زبان امر مغالطهگر
مشتبا داداش صیغهای حسین آدیداس را سه یا چهار سال پیش خواندم و همان زمان گمان کردم که اجرای این متن بسیار سخت خواهد بود، بازیهای زبانی کهبد تاراج که بهگونهای امضای او در نمایشنامهنویسی تلقی میشود در این نمایش بیش از باقی آثارش نمود کرده است، از واج آرایی حروف مختلف تا بحر طویل و لفظ بازی زبان پایینشهر، همه چیز پر و پیمان است، متن اجازه نمیدهد مخاطب حواسپرت شود که اگر لحظهای تمرکز لازم بر متن از دست برود کل نمایش از دست رفته است. ۵۰ دقیقه نفسگیر، پیوسته بازی زبانی و بمباران اطلاعات. اما ایده اجرایی که نگاه مینیمال مجید رحمتی را نشان میدهد، یک تخت غسالخانه تبدیل به ابزاری میشود که تمام مدت نمایش فضاسازی میکند.
طراحی نور تحسین آمیز است و شاید کمتر برخورد کردهایم به اینکه نور در خدمت کار باشد و خودنمایی نکند و تحسین برانگیز هم باشد.
و بازی درخشان هر دو بازیگر، به ویژه حمیدرضا محمدی که استفاده از بدن را در ساخت کارکتر به خوبی به کار برده بود.
به هر صورت این نمایش از لحاظ زبانی و روایی پیچیده است و اگر به تماشا میروید باتمرکز بالا بروید، مطالعه متن چاپ شده هم برای درک بهتر نمایش پیشنهاد میشود.