در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش آب، آینه و اثر پیگمالیون
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:35:37
امکان خرید پایان یافته
۱۸ آبان تا ۰۷ آذر ۱۳۹۳
۱۸:۴۵
بها: ۱۲,۰۰۰ تومان

کاندید کارگردانی
تقدیر نویسندگی
کاندید بازیگری زن
و تندیس پوستر
از شانزدهمین جشنواره بین المللی تیاتر دانشگاهی ایران.
و نمایش برگزیده ی هفته تیاتر دانشگاه هنر

گزارش تصویری تیوال از نمایش آب، آینه و اثر پیگمالیون / عکاس : نیلوفر علمدارلو

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان آیت اله طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی (فرصت سابق)، باغ هنر، خانه‌ی هنرمندان ایران، تماشاخانه استاد عزت‌اله انتظامی
تلفن:  ۸۸۳۱۰۴۵۷، ۸۸۳۱۰۴۵۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
همه چیز در عین ساده بودن ، رنگ و بویی از عاطفه و علاقه نداشت . سایه گسترده اجبار را می شود در فضای حاکم بین زوج ، بین صحبت های آنان دید.
اجبار از سرناچاری .
تصمیمی گرفته شده است ولی از سر تنهایی . مرد مدتهای مدیدی تنها بود . زن تنها بود و بی عشق.
در عین باهم بودن ، جدا هستند. این بار تنهایی به شکل دیگری سربرآورده است .
گوشه کوچکی از زندگی ای را شاهدیم که برای فرار از تنهایی به سمت هم جذب شده اند ولی غافل از آنکه اینبار نیز تنها هستند و این تنهایی سخت تر است چرا که خود علت آن بودند . زن به اجبار و از سرناچاری در پی علاقه مرد است . مرد در پی عاشقی کسی ست که دیگر نیست . و این همانند فلش ِ یک طرفه ی زندگی است .
و این داستان زندگی ما آدم هاست . شغلی از سر ِ ناچاری ، درسی به اجبار، زندگی بدون راه پس و پیش . این چنین که شاهد انسانهای تنها و تلخ هستیم و چه تلخ است این ناچاری ها و اجبار .

عمو فرهاد قصه ها و فرهاد این را خواندند
شبنم، رسول حسینی، محمد آژند، آذرنوش و شادی بهرامی این را دوست دارند
ﭼﻘﺪﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯿﺪ ﻭ.....ﺳﭙﺎﺱ
۰۶ آذر ۱۳۹۳
شغلی از سر ِ ناچاری ، درسی به اجبار، زندگی بدون راه پس و پیش . این چنین که شاهد انسانهای تنها و تلخ هستیم و چه تلخ است این ناچاری ها و اجبار . :(
۰۸ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
-متن حاوی بخشی از اجرا و جملاتی از متن است ----


وارد سالن که می‌شوی مثل این است که هنگام عبور از راهروی ساختمان ، گفتگوی یک زوج را ناخواسته می‌شنوی، خیلی چیز جالبی در آن وجود ندارد که بخواهی فالگوش بایستی ولی با خاموش شدن چراغ‌ها و بسته شدن درب سالن دیالوگ‌ها به سمت‌وسویی می‌رود که خوشحالی یک همسایه نیستی و می‌توانی بدون عذاب وجدان به شنود (و حتی دیدن) مکالمه‌شان بپردازی! بحثی که کلیشه‌ای تمام عیار از گپ‌و‌گفت‌هایی آشناست که با وجود فراز و فرودش نشانی از تبدیل شدن به مشاجره ندارد . حال وقت آن است که اتفاقی خارج از موضوعات داخل بحث ، چالش مورد نیاز برای رو‌ در روئی عریان پرسوناژها را فراهم آورد و ...
اگر متنم ادامه می‌یافت ، چه به نقد چه به روایت ، تکراری ناقص و مبتدیانه از متون سایر دوستان می‌بود، ناگزیر به ذکر نکاتی در رابطه با دیالوگ‌های ترکی بسنده می‌کنم .
فارغ از تمام تعابیری که سایر عزیزان - بیشتر از دید ناآشنایان با ترکی - از دلیل استفادۀ کارگردان از زبان ترکی دارند، من لحظات مکالمۀ آیدین ... دیدن ادامه ›› و پوریا را فضایی امن برای آیدین می‌بینم که بدون دغدغۀ نفهمیده شدن و بدون نیاز به پنهانکاری ، اندیشۀ خود را به زبان می‌آورد و گویی هر آنچه که به زبان مادری‌اش می‌گوید ، حداقل کمی ، خالص‌تر از آن چیزی‌ست که به زبان مفهوم برای همگان (دنا و مخاطبین) می‌گوید . جایی که باید مفاهیم را با لعاب قابل هضم‌تری در اختیار سایرین بگذارد از پوریا می‌خواهد فارسی حرف بزند ولی در آنجا که باید خواست واقعی‌اش را بی هیچ ملاحظه‌گری در میان نهد ترکی سخن می‌گوید :
"بیلَسینه دنن اگر تابلونو گتدی دانیشاروخ بیر یولا گویاروخ . اگر یوخ ، گوتولار! هر نه گوتولار!"
... و نمی‌داند که سخن بی رنگ و لعابش هم فهمیده می‌شود
(پوریا: آیدین میگه ...
دنا : فهمیدم ، خودم فهمیدم!)
... و حتی بیشتر قابل هضم است! (پردۀ پایانی)
"زندگی در قاب"


