از صدایِ نفسهای عمیق و سنگین که در طولِ اجرا مدام تکرار میشد، میشه فهمید که همه چقدر دلهای پُری داریم، چقدر خستهایم، چقدر دلتنگیم... [فَتیگ] رو باید جدی گرفت، قبل از اینکه خودمون یا دیگران رو ویران کنیم...
.
.
مجموعِ اجرا رو دوست داشتم و حتی با وجودِ طولانی بودنِ زمانِ اجرا احساسِ خستگی نکردم. اما اگه من اجازهی دخالت در کارگردانیِ این کار رو داشتم هم بخشِ نوازندهی گیتار رو حذف میکردم (با اینکه دوستداشتنی بود ولی به نظرم خیلی فضای متفاوتی از بقیهی اجرا داشت) و هم اینکه از حجمِ شوخیها و تلاش برای خندوندن کم میکردم تا مخاطب فرصتِ بیشتری برای فکر کردن داشته
... دیدن ادامه ››
باشه.
.
.
خیلی ساله که جوادِ مولانیا در نظرم انسانِ محترم و ارزشمندیه ولی تا حالا هیچ اجرایی از ایشون -چه در مقامِ بازیگر و چه در مقامِ کارگردان- ندیده بودم... خوشحالم که بالاخره فرصت شد و این اتفاق افتاد... و چقدر دوستداشتنی بود که ایشونم همراهِ ما اجرا رو دیدن :)
و بسیار بسیار خوشحال شدم از دیدنِ مریمِ دانندهفردِ گرامی، یک آشنا از زمانهایِ نسبتاً دووور، که برای من خاطراتِ خوشِ سالها قبل رو زنده میکنن... و امیدوارم بازم رویِ صحنه ببینمشون :)