اشراف فردی منفور بود و او را با لفظی تحقیرآمیز «اتریشی» صدا میکردند زیرا به خاندان سلطنتی اتریش تعلق داشت. با دستگیری پادشاه در اوت سال ۱۷۹۲، اعدامهای انقلابی در این کشور آغاز میشود.حضور بسیاری از اشراف در زندانها و نزدیک شدن ارتش کشورهای متحد به پاریس، موجب نگرانی و وحشت مردم شده بود. آنها نگران این بودند که با شورش در زندانها، انقلاب فرانسه به خطر بیافتد. به همین دلیل دادگاهها بسیاری از اشراف را به اعدام با گیوتین محکوم کردند.
با برگزاری اولین انتخابات در ۲۲ سپتامبر سال ۱۷۹۲، رژیم پادشاهی از میان میرود و مجلس ملی فرانسه حکومت جمهوری را اعلام میکند. لویی شانزدهم از این به بعد دیگر فاقد عنوان سلطنتی است. لویی شانزدهم نهایتا به علت خیانت به کشور و توطئه با قدرتهای خارجی به اعدام محکوم میشود. با فاصله کمی پس از اعدام پادشاه، ماکسیمییان روبسپیر رهبر ژاکوبنها قدرت را در فرانسه به دست میگیرد. او تغییراتی اساسی را در کشور انجام میدهد. کلیساها در زمان او تغییر کاربری میدهند و تقویم هم تغییر میکند. دوره قدرت گرفتن روبسپیر را دوره وحشت و ترور مینامند او در این زمان بالغ بر ۴۰ هزار تن از شهروندان فرانسه را به ظن توطئه علیه انقلاب، با گیوتین اعدام میکند. دورهی ترور نزدیک به ۱۰ ماه به طول میانجامد. اما چنین خشونتی نهایتا گریبان خود او را هم میگیرد و در ۲۴ ژوئیه سال ۱۷۹۴ به همراه تعدادی از نزدیکانش اعدام میشود.
برگرفته از کتابهای انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن (الکسی دو توکویل)، زندگی روزمره در دوره انقلاب فرانسه (جیمز اندرسون) و آرزوهای بر باد رفته (انوره دو بالزاک)
با تلاش محمدمهدی صارمی