نرگس زاهد: از آمینهای بیشماری آغاز میشود/ ضیافتی از آبی گوارا و تکه نانی نیمه خشک/ چشمان هراسانی که تو را جدا نمیکند از سیاهیهایی که با قرمز عجین شده است/ دستانی که رویا را با کابوس سر میبرد/ و فریادهایی که با اشک و خون بر سر بالین روزگار میرود/ و مردانگی که از زنانگی پر است/ اما زهدان درد اینجا بیامان میماند/ این مکبث با تمام مکبثهای جهان فرق دارد/ باور کن که در آن پشتبام تاریک، کودکی بهدنیا میآید که تو را تا پایان داستان به خون میکشد/ و صدایی از جنس لرز که تو را لابهلای درختهای خشک و خالی میبرد و سر میبرد/ کلماتی که از لبان مردانهاش بیرون میزند/ من آن دستوپازدنهای در خون را از یاد نمیبرم/ که تو را به سیب دعوت میکند و از دوزخش تو را صدا میزند/ من یقین دارم این مکبث طرحی است که هر شب زیر ساطور، جان خالی نمیکند/ و زنی که تقلا نمیکند. ناخودآگاه از لابهلای افکارش به مرگ میرود/ و تکلیفمان در آن نگاههای بیشمار نامشخص میماند/ نمایش مکبث به کارگردانی ملودی آرامنیا سالن شمس.
روزنامه شرق :
http://sharghdaily.ir/?News_Id=19031