آنتیگونهی محمدرضا آگاه با بهکارگیری تکنیک "تئاتر در تئاتر" تماشاگر را به انتظار قهرمانی مینشاند که نخواهدآمد.
بازیگرانِ سردرگم
... دیدن ادامه ››
از دیرکردِ بازیگر نقش آنتیگونه، تلاش میکنند با روشهای گوناگون برای رسیدنِ او زمان بخرند. از تکرارِ دیالوگها با آهنگ متفاوت گرفته تا بردن نمایش به سطح سوم آن. گویی به امید آنکه آنتیگونه از راه برسد، خادمانِ پادشاه نو با اجرای بخشهایی از شکسپیر ، او و به دنبال او تماشاگران را سرگرم میکنند. در حقیقت، از خلال این میزانابیمِ دوباره قصهی ظلم و قدرت بازگفته میشود. اما آنتیگونه هرگز نمیآید تا قصهی قدیمی را بار دیگر کامل کند. اینگونه است که دیگران به تکاپو میافتند تا با استفاده از هوش مصنوعی و به صحنهآوردن نابازیگران جای خالی او را پرکنند، تلاشهایی که هربار با شکست روبهرو میشوند.
در تحلیلی که محور را برداشت مخاطب قرار میدهد، میتوان به دو برداشت متفاوت از غیبت "آنتیگونه" رسید.
آیا فرهنگ از زایش آنتیگونهای دیگر ناتوان است ؟ آیا جامعهی انسانی از نبود قهرمانی که در برابر ظلم بایستد رنج میبرد ؟ آیا صحنهی نمایش غیبت آنتیگونه را فریاد میزند ؟
آیا آنتیگونه از قربانی شدن برای ساختار قدرت سربازمیزند ؟ گویی آنتیگونهی خسته از نظم پیشین، با بازتعریف خود، فروپاشی جهانِ پیرامونش که بر ابژگیِ خود او پایهریزی شده، به ارمغان میآورد.
به هر گونه که آن را بنگریم، انتخاب مجموعهای از المانهای نمادین در دکور، دیالوگها و پرفورمنسهای بازیگران، اجرا را به هماهنگی معناداری با متن میرساند و کار نسبتا منسجم و البته خلاقانهای به نمایش میگذارد.
با این وجود، نمایش از نماد و نشانه اشباع است. شلوغی اثر از انسجام قصه میکاهد و تماشاگر را سردرگم میکند.
بهطور مثال، بهکارگیری المانهای سنتهای نمایشی متفاوت، دنبال کردن خط قصه و درک آن را برای مخاطب مشکل میسازد.
در نهایت، شاهد یکی از انگشتشمار اقتباسهایی هستیم که به تناسب زمانه، معنایی مستقل از منبعِ الهام خود تولید میکند.
از زحمات گروه سپاسگزارم.