«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
مهمل کسل کننده ای بود. ای کاش دست کم واقعا بداهه بود. تصور نمیکنم هیچ بداهه ای بتواند تا این حد کسل کننده و پرت باشد. ازقضا گویی طراحی دقیقی پشت همه چیز بود که قصد داشت همه ی عناصر را به شکلی «دم دستی» رها کند. وِل بودن به معنای واقعی.
مسئله حتی این نیست که نمایش از قصد در پی این بوده که چنین احساساتی را القا کند، مسئله این است که در انتقال هرچیزی الکن بود و خام دستی در آن موج می زد.
در مجموع نمایش خوب و قابل قبولی بود. تمهید گروه فرم، در لحظاتی که بر کار نشسته بود فوق العاده عالی از آب در آمده بود. البته که در برخی صحنه ها اضافی بودند. (تک نفری از گروه فرم که حرکات آکروباتیک هم انجام میداد و گریم کلاغ شوم سیاهی بر چهره داشت، به کلی اضافی بود!)
ترکیب بندی برخی صحنه ها فوق العاده عالی بود. از جمله صحنه ی نخست گفت گوی شهردار (با جنس صدای فوق العاده ش برای این نقش و بازی خوبش) و روزنامه نگار که در پس صحنه سایه ای از آن ها میدیدم و مشغول گفتگو بودند.
موسیقی هم در برخی جاها از کار بیرون میزد.
در مجموع کار خوبی بود و تجربه ی خوبی را رقم زده بود.
نمایش با قدرت تمام آغاز شد. صحنه های آغازین به شدت گیرا بودند. به خصوص صحنه های فرمیک. علی کشوری فوق العاده عالی بود.
اما از میانه ی اجرا (صحنه ی مهمانی) اثر تا اندازه ی زیادی ریتم آغازینش را از دست داد. عوامل مختلفی در این امر مؤثر بودند. لِوِل کلی موسیقی کمی بالا بود و دیالوگ ها را مخدوش می کرد. مهم تر از همه، شخصیت اصلی (چن چی) که محور اصلی داستان بود به ناگاه وزن ابتدایی خود را از دست میداد. صحنه ی پایانی عمیقاً ناامیدکننده بود: چن چی که می بایست حضور همه جا حاضر داستان می بود، تنها در دیالوگ پایانی دخترش (که از ترسش برای مواجهه ی دوباره با او پس از مرگ می گفت) حضور کمرنگی می یابد. متن آرتو را نخوانده ام، اما به نظر می رسد که تأکید در متن بر بالادست قرار گرفتن کلیسا (حتی بالاتر از چن چی خونریز) باشد. اگر چنین باشد، چنین نکته ای تا اندازه ای در تقابل با وزن محوریِ شخصیت چن چی قرار می گیرد. اجرا به شدت متکی بر شخصیت چن چی است و کلیسا در حاشیه قرار دارد، اما گویا متن قصد دارد وزنه ی اصلی را به کلیسا بدهد. این دو باهم نمیخواند.
با تمام این اوصاف، در مجموع اجرای بسیار خوبی بود.
نمایش ضعیفی بود. بازیگر نقش اول فوق العاده بد بود. نقطه ی قوت اجرا طراحی صحنه و نورپردازی بود. داستان از اساس الکن بود و کل اجرا را زیر سوال میبرد. از اساس هر جا که داستان به تعلیق درمی آمد نمایش ریتم قابل قبولی میگرفت، از جمله در صحنه ی کابوس وار ابتدای ماجرا که تمامی شخصیت ها وارد می شدند و با موسیقی مناسب و نورپردازی عالی، به آزار شخصیت اصلی می پرداختند.