نیمی از یک مترسک با نیمی از یک بدن
با هم پیوند خوردن تا پیکر من شدن
کلاغ ها هر روز از نیمی از من می ترسن
و لاشخور ها شب روی نیم دیگه می رقصن
سال هاست من حامی گندم های تو بودم
به زندگی برای تو خو کرده وجودم
تو از کلبه ی اون دور هر صبح با لبخندی
و پیش از خواب هر شب پنجره
... دیدن ادامه ››
را می بندی
و تو درست به کسی زندگیتو مدیونی
که مدت هاست از اون هیچ چیزی نمی دونی
سال هاست زندانی آزادی تو هستم
قهرمان و قربانی، از این دو واژه خسته م
دلم بیش از هر چیزی برای خودم تنگه
و من برای خودم ، دلم چقدر تنگه
و من سال هاست برای خودم، دلم تنگه
و من چقدر برای خودم دلم تنگه
بخشی از ترانه
#هادی_پاکزاد