در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سعید درباره نمایش آنتیگونه: آنتیگونه، آنتیگونه نیست! آنتیگونه سوفوکلس بر یک دوگانه بنیادین و ست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:34:31
آنتیگونه، آنتیگونه نیست!

آنتیگونه سوفوکلس بر یک دوگانه بنیادین و سترگ استوار است که همان تقابل میان «قانون الهی» و «قانون بشری» است. آنتیگونه ... دیدن ادامه ›› نماینده و حافظ قانون الهی یا خانواده است و کرئون نماینده و حافظ قانون بشری یا دولت. بدون توجه به این تقابل، فهم آنتیگونه سوفوکلس و نقد آنتیگونه محمدرضا آگاه امکان پذیر نیست. سوفوکلس با این تراژدی اراده بشری را در مقابل اراده الهی قرار داده است تا جائی برای انسان و اراده وی در جهان اسطوره ای - الهیاتی باز کند. گوئی خرد انسانی (کرئون) تلاش می کند تا پا به عرصه هستی و به عبارت بهتر عرصه خدایان بگذارد و آنتیگونه به مثابه نماینده قانون الهی در مقابل وی ایستاده است. در نگاه اول ممکن است وجه تراژیک قضیه ما را با آنتیگونه همراه کند و با او هم حس شویم؛ زیرا برای ما نیز احساسات، خانواده، سنت و حتی قانون الهی (دفن مردگان به مثابه یک نشانه) مهم است ولی با لختی تأمل شاید بتوانیم در لشکر کرئون باشیم؛ زیرا کرئون نماینده خرد بشری و قانونی است که می توان با آن شهر را بسامان کرد. قرار نیست کرئون برای خوشایند آنتیگونه قانون شهر و منفعت جمعی را فدای منفعت شخصی کند. در واقع کرئون را نباید صرفا در نقش یک مستبد به نظاره نشست، بلکه او نماینده فرمانروائی خرد بشری بر زندگی شهری و مدنی خویش است. در یک کلام دعوای آنتیگونه دعوای همیشگی قلب و عقل/ الهیات و فلسفه/ سنت و مدرنیته است. اینکه آیا عقل باید فرمان دهد یا خدایان؟ فارغ از اینکه با کدام طرف باشیم، نفس این تقابل تراژیک است و به نظر می رسد در اینجا و اکنون ما نیز جریان دارد...

اما در کار محمدرضا آگاه بنیان این تقابل از بین رفته است؛ نخست اینکه کل ماجرا در جهان انسانی رقم می خورد و حتی آنتیگونه که یک قطب اصلی این تقابل است و نماینده جهان الهی/ خانواده/ سنت، غایب است. دوم اینکه با فرض حضور همگانی/ فرضی آنتیگونه، دعوای کرئون و آنتیگونه تنها بر بستر استبداد شخصی در جهان بشری طرح شده است؛ در حالی که این اتکای به قانون می تواند لزوما استبداد نباشد و یگانه راه حل برون رفت جوامع از سایر استبدادها باشد. در همین راستا عشق آنتیگونه به برادر نیز شخصی شده است، درحالی که این عشق لزوما شخصی نیست و عشق به همه افراد در ذیل قانون الهی است.

حال پرسشی که پیش رو است این است که نویسنده و کارگردان گرامی اگر قرار است این تقایل اصیل (خانواده و دولت/ قانون الهی و قانون بشری) را در کارشان بازنمائی نکنند، چرا به سراغ آنتیگونه رفته اند؟! به نظر می رسد نقدشان به استبداد بشری و ظلم مدام در جوامع (که البته بر کسی پوشیده نیست) را می توانستند با آثار اقتباشی و تألیفی دیگری بیان کنند؟ حتی با فرض فروکاهش این تقابل به تقابل خانواده و دولت، به نظر می رسد کار ایشان موفق نبوده است که این تقابل که نمایشی از آنتیگونیسم در جامعه است را به تصویر بکشد.

اگرچه از آنتیگونه سوفوکلس تا آنتیگونه محمدرضا آگاه خیلی راه داریم، ولی جسارت و خلاقیت ایشان و بازی های خوبی که ارائه شد قابل تحسین است.