من در ابتدا با نمایشنامه این نمایش مشکل داشتم که مشخصا این پاسخ داده میشه که در واقعیت امروز هم این موارد دیده میشه اما جهان واقعیت کاملا با جهان درام فرق داره و بسیار در درام باید باورپذیر باشه برای تمامی مخاطبین از همه قشر . حتی انگار خود بازیگران هم این مسئله عشق دختر همسایه و مرد داغون و قلچماق رو باور نکرده بودند و نتونسته بودند ارتباط بگیرند و کاملا احساس کردم مخاطب داره از این عشق غیر متعارف که بسیار در آثار دیگر دیده میشه و قابل قبول هست داره چندشش میشه و اصلا نمیشه گفت که هدف همین بوده . در این نمایش میبایست شخصیت پردازی طوری میبود که آقا مهدی رو مخاطب دوست داشته باشه مثل خیلی از شخصیت های شرور دیگه مثل گوزن ها . من شرور . فروشنده . قهرمان . درباره الی . سگ کشی . و خیلی آثار دیگه اما اصلا شخصیت های این نمایش دوست داشتنی نبودند و همین یک مورد کافیه که کار رو دوست نداشته باشم و بقیه چیزها به چشم نیاد
طنز این نمایش را بسیار دوست داشتم که بدون لودگی و شوخی های جنسی خنده را هدیه میداد . در عین اینکه مخاطب را به فکر فرو میبرد. یک اثر هنری چند جانبه. فرم کار مشخص و قابل اعتنا بود . خسته نباشید به همه عوامل
خلاقیت در یک کلام . درود بر همه عوامل این نمایش کم نظیر
مشخصه هر اثر هنری اول بابد اینترتیمنت یا سرگرم کننده بودن آن باشد . اگر گروتسک یا مینی مال یا کار فرمال هم میخوایم ارائه بدیم اول باید سرگرم کننده و جذاب باشه و تکرار زیاد در دیالوگ و حرکات اون هم با بدن های بدون آمادگی و انعطاف اصلا کار رو جذاب نمیکنه و اغلب تماشگران اطراف من انرژی شون بهم پرتاب میشد که دوست داشتند زودتر تموم بشه . کاش اسیر اسمها نشیم و اگر اسم پشت این کار نبود در حد کارهای دانش آموزی هم نمیتونم این کار رو به عنوان مخاطب بپذیرم. باور کنید ما معنای وجود و واقعیت و فلسفه رو تا این حد میفهمیم که انقد نخوایم خرفهم بشیم . و آخرش هم درک نکردم چرا باید از بازیگران مرد در نقش زن استفاده میشد؟ شاید اگر آن سه نقش از جنس اصلی استفاده میشد بسیار کار جذابی میشد اما در این روزگار مرد زده که مولفه اول طنز بازی با جنسیت است دیگر تمام شده و باید از شیوه های جدیدتری برای ایجاد طنز و اینترتیمنت استفاده کرد . مثل سیرک این مورد فقط در دقایق اول میتونست برای مخاطب عام جذاب باشه ولی با تکرار زیاد و اینکه متن جلوتر از میزانسن حرکت میکرد به این معنی که دیگه کارگردان برای دادن میزانسن مستاصل شده بود و به تکرار رسیده بود فقط به فکر ارائه متن بود که هر چه جلو میرفت کار بدتر میشد
نقدی طنز بر جامعه شناسی خودمانی و بازی های درجه یک . فقط امید که سالن های نمایش آنقدر امکانات قوی داشته باشند که وقتی یک نور سیمش قطعی دارد کارگردان مجبور نباشد تا پایان نمایش پشت آن نور بنشیند و سیم را تکان بدهد تا نور کار کند . این بیشتر از دیالوگ های تلخ و طنز سیاهی که بر جامعه متوسط و کارگر و فشار روی آن بود اذیت کننده تر بود