-
کارشناسی ارشد / لیسانس ادبیات نمایشی، فوق لیسانس کارگردانی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مغز فریز شده، نمایشیست که تا لحظه ی آخر اجرا هوشمندی خود را نسبت به محیط، مخاطب، اتمسفر از دست نمیدهد، روایت هایش را گره در گره طوری پیش میبرد که تا آستانه ی طاقت مخاطب سر نرفته، داستان بعد بیاید، حکایتی درد آشنا برای مخاطبین تئاتر که متاسفانه اغلب از همین تحصیلات و شغلند، پس این شکوانیه این آنچه گذشت مشترک میشود و مخاطبی که دستِ کمی ندارد از راوی در تجربه ی خانه نشینی، سانسور، مشکل نداشتن سالن و مخاطب و... به راحتی با او همدل میشود... مغز فریز شده تصاویر زیبایی را آمیخته با نور برایتان میسازد، دیگر در سالن مشایخی، در چهارراه ولیعصر نیستید، شمارا میبرد به اعماق یخبندان مغزی که عاشق است...
زخم، از لحظه ی ورود به سالن تا آخرین قدم هنگام خروج شما را در ریتم میتند و زخم میزند، مغزتان را به چالش میکشد، هم میخورد، تکرار میشود، معکوس میشود و به خون مینشیند، روزها و روزها تا طلسم شکسته شود.
زخم حاصل تلاش گروهی تحصیل کرده، پر انرژی، توانمند است که به هدایتی هوشمندانه، در عین تفاوت فردی یک سمفونی مینوازند.
زخم شما را به سیاهی قیر مانند کشداری مینشاند و دوباره رنگ بر بوم سپید میپاشد تا کابوسی که شهر را گرفته را به باور بنشینید.
ریتم و انرژی بازیگران در عین حرکات و دیالوگ های مداوم همواره در مترونوم مناسب صحنه قرار میگیرد و این حاکی از تمرینات مستمر و هدایت صحیح کارگردان است.
تا فرصت باقیست به تماشای زخم بنشینید، تا خون جاری تلنگری باشد به تفکر.
امیدِ درخششِ ماندگار برای گروه پر توان نمایش زخم،
باد تا مانا باشند.🎭🌟💎
سرکار خانم خواجه امیری عزیز حضور شما در سالن و نگاه پر مهرتون باعث افتخار برای همه ی اعضای گروه زخم بود و هست🌹نهایت سپاس رو از شما داریم که به تماشای ما نشستید،و خیلی خوشحالیم که کار رو پسندیدید نظر شما قطعا باعث انرژی روز افزون ما هست🙏🏻
آدولف کوچولو، حاصل تلاش گروهی دانشجوی تئاتر است که سعی میکند چند پله بالاتر از همنوعان خود بایستد، با توجه به تمام محدودیت ها، کمبودها، فشارها و گاه نقص ها، در فضا و بستری که برمیگزیند، آنقدر میتواند موفق عمل کند که نه تنها خسته نشوید بلکه تا پایان در پی چرایی جویی هایی برآیید که گاه از یک مسخره بازی یا کل کل به ریشه ای ترین مباحث انسانی میرسد، دو بازیگر زن اثر، و رنه از مردان، بالانس صحنه را نگه میدارند و بیش از دیگران ما را درگیر بحران ها، عواطف و حضورشان میکنند، مهرناز محمودی با هوشمندی در صحنه بیشترین تلاش را میکند تا میاندار ریتم و جریان اجرا باشد درست مثل نقشی که ایفا میکند، میزبان نمایش است و صحنه را خانه خود دیده، تا زمانی که حضور دارد انرژی اش را سخاوتمندانه صرف محیط و همبازی هایش میکند.
برای این گروه جوان و پر انگیزه و با استعداد آرزوی درخشش دارم، به تماشا بنشینید آدولف کوچولو را، خالی از لطف نخواهد بود.
سیمای شنبه ها را ببینید، تئاتری که با ابزار صحنه ی محدود، چشمها را خیره نگاه میدارد و تا آخرین دقیقه تو را دلنگران کارکترها و عاقبتشان میگذارد، علی نجفی آفتابه لگن هفت دست نمیچیند، اما به شما غذایی میدهد که نه تنها سیر میشوید، بلکه از آن لذت خواهید برد، بازیگران زن نمایش چند پله بالاتر از مردان ایستاده اند که بی شک با توجه به ساختار اثر که از دردهای در گلو مانده ی زنان میگوید و مالکیت حضور بر صحنه یشان، آنقدر لطمه ای به کار نمیزند و حتی گاه احساس میکنی این جنس بازی در مردان به عمد و ترجیح کارگردان بوده است، طراحی لباس و آکساسوآر با هوشمندی و دقت و بی اضافه کاری رخ داده آنقدر ظریف که در فرم بستن سربند هر کدام از زنان هویداست و در نهایت متن که با نگاهی به یرما نوشته ی لورکا، نشانه هایی در خور داستان و موقعیت که با بستر اصلی ایده قابل تطبیق و برای مخاطب حالا ملموس، و درست در اتمسفر حل شده اند.
زنان آن زمان که عشق میخواهند برچسب جنون میخورند...