«غرب غمگین» یک کمدی سیاهه که میشه انتظار داشت هرکسی خوشش نیاد، اما این سیاهی دلیل کافی برای ننشستن روی صندلیهای تماشاخانهی ایرانشهر نیست چراکه
... دیدن ادامه ››
قراره در طول تماشا با مفاهیمی مثل خشونت، عشق، حماقت و امید روبرو شیم و فکر کنیم.
طراحی صحنه با جزئیات خوبی اجرا شده بود و اجرای نوازنده ساکسیفون هم بهاندازه و دوستداشتنی بود. طنز بهجا و درست، طراحی لباس درست، ریتم خوب، بازیهای روان از نقاط قوت این اجرا بود.
بازی بهآفرید غفاریان بسیار خوب بود اما چیزی که باعث میشد با توجه تمام روند داستان رو دنبال کنم نقش آفرینی محمد صدیقیمهر بود. کشیشی که باورش کرده بودم و امید رو در اوج ناامیدیش دیدم. محمد صدیقیمهر در کمترین زمان ممکن بعد از ورود به صحنه خودش رو در ذهن و قلب مینشونه و ناراحتی و خنده و تعجب و دلسوزی و محبت تماشاگرو وابسته به کلام و حضور خودش میکنه. مونولوگ کشیش دلنشینترین لحظهی اجرا بود. به قدری رودریک رو دوست داشتم که دلم نمیخواست خودشو عذاب بده، دلم نمیخواست بره تو لک، دلم نمیخواست روحشو گرو بذاره و دلم نمیخواست اینجوری بره چون هیچ چیزی تقصیر اون نبود. کاش زمان اجازه میداد تا با مسیر تحول کشیش بیشتر همراه میبودیم. کاش رودریک رو بیشتر میشناختیم تا اینجوری قدر رودریکهای دور و برمون هم بیشتر بدونیم!