در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سینا نادری فرد درباره نمایش خانه وا ده: فروید و اریکسون و باندورا درباره Internalization یا درونی سازی والدین
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:19:15
فروید و اریکسون و باندورا درباره Internalization یا درونی سازی والدین توسط کودک نظریاتی دارند که من نمایش رو از این دید فهم کردم.
برای نزدیک شدن به نمایش باید این آشوب ارتباطات بین شخصیت ها و نقش ها و توهم و حقیقت را در ذهن کودک، یا همان پسر بزرگه زندگی کرد، که مراحل رشد یافتگی بیشتری را سپری کرده است و در حال شفا دادن هویتهای درونی شده خود است تا آنها را از تاریکی و انکار توهم به نور حقیقت روشن کند.

درباره این نمایش میشه ساعتها حرف زد، درباره هر حرکت و صحنه ای... همش فکر شده است، چون به فکر فرو میبره.

صحنه ای که دوتا هویت ذهنی پسر بزرگه و دختر در نور واقعیت ایستادند و هویت به آشوب کشیده شده بخش دیگری از ذهن رو نگاه میکنند، میز شامی که نصف شده، مکالمه توهمی بخشی از ذهن یا همون باقی خانواده با بخشی از خودشون (دختر) و دعواها و ارزشهای توهمی رو مشاده میکنند ولی در عین حال تجربه هم میشه توسط ... دیدن ادامه ›› بخش دیگر ذهن.
اونجا که هویت-شخصیت دختر با این که آگاه شده ولی هنوز میل به تغذیه سر میز توهمی با غذاهای توهمی داره و حتی پسر بزرگ رو هم دعوت میکنه!!!

چقدرررر قشنگ ذهن رو به تصویر کشده این نمایش... واژه برای توصیفش نیست...

اون آشوب ذهنی و حرکات جنون وار هویت های ذهنی خانواده که توسط ذهن کودک درونی شدند و مثل لیوان خاکشیر در حال هم خوردن هستند و آرام آرام ته نشین میشوند، به صلح میرسند، در اغوش میگیرند و از هم خداحافظی میکنند و خارج میشوند،
اما پدر به عنوان هسته ذهن پسر کوچیکه، که تمام شخصیت ها در راستای تثبیت توهمات او عمل میکنند و گویی زاییده او هستند، هم رنگ و هم جنس او هستند، حتی شخصیت هایی که رفتار زنانه دارند ولی مرد هستند، در وسط استخر توهم در عمق عمق تاریک خانه روان پسر کوچیکه غرق غرق میشه.
ذهن از دور انداختن هویت ها واهمه داره، به هر حال اون هویت بخشی از ماست و بخشی از ما نباید بمیره و هر جور شده باید حفظ بشه، حتی در عمق تاریک روان.

نور پردازی کناری صحنه، که سایه آفرین است، و مثل چهار چشم داره نمایشی که زاییده خودش هست رو میبینه.

اگر به فضای ذهنیمون دقیت کنیم، مثلا زمانی که در حال روایتی ترسناک و یا شاد و عاشقانه هستیم، عضلاتمان ممکن است منقبض شوند قلبمان تند تر بزند احساساتی شویم.... در این میان یک روایتگر وجود دارد، یک کارگردان که آن را در ذهن جلو می برد، یکسری شخصیت که با توجه به نیاز ذهن ما نقش ایفا میکنند، تماشاگر ..... و همه اینها در ذهن است، از ذهن است، برای ذهن است.

من تمام تلاش مساوات و تیم حرفه ای اش را در فراخواندن مخاطبانش به روان انسانی میدانم و بس. و چقدر هم موفق هستند.

دوست دارم مثل احترام ژاپنی ها برای دقایقی طولانی جلوی این نمایش در سکوت خم بشم. ممنونم ازتون.

درود سینا جان خوشحالم که تقریبا دیدگاه مشترکی داریم فقط خواهش میکنم هشدار اسپویل منظور کن ، ممنونم
ضمنا با توجه به دو پست دیگه که گذاشتی ، من چهارشنبه ۱۵ اسفند دوباره خانه وا ده رو میبینم خوشحال میشم گفتگو کنیم ، اگرم نشد برای یه فرصت دیگه هماهنگ میکنیم
۱۳ اسفند ۱۴۰۳
Amir Sharifi
درود سینا جان خوشحالم که تقریبا دیدگاه مشترکی داریم فقط خواهش میکنم هشدار اسپویل منظور کن ، ممنونم ضمنا با توجه به دو پست دیگه که گذاشتی ، من چهارشنبه ۱۵ اسفند دوباره خانه وا ده رو میبینم خوشحال ...
بسیار عالی. لطفا بهم پیام بدید هماهنگ بشیم.
09900128963
۱۳ اسفند ۱۴۰۳
سجاد آل داود
سلام. میشه بعدا برای من هم تعریف کنید در مورد چی صحبت کردید امیر جان؟
بیا خودت
۱۳ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید