به یک دلیل آثاری که در گوشه گوشهی تماشاخانه های کوچک به اجرا درمیآیند را دوست دارم و آن هم اینکه هیچ یک از اعضای این گروهها در باب هنر نمایش منم منم های رایج را ندارند، افرادی به روی صحنه قدم میگذارد که مسیری دور و دراز را پیش روی خود دارند و به دنبال تحربهاند، نه گیشه برایشان مهم است و نه حواشی اثر و جسورانه به دنبال تجربهاند.
پاسکاری دیالوگ ها پشت سر هم بود و این مانع از افت ریتم کلی کار میشد هرچند در لحظاتی این امر از حد میگذشت و موجب اذیت مخاطب و اجراگر میشد و به فراز و نشیب ریتمی در گفتارها و نقاط عطف رویدادها که مخاطب را در سر جای خود نگاه دارد فکر نشده بود که در این بین سکوت های مقطعی میتوانست راهگشا باشد.
در پلاتویی به این ابعاد این حجم از فریادها (که گاهی مبدل به جیغ زدن میشد) به همراه پرت کردن اشیا به خصوص در ابتدای کار میتوانست تقلیل یابد تا شنوایی مخاطب را آزار ندهد خاصه آنکه گاهی بازیگر امکان بروز خشم دارد بدون آنکه فریاد بزند.
گاه گاه تک زدنهای تعدادی از بازیگران به چشم میخورد که در سیری ناهماهنگ با روال نمایش به دنبال بُلد کردن ایفای خود بودند که در این بین باید این را خاطر نشان کرد که در این سبک و سیاق اجرایی ساخت صحیح درون و بیرون کاراکتر است که شما را بُلد میکند نه بازی دزدیهای ناشیانه یا درپیش گرفتن سیری خارج از ژانر نمایش.
طراحی دکور درست (با هرآنچه در یک پلاتو دم دست بود) انجام گرفته بود و به جا و در سر جای خود و بدون ریخت و پاش اضافی، هرچند میشد در طراحی
... دیدن ادامه ››
لباس وسواس بیشتری به خرج داد.
افکت صوتی که از ابتدا تا انتهای اثر در حال پخش بود به همراه صندلی های استوانهای گوشهی صحنه، پانچوهایی که تعدادی بر تن داشتند، یاریگر مخاطب بود در باور فضای حاکم، اینکه مخاطب خود را درست درون یک کشتی حمل تسلیحات نظامی مابین سالهای جنگ جهانی دوم فرض کند اما از یک جا بعد میزان صدای این افکت میتوانست تقلیل یابد تا سیر تکرار آن سرسام نیاورد.
در آخر آرزوی بهترین ها را دارم برای این عزیزان که در این وانفسایی که همگان شمشیر از نیام برای این هنر بیرون کشیدهاند هرکس به قدر سهم خود پرچم این هنر را برافراشته نگاه داشتهاند.