در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش گربه های زرد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:24:58
امکان خرید پایان یافته
۱۴ فروردین تا ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
۱۹:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۶۰,۰۰۰ تومان
یک گروه موسیقی در آستانه اولین اجرای خود هستند و...
دسته‌بندی
بزرگسال
سبک
درام

مکان

میدان فلسطین، خیابان طالقانی، بین خیابان سرپرست و فریمان، پلاک ۵۴۴
تلفن:  ۰۲۱۶۶۹۶۸۴۱۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
«گربه‌های زرد»... یک کار دوست‌داشتنی که آخرش حس خوبی برات به‌جا می‌ذاره.

قبل از هرچیز از کارگردان نازنین این نمایش عذرخواهی می کنم که نظرمو ... دیدن ادامه ›› بعد از اتمام دوره‌ی اجرا می‌نویسم. واقعاً نمی‌دونم چرا این‌طوری شد!
چه خوب که اتفاقی از نزدیک باهاشون آشنا شدم و طی گپ کوتاهی که داشتیم اکثر نظراتم درمورد این نمایش رو حضوری بهشون گفتم و چه حس خوبی از شخصیتشون گرفتم.

«گربه‌های زرد» بیش از هرچیزی، تجسمی از یک سری انرژی مثبتِ درحال حرکت و کار گروهی پرارزشه.
راستش تا حدی، با وجود تفاوت‌های بنیادین، منو به یاد کارای در حال اجرای آقای «خطیبی» انداخت. شاید به‌خاطر شباهت لباس‌ها مثلاً، یا سن بازیگرها و شور و هیجان خاصی که دارن، یا تمریناتی که منجر به این هماهنگی شده، یا اکت‌های تقریباً سرخوشانه‌ی قبل شروع نمایش. البته شاید اگه اولْ این نمایشو می‌دیدم، ماجرا کاملاً برعکس می‌شد.

بازی بازیگران خوب بود، با خط داستانی نمایش و شخصیت‌هاشون جور درمی‌اومد. از بازیِ فکر می‌کنم کامران (سینگل داستان) لذت بیشتری بردم. نقش یک شخصیت کَل‌کل‌کننده‌ و درعین حال مهربون و بامرام رو بسیار قابل باور و‌ ملموس بازی کردن.

ارتباط آقای «بیک» با تماشاگرها طی سؤالی که مطرح کردن جالب‌توجه بود؛ چون برای جوابگویی فی‌البداهه کاملاً آماده و پخته عمل می‌کردن و فقط همین‌طوری یه سؤال نپرسیده بودن که پرسیده باشن تا نمایش ادعا کنه ما دیوار چهارم رو شکستیم؛ و این برای من باارزش بود.

بین بازیگران هماهنگی خیلی خوبی وجود داشت؛ مثلاً موقع رژه رفتن‌های ۴ تایی که هرلحظه امکان برخورد وجود داشت (من استرس گرفته بودم!)، هیچ اتفاقی نیفتاد. درچندجای دیگه هم هماهنگی در جای‌گیری‌های همزمان گروهی مشهود بود و همه‌ی این‌ها از تمرین و انرژی‌ای که گروه برای این کار گذاشتن ناشی می‌شه.

دکورِ صحنه‌ی خاصی وجود نداشت، همه‌چی با اکت بازیگران تجسم و معنا پیدا می‌کرد.
فکر می کنم با توجه به ابعاد صحنه و فضای موردنیاز برای جنب و جوش بازیگران نمی‌شد دکور دست‌و پاگیری هم درنظر گرفت.
بنابراین در اینجا نورپردازی اهمیت بیشتری پیدا می‌کرد که در این نمایش، جای خلاقیت و اجرای بسیار بهتری داشت.

باورم نمی‌شه هرچقدر فکر می‌کنم ترانه‌ای که بازیگران با اون اجرای کنسرت رو تمرین می‌کردن به یاد نمی‌آرم! We Will Rock You بود؟ به‌هرحال اینو یادمه که برای من نوستالژی خاصی داشت و از اجرای جمعی هماهنگ و قشنگ بازیگران سرخوش‌تر شدم.
اسپیکر سالن هم که فکر کنم کلاً مشکل داره. چون در هر دو نمایشی که در این سالن دیدم به‌شدت بی‌کیفیت بود و این روی انتقال حسِ نمایشی که اجرای یک کنسرت رو در بطن خودش داره خیلی تأثیرگذاره.

صحنه‌ی صحبت آقای «بیک» با گلدون خیلی تأثیرگذار بود. از درگیری درونی و در عین حال آرامش و پذیرش خاص کاراکتر، باز به‌یاد شخصیت «هانس» در «عقاید یک دلقک» افتادم. اگرچه گاهی درطول نمایش، میمیک صورت و لبخند خاص ایشون، با حس و حال و فضای اون لحظه همخونی نداشت و نیاز به نشون دادن پریشونی یا حتی تحکم بیشتری حس می‌شد تا اون آرامش ظاهری.

صحبت‌های دو به دوی نهال و آقای بیک (اسمشون تو نمایشو یادم نمی‌آد)، و آیدا و آرمان برای من ریتم کندی داشت و بیشتر تینیجرپسند بود که ایرادیم نداره؛ فقط چون از عوالم من خیلی دوره، حس خاصی ازش نگرفتم و‌کمی برام خسته‌کننده بود و دوست داشتم نمایش زودتر به ریتم قبلی خودش برگرده.

آخر نمایش که همه‌چیز روی دور تند تکرار شد (گویی کل گفتگوها و ماجراها حاصل توهمات و خیالات یک نفر بود و امیدوارم این برداشتم پرت نبوده باشه) خیلی خیلی خوب بود، هم در ایده، هم طراحی، هم اجرا و بازی.

بخوام نظر کلی خودمو بگم این نمایش پیام و‌‌ دغدغه داشت، دغدغه‌ش هم واقعاً ارزشمند و قابل لمس و واقعی بود؛ اما از نظر من تا حدودی در سایه‌ی پرداختن زیاد به روابط عاشقانه و دوستانه قرار گرفت و در سطح موند و اونقدر عمیق نشد که منو در اصل ماجرا با خودش همراه کنه. در نتیجه نمایش به سمتی رفت که برای گروه سنی خاص با دغدغه‌های مقتضی سن خودشون جذاب‌تر باشه تا برای من با ۱۲۱ سال سن و دغدغه‌های کمی متفاوت‌تر و «از نظر خودم» پیچیده‌تر و عمیق‌تر.

البته که می‌دونم و بیشتر هم فهمیدم چه بر سر نمایشنامه‌ها می‌آد؛ اما مخاطب، معمولاً خروجی کار رو می‌بینه و قضاوت و نظرش هم بر همین اساسه.

درهرصورت خوبه که با همه‌ی اون‌چه که می‌دونید‌ و می‌دونیم هستید و خوبه که پرانرژی ادامه می‌دید.
مطمئنم که در آینده‌ای نزدیک شاهد کارهای بسیار خوبی از این تیم دوست‌داشتنی و کارگردان محترم اثر خواهم بود.
سلام خانوم تانیا
حسن بیک هستم بازیگر شخصیت "امیر" نمایش.
خواستم اول تشکر کنم از نقد جذاب و کاملتون و خواستم بگم که واقعا اینجور نظرات برای من خیلی آموزنده است و بسیار به من و قطعا بقیه اعضای گروه در مسیر کارمون کمک کننده.
نظرات مثبتتون راجع به من لطف شماست و خوشحالم که چند لحظه حتی شخصیت رو باور کردید . در رابطه با نظرتون راجع به میمیک هم خواستم بگم که از این نمایش که گذشت اما حتما من بهش توجه بیشتری میکنم و ممنونم که ایرادات راجع به من رو گفتید تا آگاه باشم بهشون. در رابطه با متن هم که ... دیدن ادامه ›› خود کارگردان و نویسنده صحبت کنه فکر کنم بهتر و درست تره و بیشتر میتونه از فشار و اتفاقای توی راه این نمایش بهتون بگه .
در آخر، صحنه شکستن دیوار چهارم من بودم ، آقای اسلامی نقش شخصیت آرمان رو بازی میکردن. ?
باز هم خیلی خیلی ممنونم کاش کار ما شامل لطف بیشتری از طرف دوستان تیوالی مثل شما میشد تا ما بیشتر نقد میشدیم و بیشتر یاد میگرفتیم. ممنونم که تماشامون کردید .
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
سلام خانم تانیا
بسیار ممنون از شما که با وجود پایان یافتن اجراها، وقت ارزشمند خودتون رو برای این گروه هزینه کردید، نوشتید و ما رو نقد کردید. خوشحالم که تونستم نظر شما رو در مورد بازی خودم جلب کنم. هرچند که اگر نظر شما نسبت با بازی من منفی بود هم با تمام وجود پذیرای نقد شما بودم. امیدوارم هم من و هم گروه بتونیم در کارهای آتی هم از نظرات مثبت و منفی شما بیشتر استفاده کنیم.
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
مرتضی اسلامی
سلام خانم تانیا بسیار ممنون از شما که با وجود پایان یافتن اجراها، وقت ارزشمند خودتون رو برای این گروه هزینه کردید، نوشتید و ما رو نقد کردید. خوشحالم که تونستم نظر شما رو در مورد بازی خودم جلب ...
سلام آقای اسلامی عزیز؛ ببخشید دیر جواب می‌دم، نوتیفیکیشن این پست از چشمم دور مونده بود.
اختیار دارید، باعث خوشحالی من بود هم دیدن نمایش شما، هم آشنایی با چنین گروهی که چنین روحیه‌ی پرانرژی و در عین‌حال تعامل‌پذیری دارن.
از بازی شما هم لذت وافر بردم، اگرچه بازی تمام دوستان دیگه هم خوب و دوست‌داشتنی بود.
حتماً پیگیر کارهاتون خواهم بود و براتون آرزوی بهترین‌ها رو دارم.
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من امشب این نمایشو دیدم. اگه بخوام راست و واقعی نظرمو بگم، راستش به نظرم خوب نبود. ولی واقعا دلم نمی‌آد با توپ پر و خشن نظر بدم راجع بهش. بیشتر ... دیدن ادامه ›› اینجوریم که خب حالا خوب نبود ولی فدای سرشون :))) من می‌فهمم که خیلی ایده و شاید بهتر بگم، باورِ بزرگ و مهمّی پشت این نمایش بوده و همین برام خیلی ارزشمنده. این که حس می‌کردم بازیگرا زحمت کشیده‌ن برام ارزشمنده. ولی خب راستش هم متن به نظرم می‌تونست خیلی بهتر باشه هم بازیا. متن یه جاهایی خیلی نویسنده توش معلوم بود و شبیه حرفای واقعی نبود، یا یه جاهایی زیادی مکالمات روزمرّه و عادّی داشت، زیادی منادا توش داشت که اصلا ما تو فارسی کم پیش می‌آد تو مکالماتمون انقدر منادا داشته باشیم، انسجام نداشت خیلی به نظرم و چیزای ریز و درشت دیگه. بازیا هم باز راستش رو بخوام بگم دوست نداشتم به طور کلّی. خیلی «بازیگری» انگار توش داشت اتّفاق می‌افتاد. یه کم برام غیر واقعی و فیک بود. یا مثلا با این که تو دیالوگا هم حتّی تاکید رو ریتم بود ولی یه جاهایی ریتم و تمپو رعایت نمی‌شد (مشّخصا اون تیکه که ضرب مترونوم هم داشت پخش می‌شد الان توی ذهنمه). یا مثلا بخش گنده انتقال حس و مود کار روی دوش آهنگا بود. خیلی آهنگای خوب و قشنگی بودنا، ولی خب اون آهنگا رو خالی هم آدم گوش کنه منقلب می‌شه. یعنی نه متن نه بازیا به تنهایی نتونسته بودن حسّ کارو درارن که می‌گم البته واقعا فدای سرشون :)) ولی همینا رو هم الان دارم با یه حال «ببخشید روم به دیوار»ی می‌نویسم. واقعا دلم نمی‌آد و همین برام عجیبه چون اصلا آدمی نیستم که از این ملاحظه‌ها بکنم. یه حال خوبی اون زیر بود که نمی‌دونم چی بود و از کجا بود ولی همون باعث می‌شه اینطوری باشم. فکر کنم اگه چند سال دیگه بیام یه کار دیگه از همین گروه ببینم خیلی کیف کنم. حتّی الانم اگه بر می‌گشتیم عقب علیرغم همه این چیزایی که گفتم بازم بلیت همین گربه‌های زردو می‌خریدم و تماشاش می‌کردم. خیلی خیلی خسته نباشین و اینا خلاصه :))**
اون تیکه شکستن دیوار چهارم و صحبت با تماشاچی رو هم به تنهایی دوست داشتم. چسبید بهم. دلم می‌خواد بشینم یه ساعت بحث کنم با آقای امیر اونجا هی جلوی خودمو می‌گرفتم :)))
منم امشب دیدمش و اون حس خوبی که گفتینو چه خوب درک می‌کنم.

