در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدصادق مسعودی (بارونی)
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:23:51
 

من نوشتم و با نوشتن عاشق شدم و می نویسم تا حال زندگی م رو خوب کنم.

نمایشنامه دارم (شاید یه موقع قصه ش رو بگم)
کارگردانی کردم (شاید یه موقع قصه ش رو بگم)
دستیاری کردم (شاید یه موقع قصه ش رو بگم)
و حالا دارم روان شناسی می‌خونم (یک مدت حیطه اندیشه‌هام نوجوانان و جوانان بود اما راه کسی که از ابتدا در مورد جنگ نوشته و دغدغه‌ش تبلیغ رئیس‌جمهور وقت در مدرسه و تاثیر فعالیت مجلس در مقاطع ابتدایی و راهنمایی بوده ، نمی‌تونه با نسل جدید ارتباط برقرار کنه مگر چند نفری) اندیشه‌یی که یافتم هستی‌گرایی ست و هنر و روان‌شناسی که با هم می‌شود هنردرمانگری ؛ درام‌درمانی ؛ فیلم‌درمانی ... که هر کدام قصه ای دارد برای گفتن .

 ۲۲ آذر ۱۳۶۷
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اگر این اثر را بخاطر لذت هنر می‌خواهید تماشا کنید ، اکیدن مخالف هستم ؛ اگر این اثر را به خاطر اثر ‏سازی هنر می‌خواهید تماشا کنید ، شدیدن پیشنهاد می‌کنم و اگر می‌خواهید اثر یک هنرجو را ببینید ، ‏نمایش را اشتباه بهتان معرفی کرده‌ند چون "امیر نجفی" حتا اگر اسم‌ش به عنوان یک دانشجوی ‏جشنواره دانشگاهی معرفی شده باشد اما او در مسیر یک هنرمند کامل قرار دارد و اثرش شناسنامه‌ی ‏کاملی از "امیر نجفی" کارگردان تئاتر و فیلم کوتاه را دارد . اسمی جوان با راهی که در صحبت با او ‏شدیدن تاکید می‌کند که مسیر هنری به اتمام نمی‌رسد و باید با آن خلاقانه پیش رفت ؛ "امیر نجفی" ‏می‌داند چگونه پیش برود که بعد از "کشیده" و خانه‌یی دانشجویی وارد یک خوابگاه دانشجویی شده و از ‏جز به جز با آشنایی‌ش از این فضا تئاتر می‌سازد . ‏
این اثر را بخاطر سهمگینی‌ش باید دید ، بخاطر حالی که از آن طرف در به تماشاگر می‌رسد و تمام اتفاق‌ها ‏و تصمیم‌ها و تراژدی‌یی که این میان ، پنجاه دقیقه حال تماشاگر را زیر و رو می‌کند در حالی که اصلن به ‏تماشاگر ربطی ندارد . تماشاگر در این اثر با موجود زنده‌یی ، حیات پیدا می‌کند که تمام نمایش به او ‏مربوط می‌شود و اگر او احیا نشده بود تماشاگر شگفت زده نمی‌شد و نمایشی نیز شکل نمی‌گرفت ؛ اما این ‏نمایش به تماشاگر ربطی ندارد تماشاگر می‌تواند بنشیند و فقط منتظر شود تا ببیند چگونه در مورد مرگ ‏آن چه واردش شده بازی می‌کنند ، این اثر را سهمگین می‌کند و تاثیر یک اثر هنری عجیب را برای دیدن ‏تماشاگر بوجود می‌آورد . ‏
آن طرف در تماشاگری هست و این جا تماشاگرهایی ، دو زن برای همه‌ی این شاهدان می‌خواهند اتفاقی ‏را انجام دهند و بازی دو زن تنها به عنوان بازیگر نیست که ما را منتظر می‌گذارد و می‌نشینیم و بلند ‏نمی‌شویم بزنیم سیم آخر ، دو زن تماشاگرهایی را میخکوب نگه داشته‌ند که حتمن حال بازیگران‌ش هم ‏برای آن چه متن تقدیرشان کرده خوب نیست . این از بازی‌ها بیرون نزده دقیقن مربوط به حال نقش ‏است و باز ذهن این یادداشت را می‌برد به سمت هنری که کارگردان با متن ... دیدن ادامه ›› و بازیگرش انجام داده است ، ‏دلهره . ‏
این اثر را پیشنهاد می‌دهم ببینید تا لذت بودن در رنجش باد را که هر لحظه به صورت می‌زند، ببرید ؛ ‏لذت مرگی ناخواسته بعد از زندگی‌یی ناخواسته و لذت ببرید از آنچه برای خودتان اتفاق نیفتاده است و ‏می‌توانید از آن طرف در حس کنید . اشتباه‌های انسان‌ها در کل این اثر جاری شده و تازه‌گی زجر بوی ‏تعفن را از آن زدوده . ‏

97/09/13
خاک صدا را می‌گیرد ؛ من ماسکی که وقع ورود دادند را در جیب می‌گذارم ، زن حرف‌هایی را می‌زند که از میان آوازش سعی می‌کنم بیرون بکشم «عجم زنده کردم بدین پارسی» . دو دیو وارد می‌شوند ... من یکی از آن بازی‌گرها را می‌شناسم "سارینا شاد" اما حالا او نیست حتا با نگاه‌ش که به من خیره می‌شود ، نه بازی‌ش او ست و نه گریم‌ش ... زن را با خود می‌کشند ، ما در پی آن‌ها از دیوارهای آجری می‌گذریم لابه‌لای نخ‌های قرمز ، سکوت و آواز در هم تنیده می‌شوند ، دیوها زن را می‌کشند -نام بازی‌گر دیو دیگر "صدف اختری" ست- ما در پی آن‌ها وارد راه‌رویی می‌شویم ، رو به آینه‌یی خالی ، زن ... سکوت ... می‌افتد ... من را خاک می‌گیرد ، پارچه‌ی سپید روی زن می‌اندازند و سکوت ، همه چیز به پایان می‌رسد ، زن ... من ... و خاک و سکوت هم به پایان باید برسد ، زن حرکت می‌کند و زن وارد یک اتاق پر از شیشه‌های نوری می‌شود ؛ در سکوت صدای زنی می‌آید که انگلیسی صحبت می‌کند و تصویرش روی دیوار می‌افتد . فقط می‌خواهم به زن نگاه کنم نه به صدای زنی که مرده است گوش می‌دهم و نه به تصویر افتاده‌ش روی دیوار نگاه می‌کنم . صدا و تصویر زنی دیگر و زنی دیگر و آواز زنی که مرده است ؛ همه‌ی صداها انگلیسی ست ، خاک می‌گیرد بیشتر ذهنم را چون آن ز‌ن‌ها همه مرده‌ند و آواز با آهنگی خاک گرفته ... زن هر شیشه‌یی را که برمی‌دارد صدا و تصویر شروع به پخش شدن می‌کند ، همه‌ی آن شیشه‌های نوری یک داستان دارد . زن شیشه‌یی خالی را برمی‌دارد و از تک‌تک ما می‌خواهد صدای‌مان را ضبط کنیم در آن شیشه ، در آن اتاق ، در آن خاک‌ها . ... خاک صدای ما را نگرفته است ، ما ... ذهن ما ... ترس ما ... صدای ما انگار آن جا نمی‌خواهند باشند . من دیوی را آن انتها می‌بینم که در وسط پنجره ، آسمان را می‌گیرد ... آ آ آ .
زن صدای ما را آن جا نگه می‌دارد و می‌رود ، از پله‌ها بالا و ما که پی او می‌رویم ، از پله‌ها بالا ... زن محو می‌شود . ما دست می‌زنیم ، زن "پریا توکلی" تعظیم می‌کند و در مورد خاک و اهواز صحبت می‌کند . من سوالی در ذهنم ایجاد می‌شود ما چه باید بکنیم ، این خاک ، آن اهواز و ما که بعضی‌مان ماسک زده‌ییم و بعضی‌مان نزده‌ییم .
نمایش only voice با طراحی دکور جذاب و فکر شده ، طراحی صدایی با امکانات محدود اما آهنگ‌ها و افکت‌ها و صداهای قابل ... دیدن ادامه ›› توجه و طراحی نوری که از علم کامل کارگردان‌ آن "مصطفی اسفندیاری" به سیستم‌های نوری با وجود کم‌ترین امکانات ،‌ اثری ست مناسب مکان‌ش ، تماشاخانه‌ی هنر ، ساختمانی نیمه کاره در دانشگاه هنر ... با همه‌ی خاک که دیوار و زمین را پوشانده تاروپود ذهن را به تاروپود صدا وصله می‌زند و وقتی دیوارها را رد می‌کنی ، پله‌ها را بالا می‌روی نگاه‌ت می‌افتد به یک اثر هنری که می‌تواند هر تاثیری را روی افکارت بگذارد .