پژند سلیمانی / نویسنده - مترجم
انسان اسب یا نبودنهای اجباری
محصور در جهانی دو دستهایم. دوتایی که سالهاست در بسیاری از دیدگاهها روی کار آمده. دو ارزشیهایی که کار را راحت میکنند. راست یا چپ، بالا یا پایین، سفید یا سیاه، مثبت یا منفی، بودن یا نبودن! و اینجا دقیقاً مسئله همین است. جهانی مثل جهان امروز دو قطبی که یک تعداد، «دیگرانی» برای خودشان میتراشند و قبولشان ندارند، طردشان میکنند و اگر زورشان بچربد، قلع و قمعشان میکنند. همه اما بازیگران جهانی بزرگترند که به انتظار نقششان و یا حکمشان نشستهاند. بازیگرانِ نویسنده یا اجراگرانِ ایدئولوژی نویسنده. نویسنده، آن چپ و راست، آن بالا و پایین، بالاتر و پایینتر، منصب و قدرت را تعریف میکند و هر وقت خواست روی صحنه بازیگرانش را با هر سمت و هر جایگاه خلع میکند.
اجرای انسان اسب، این مرزها و دستهها را با نمایاندن دیوارهای شیشهای به تصویر میکشد. دیوارهایی که میدانیم هستند، دیوارهایی که صداها را میشکنند، فریادها را خفه میکنند و آن وقت که باید تاریکی از راه میرسد تا در پشت آن دیوارها هرچه خواستند بر سر بازیگران، بر سر هر کدام از دستههایی که تراشیدهاند، بیاورند.
نمایش «انسان اسب» درد را در رنگ، نور، دیالوگ، حرکات بدن، حتی در سکوت به تصویر میکشد. نویسنده با الهام از نمایش زاک و زیک در
... دیدن ادامه ››
کلهگردها و کلهتیزهای برشت، خلق اثر میکند و کارگردان طوری آن را کنار هم میچیند، که انگار نمایشگاهی از تابلوهای زیبا را میبینیم. نمایشگاهی که از خاطر نمیبریم و علیرغم غم عظیمی که در بازیها و کلمات و تصاویرش دارد، به جانمان مینشیند و از خاطرمان نمیرود. پنجاهپنجاه را در هیلاج دیدم و همان وقت راجع بهش نوشتم. انسان اسب پختهتر و جلوتر از پنجاهپنجاه و همچنان تازه و تاثیرگذار است.