در روزهای پایانیِ سال ، سخته در ترافیکها و حجمِ کارها به تیاتر پرداختن … انگار یه جورایی میری ببینی تا خستگیهاتو بشوره ببره (بالاخص در تماشاخانه ایرانشهر) و امان از موقعی که برعکسش بشه
بروشور رو که گرفتم دلم ضعف کرد برای یه ظرف خرمالو وسط فرش لاکی و این تنها اشتیاق من برای این نمایش بود
متاسفانه برای من یه نمایشِ فوقِ بد بود ! بازیهای بد و اگزجره و متنی بدتر با شلوغکاریها و اضافهکاری (سرشار از فریاد و استغاثه) که در نهایت علاوه بر اینکه درامِ کار اصلا درگیرت نمیکرد بلکه کلافهت هم میکرد
راستش در دورانِ دبیرستان نمایشهایی بهتر از اینو دیده بودم و در نهایت مغموم و ناراضی سالن رو ترک کردم
بامید کارهای درخشان در سمندریان ✨