گاهی قواعد زندگی آنچنان دست و پای ذهن و دل را میگیرد که در نقطه ای، از خود بیگانگی را ترجیح میدهیم به شناخت و درک صحیح از "خود" ، از "من".
زمانیکه در فضای خسته روزمرگی ها با دغدغه های معمولی و همیشگی دست و پنجه نرم میکنیم ناگهان جایی می ایستیم و میگوییم که این زندگی برای کیست و چیست و به چه قیمت می ارزد؟؟؟!!! نان شب میشود خرید؟؟؟
گاهی حس و نگاه خود از عشق را با قالبی روشنفکرانه طی سالها تلاش در چارچوبی به حبس میکشیم و این تنها تسلایی است برای باورها و اهداف به گل نشسته و نمیدانیم چه ویرانگر خواهد بود آنچه تنها فکر میکردیم یک" فکر "است ... دیدن ادامه ›› همین.

آب و آئینه و اثر پیگمالیون، اثری بود محصور شده برای آنها که نه راه پس دارند نه پیش . حصار قاب هایی که مو سپید میکنند تا روزی به قیمت برسد. مبل و تخت و تبلت و ... در یک قاب کوچک قرار بود طرحی از یک زندگی ساده و کوچکی که بی پایه و فکر بود را به تصویر بکشد که بازیچه شدند. گفتند شاید بشود باهم از همه فرار کرد اما بیخبر از اینکه نتیجه اش تلاطمی سخت به همراه دارد . تلاطمی از نوع تغییرات شگرف لب مرز منطق و دل .

آنقدر کلمات و جملاتی که ادا میشد خوب و راحت و بدون تاثیر از نقش بازی کردن بود که احساس میکردی باید بگویی "بس است دیگر ". "آیدین تمومش کن" و "دنا تو کوتاه بیا"
بازی مسلط و روان خانم دنا تارفی به خوبی به باور کلیت نقش و البته خود کار کمک میکرد و آنچه باید میبود را بهتر بود. به انضمام بازی خوب آقایان آیدین بهاری وپوریا بشری مقدم که همه با دست به دست هم دادن سوالی در ذهنم ایجاد شد. آیا اینها دیوار خانه اشان فرو ریخته و هوشیار نیستند که چشمهای مخاطبان خیره به آنهاست.
سکوت ، گپ های کوتاه و حتی مجازی و انتقال نکات کلیدی برای توجیه این سادگیها یکی از نقاط قوت کار بود.

خوشحالم که هنوز هستند کارگردانانی که برای گفتن خیلی از مهم ها نیازی به زیاده گویی و اضافات ندارند و تنها با تکیه به توانایی بازیگر و شعور مخاطب ، هدف را نشانه میگیرند.
آب و آئینه و اثر پیگمالیون، اثری بود محصور شده برای آنها که نه راه پس دارند نه پیش
۰۳ آذر ۱۳۹۳
جناب راقب کیانی گرامی ممنون از توجه و نگاشت برای این حقیر.

مصطفی بیگ محمدی عزیز. سپاس که خوندیم و شکر که مورد لطفتون قرار گرفت.

.

.

نا گفته نمونه حضور شما بزرگان درس پس میدم و بس
۰۴ آذر ۱۳۹۳
متاسفانه ندیدم اینکارو اما از تعاریفی که گفتی و نوشتی میدونم کار خوبی بوده.
با جمله آخرت هم خیلی موافقم و بهش فکر میکنم.
۱۶ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید