این روزها در کارگاه نمایش تئاتر شهر، نمایشی تحت عنوان «مرده ریگ» به کارگردانی غزل اسکندر نژاد بر صحنه است و هنرمندانی همچون بهناز جعفری، نسیم ادبی، فهیمه امن زاده و مهدی صباغی نقش آفرینان آن هستند. در قالب بخشیدن به این نمایش، نویسنده و کارگردان به طرزی هوشمندانه فرزندان زمانۀ خویشند و با توجه به اوضاع و معضلات جامعه که اهم آن فقر است، سنگ بنای نمایش را بر این مقوله قرار داده و چگونگی زیستن و تکاپوی بودن انسان ها را در چنین فضایی به تصویر می کشند. مفاهیم و حقایقی مانند اینکه فقر چگونه انسان را از آدمیت خویش ذره ذره تهی می کند و تا لبۀ پرتگاه سقوط می کشاند و اینکه چگونه پیوند خونی را از هم می گسلد و انسان از همه جا وامانده را تنها برای ماندن و فقط بودن حتی در جهنمی نمایان به ورطۀ جنایت می کشاند در خط داستانی این نمایش جلوه گر می شوند. «مرده ریگ» تئاتری است که تماشاگر خود را در حین اینکه اشک می ریزد می خنداند و چنین شگفتی ای بازدهِ هر نمایش معمولی ای نمی تواند باشد. شاهد بازی هایی هستیم در لحظه و خلاق که گویا خود زندگیست که در برابر چشمان ما جان می گیرد. بازی هایی بسیار خوب و باور کردنی در فضایی رئالیسم که گویا دریچه ایست که بر یک زندگی واقعی در برابر چشمان ما گشوده می شود. «مرده ریگ» نمایشی است که باید دیده شود، در مورد آن گفتگو شود و قابل اهمیت دادن و آکسان گذاشتن بر آن در بین تمامی نمایش هایی است که هم اکنون در حال اجراء هستند. «مرده ریگ» به زعم بنده در شرایط فعلی دریچه ایست بر جامعۀ ما و کارگاه نمایش را به مکانی تبدیل کرده که تماشاگر، دردهای مردمش را در آن بگرید، بر سادگی و نکته های کوچک زندگی پیرامونش بخندد و تفکرش تحریک شده به راه بیافتد تا راه خلاصی بجوید و در پی آرامش برود. در پایان از صمیم قلب آرزوی بازگشت سلامتی پدر خانم غزل اسکندر نژاد؛ کارگردان محترم این کار را دارم و از تمامی تماشاگرانی نیز که به تماشای این نمایش کم نظیر می نشینند می خواهم که برای سلامتی ایشان دعا کنند. آرزومند آرزوهای تمامی دوستان عزیز تئاتری در این گروه خوب منجمله دوست عزیزم مصطفی لطیفی؛ دستیار صحنۀ این نمایش که با هم پا به عرصۀ شگفت انگیز تئاتر گذاردیم، هستم.