"ما نویسندهایم، یعنی احساس، تخیل، اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان – اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمهٔ آثار دیگر نویسندگان جهان – آزادانه و بی هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچ کس یا نهادی نیست. اگرچه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهٔ آنها بر همگان گشودهاست..."
همین ابتدا و با کمال صراحت میگویم : "من نه آثار اکبر رادی را دوست دارم و نه کارگردانی هادی مرزبان را، اما حتما در چند اجرای باقیمانده این کار را تماشا
... دیدن ادامه ››
خواهم کرد"
1- سالها پیش (حدود 13 سال پیش) که تازه به صورت جدی تئاتر رفتن را شروع کرده بودم ، چندین اثر از آثار اکبر رادی را در تئاترشهر تماشا کردم : آهنگ های شکلاتی ، ارثیه ایرانی ، مرگ در پاییز ، ...
هیچکدام را دوست نداشتم .
آن زمان هنوز رادی زنده بود و من جوانی سیاست زده و پرشور ...
بعدها چند اثر از کارهای رادی را با کارگردانی مرزبان در تالار وحدت با دوست بسیار عزیزی تماشا کردم که کارهای رادی را میپسندید ، اینبار بیشتر از کارهای او بدم آمد و مطمئن شدم که هرگز هیچ کار دیگری از این نویسنده و این کارگردان نخواهم دید .
2- بعد از مرگ رادی ، بیشتر او را شناختم . بیشتر از گذشته با تفسیرهای برون متنی کارهایش آشنا شدم و بیشتر از قبل زندگینامه اندوهناکش و استقامت بی مانندش را بر حفظ سنت نمایشنامه نویسی ایرانی در سالهای برهوت فرهنگ ایران شناختم و برای شخصیتش احترام قائل شدم . اکنون هربار که شهر زیبای رشت را زیر باران ، نمناک میبینم ناخودآگاه اکبر رادی را در حال پرسه زدن در خیابانهای زیبای این شهر رویایی حس میکنم. متن هایش را با تفسیرهای برون متنی البته و فقط در زمان نگارش آنها-نه امروز- تحسین میکنم ولی بازهم سالهاست که اجرایی از کارهایش را ندیدم و نخواهم دید .
3- مساله امروز من نمایشی از رادی با کارگردانی مرزبان نیست . نمایش کند است ، فاقد پیچیدگی فرمی و محتوایی است و در بیان زیادی صریح است ، خوب باشد! من امروز با "سانسور" مشکل دارم .
4- سالهاست که با تلاش روشنفکران "کانون نویسندگان"حقیقت سانسور افشا شده است . اگر کانون به انحراف رفت ، اما تفکر "زشت بودن سانسور" در روشنفکران ما بیش از پیش ماندگار شد.
سانسور بد است
سانسور ضد فرهنگ و غیرانسانی است
سانسور حرمت هنر ، اندیشه و انسان را به لجن میکشد
کسی که سانسور میکند حقیر است و خشن
کسی که سانسور میکند بی اخلاق است و بی مغز
سانسور زبان فارسی را در 50 سال اخیر تهی از محتوا و فقیر کرده است
سانسور اوج رذالت نوع بشر است در عرصه فرهنگ
سانسور ...
من به این گزاره ها ایمان دارم .
5- "تانگوی تخم مرغ داغ" را میبینم به یاد گلشیری که سانسور را تلطیف کرد، به احترام بیضایی که سانسور را تحقیر کرد ، به احترام دولت آبادی که"زوال کلنل" اش را نماد سانسور کرد ، با نگاه به شاملو که سانسور را زندگی کرد ، با سلامی دوباره به سیمین دانشور ، به آذین ، سیاوش کسرایی و ...
اگر آنان گفتند که "ما نویسنده ایم" ، امروز با صدای رسا باید گفت که "ما تماشاگران تئاتریم" ...
"یعنی باید احساس، تخیل، اندیشه و تحقیق هنرمندان خود را به اشکال مختلف بخوانیم و تماشا کنیم . حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که آثار فرهنگی هنرمندان میهن ذوستمان آزادانه و بی هیچ مانعی به دست ما برسد..."
من ، با نگاهی به ایده جاودان روشنفکران "کانون نویسندگان" ، برای اعلام مخالفت خودم از نظر اخلاقی با سانسور ، در اولین فرصت ممکن به تماشای این نمایش خواهم نشست .