میشل فوکو در مقاله "حق مرگ و قدرت اداره زندگی" از "قدرت پدرانه" سخن میگوید که به پدر خانواده رومی حق "در اختیار داشتن" زندگی فرزنداناش را میداد. پدر به فرزندان زندگی داده بود و میتوانست آن را پس بگیرد.
"مرگ محدوده قدرت است"، لذا پدر در این نمایش با اعمال قدرت و پدرسالاری همچون یک حاکم، مدیر زندگی و بقا و حتی مدیر بدن جسمانی فرزندانش است. این حاکم، تماشاگر را به یاد شاه لیر و رابطهاش با کوردلیا دختر نازپروردهاش میاندازد. همان کسی که در مقابل پدرسالاری شاه لیر ایستادگی میکند و سعی دارد بر محور گفتمان قدرت، جنسیت خویش را تثبیت نماید.
فوکو میگوید "آغاز عصر زیست-قدرت بیشک عنصری ضروری در تکوین و توسعه سرمایهداری است". او مسئله بدن اجتماعی را نیز مطرح میکند. در این نمایش جنگ قدرت و جنسیت تا عرصه بدن اجتماعی پیش میرود.
جنگ سرمایهداری، جنگ استعمارگرایی و جنگ فمینیستی در کشمکشهای میان پدر با دخترانش، فقط و فقط با بازی فیزیکی، نگاه و زبان بدن و در سکوت محض، یادآور نه تنها زیست تاریخی بشر بلکه تجربیات این روزهای ماست.