کاش باز همان دوره گردان با عروسک های مندرس پارچه ای باشیم که کودکانش به تماشا مینشینند و عطر پاکی و صداقتشان به داستانهای ما جان میدهد
اما
نه
مگر ما از باقی اغیار هنر چه کم داریم که دمادم شهد شهرت و ثروت نوش جان میکنند و هیچ جز لحظه کوتاهی سرمستی به ارمغان نمیدهند
ما که از دل تاریخ انسان بیرون جسته ایم ما که تاج خار مسیح بر سر داریم و تزکیه میشویم و تزکیه میکنیم
متاع ما خریدار ندارد و ما گرسنه ایم
پس باید تدبیری کرد
از آن جنس که شیطان برای مارهای ضحاک کرد
....