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای یک زندگی بهتر خودت را از قید و قاعده‌ی آدمیت رها کن و برای خودت هم که شده از همه چیز سود به جوی ؛ این است نقش همه‌ی خواب‌های ما اما در بیداری چگونه می‌خواهی جواب خودت را هم که شده بدهی؟
یک زندگی بهتر چه گونه است ؟ در یک زیر پله ؟ در یک خانه کوچک ؟ در عین بی‌عاری ؟ در فرار از همه چیز ؟ در فراموش کردن همه‌ی مصیبت‌ها ؟ یک زندگی بهتر نمایشی ایرانی ست با خیال‌ات خانه‌یی پدری که به زودی به مصادره بانک در می‌آید .
بازی در یک زندگی بهتر پر است از حس‌های انسانی و هر لحظه درگیری حسی متفاوت و متضاد با دیگر حس‌ها ، حس‌هایی که بازی‌گران آن در کنار هم به مخاطب می‌دهند ، گاه متضاد و گاه هم سو ، مخاطب باید آن چه را که دریافت می‌کند در ورطه‌ی تماشا بی‌تصمیم و ابراز عقیده و بدون دادن حکمی ، نمایش را به انتها برساند . نمایشی که پدر خانواده ، سازنده سازی سنتی در زیر پله‌یی موروثی از سلامتی‌ش می‌گذرد تا با سری بالا در جامعه‌ی زیرین یک شهر بزرگ امورات روزانه‌ی خانواده‌ش را بگذراند اما با سخت شدن اوضاع اقتصادی به چاره اندیشی می‌افتد و درمانده ، می‌ماند که چه کند ؛ مادر خانواده ، خانه‌دار ... می‌خواهد زندگی‌ش را حفظ کند و حواس‌ش به تمام افراد خانواده است ؛ پسر کوچک خانواده ، بی‌کار و در آستانه‌ی ازدواج ... آرزوی تمام جوانان هم نسل‌ش را دارد اما با وجود اختلافات‌ش با پدر خانواده باز سعی می‌کند آرامش خانواده را حفظ کند ؛ عروس خانواده ، دختری شهرستانی ... می‌خواهد آرزوهای نامزدش (پسر کوچک خانواده) را در عین نداری برآورده کند و به پای او ایستاده است ؛ پسر بزرگ خانواده کسی که با بازگشت‌ش به خانواده ، این شرایط نابسامان را تغییر می‌دهد ... او که همه فکر می‌کردند با پولی که از خانواده برده حال شرایط را به‌تر می‌کند ... . و ما تماشاگران که هم نابسامانی را و هم تغییر را می‌بینیم ، حد بزرگی و کوچکی آن را ، درستی و نادرستی آن را و خود آن را حاکم می‌کنیم بر ذهن‌مان تا جست‌وجو کنیم در اطراف‌مان که یک زندگی به‌تر آیا این گونه است ؟ کسی برای خواب‌های‌ش جوابی ندارد .
امیرمسعود فدائی، صدف اسمعیل پور و رضا بولو این را خواندند
آیدا و فرناز این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
شعر و ادبیات
سینما

تماس‌ها

09910739199 (به سراغ من اگر میایی)