آقا ما گفتیم همواره به همه‌چی شک داریم، آقای امیر فک کردن منظور به همه‌کیه و من تو زندگیم کسی را اعتماد نکردم و نَتْوانم کرد! دیگه وقت نبود توضیح بدم، نمایش به درازا می‌کشید?
حالا اگر رفتید سر جلسه‌ی مباحثه، منم خبر کنید.?
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
سلام خانوم رزم شعار
حسن‌بیک هستم بازیگر شخصیت "امیر" نمایش.
ممنونم از نظراتتون و متاسف که کار رو اونطور که باید دوست نداشتید. در عین حال اینکه فکر نمیکنید وقتتون رو هدر دادید هم برای من به شخصه بسیار خوشحال کننده است و اینکه ما حداقل تونستیم حس خوبی در اون لحظه بهتون انتقال بدیم برای من آرامش بخش. در آخر خدارو شکر که صحنه شکستن دیوار چهارم رو خوشتون اومده . صحبت‌‌های اونشب شما و خانوم تانیا یادمه و قطعا من هم دوست داشتم تا میشد ساعت‌ها در موردش بحث و تبادل نظر کرد. باز هم خیلی ممنونم.
کاش نمایش ما شامل لطف بیشتری از طرف دوستان تیوالی و تئاتر بینی مثل شما میشد تا ما هم چیز های بیشتری برای یادگیری داشتیم.
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
سلام :))
خوشحالم که نظرتونو گفتین و خوشحالم که یادتون می‌اومد ما رو. و این که من فکر می‌کنم اتّفاقا به نسبت شهرت و تجربۀ گروهتون، استقبال به نسبت خوبی از گربه‌های زرد شد. من خودم از توی تیوال پیدا کردم نمایشتونو و حقیقتا پوسترش اوّل از همه توجّهمو جلب کرد. معمولا گروه‌هایی که کمتر مشهورن اصلا حتّی توی صفحۀ اوّل پیشنهادهای تیوال هم نمی‌آن. ولی متوجهم چی می‌گین و منتظر کارای بعدیتون هستم خیلی ^^
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید