نمایش بامزه ای بود! برخلاف چیزی که نوشته اند برای نوجوانان است. هرچند بعید میدانم نوجوانان امروز بتوانند با همان شخصیت جیم هاوکینز هم ارتباط برقرار کنند، چه برسد به ماجو!
اگر در کودکی رمان جزیره گنج را خوانده باشید احتمالا خاطرات زیادی با آن دارید. این نمایش چیز خاصی به آن اضافه نکرده است. فقط اسم ها عوض شده و داستان همان است. شخصیت ضدقهرمان و جذاب رمان هم به شدت ضعیف شده و از جذابیت داستان کاسته است. لانگ جان سیلور! قطعا جذاب ترین شخصیت رمان است که در نمایش چنین چیزی دیده نمیشود. به جای این شخصیت هم شخصیت جذاب دیگری معرفی نمیشود. بازی آرش نعیمیان در این نقش نیز به شدت ضعیف است. من اجرایی که با بازیگر اصلی (مهدی حسینی نیا) باشد را ندیدم. اما به نظر می رسید در بسیاری از صحنه ها فراموش میکند که باید لنگ بزند. به جز صدای خشن و قد و هیکل چیز دیگری از بازی ایشان شبیه به لانگ جان سیلور نیست! البته معمولا در چنین کارهایی بهانه می آورند که ما اصلا جزیره گنج نیستیم و این شخصیت هم اصلا لانگ جان سیلور نیست و اصغرقلی هست! با این حال جا دارد تکرار کنیم که جذاب ترین شخصیت رمان در این تئاتر نابود شده است و به همین علت از جذابیت کل اثر کاسته شده است.
وقتی یک مدیوم مانند رمان را تبدیل به تئاتر میکنیم قاعدتا باید با استفاده از ظرفیت هایی که تئاتر دارد و رمان ندارد چیزهایی به آن اضافه کنیم.
... دیدن ادامه ››
چیزهایی که به جذابیت اثر بیافزاید. درحالیکه چنین چیزی دیده نمیشود. جذابیت این تئاتر از رمان بسیار کمتر است. تنها حرکت ارزشمند شاید این باشد که برای اولین بار چنین اقدامی صورت می گیرد و در عالم هنر فارسی رمان جزیره گنج به تئاتر تبدیل می شود. این یک تجربه مفید است. طراحی صحنه هنرمندانه است و در خدمت ارائه محتوا نقش ایفا می کند. همچنین این طراحی در خدمت دینامیک صحنه قرار گرفته و به راحتی به پلان های مختلف تبدیل می شود. در صحنه ای که دریا طوفانی می شود بازی بازیگران در کنار سر و صدای زیاد موسیقی هیجان را منتقل می کند. اینجا اگر دکور قابلیت بالا و پایین شدن داشت خیلی بیشتر به انتقال حس کمک می کرد. با این حال هنرمندانه ترین قسمت از تئاتر همین قسمت است. با وجود امکانات کم خوب فضا را خلق می کند و هیجان ناشی از طوفان را به بیننده منتقل می کند. در نهایت این میتواند یک شروع بسیار خوب باشد و ایده بدهد به گروههای دیگر که جزیره گنج های دیگری اجرا کنند و از این حیث قابل تقدیر است.
بهترین بازی را در بین بازیگران خسرو پسیانی دارد. همان پسر ماجراجویی که در ابتدا تاثیرپذیر است اما بالاخره خودش موثر می شود. با وجود تلاش خوب و موفق بازیگر، در نمایش یک مساله بسیار مهم و جذاب درنیامده است: ارتباط لانگ جان سیلور و جیم. این مساله مهمترین وجه رمان است. لانگ جان سیلور شرور در جیم نوجوانی خودش را می بیند. همچنین بعد از اینکه جیم به کاپیتان اسمولت وفادار می ماند لانگ جان سیلور او را یک فرد مورد اعتماد پیدا می کند در شرایطی که به هیچکس نمی تواند اعتماد کند. هرچند علت های دیگری هم در رمان وجود دارد اما این دو موضوع بسیار مهم در تئاتر فراموش شده است. ما نمیفهمیم چرا لانگ جان سیلور با جیم (یا همان ماجو) ارتباط خوبی دارد و جیم اجازه می دهد که او فرار کند. در خلاصه سازی رمان و تبدیل آن به نمایشنامه به چنین نکاتی که در شخصیت پردازی ها مهم است توجه نشده است. مثلا همان کاپیتان اسمولت از اول می داند که قرار است در کشتی شورش شود و آمادگی برای دفع این شورش دارد اما در تئاتر اینطور می بینیم که کاپیتان کشتی غافلگیر شده است.
با تمام این تفاسیر یک حرکت و تلاش ارزشمند است. به نظر من هدف آتیلا پسیانی هم بیشتر همین بوده. دست به چنین اجرایی زدن یک ریسک بزرگ است که کارگردانان جوان از آن فاصله می گیرند. شاید ایده هایی که در این اجرا به کارگردانان جوان داده میشود به اجراهای دیگر کمک کند و هنر اجرا را پیش ببرد.