در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سایه بختیاری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:33:23
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
احتمالات
(فرهنگ فارسی معین):
(~.) [ع.] (اِ.) شاخه ای از علم ریاضی که در آن احتمال وقوع پیشامدهای تصادفی بررسی می شود.

نمایشی از علی شمس که رویکرد اجرایی برتولت برشت و رابرت ویلسون را در بر داشت.
در این نمایش شاهد شکسته شدن پی در پی دیوار چهارم و خراب شدن اساطیر ایرانی بر روی صحنه بودیم، اساطیری که همیشه به نیکی از آنها یاد می‌شود که مشخصه‌ای از رویکرد اجرایی برشت است.
بازی‌های فیزیکال و مقطع مقطع بازیگران، برهم ریختن زمان ارسطویی و استفاده از تکنولوژی در صحنه، استفاده از زبان فیزیکال ناشنوایان مشخصات تئوری‌های ویلسون است.
احتمالات یک اجرای گروتسک است که وامدار نظریه‌های بسیاری است همچنین در آن از تمثیل‌ها و اساطیر فراوانی استفاده شده است که در ادامه ... دیدن ادامه ›› به بررسی آنها می‌پردازیم.

در بخش‌های اولیه‌ی نمایش شاهد یک کاراکتر مار هستیم که با توجه به ادامه‌ی اجرا به نظر می‌رسد داستانش بی‌نسبت با داستان ضحاک و فریدون نیست:

《در عربستان پادشاهی بخشنده به نام مرداس می‌زیست. پسرش «ضحاک» به دستیاری اهریمن پدر را در چاه انداخت و خود پادشاه شد. این شخصیت اسطوره‌ای در «ریگ ودا» به صورت ماری نمادین و اسطوره‌ای یا سه سر به نام  «داسا» ظاهر می‌شود که پهلوان  هندی  به نام «شریتا» او را از پای در می‌آورد.
اژی داهاکای اوستایی نیز ماری سه سر و شش چشم است که فریدون، پهلوان ایرانی آن را می‌کشد.
در اسطوره‌های یونانی نیز پهلوان بزرگ، هراکلس پتیاره‌ای سه سر به نام گرینئووس (geryoneus) را از پای در می‌آورد که می‌تواند همتای یونانی، «داسا» و «داهاکا» باشد.
شاید اژی داهاکای اوستایی با قوم «داها» که دشمن آریائیان بودند در آمیخته و اسطورة «دهاک» ماردوش را پدید آورده باشد.》
در صحنه‌های بعدی شاهد به تصویر کشیده شدن یکی از اشعار مولانا هستیم که با مراجعه به مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش ۵۹ یافت می‌شود:
《یک کنیزک یک خری بر خود فکند / از وفور شهوت و فرط گزند》
که با اشاره به کدو و نقش خر در صحنه:
《یا چون مستغرق شدی در عشق خر / آن کدو پنهان بماندت از نظر》
به مخاطب می‌فهماند که مفهوم داستان چیست و از کجا آمده است.
دیگر صحنه‌هایی که بر صحنه دیده می‌شد اشاره با داستان‌های تاریخی اسطور‌ه‌ای داشت که در آن مغول‌ها و اسکندر کتاب‌ها را به آتش کشیدند و از بین بردند.
در نمایش کاراکتری که نمایش را به گونه‌ای روایت می‌کرد نقش فرهنگ معین را داشت، اطلاعات لازم را به مخاطب می‌داد.
در جایی دیگر از نمایش شاهد جنگ بین لطفعلی خان زند و آقا محمد خان قاجار بودیم که برعکس تاریخ آقا محمد خان خونخوار نبود و لطفعلی خان او را وسوسه می‌کرد که او را سلاخی کند، نقش آقا محمد خان را یک زن بازی می‌کرد که بازی فیزیکال و دیالوگ‌گویی او بی‌نسبت با مبارک و پهلوان کچل در نمایش عروسکی خیمه‌شب بازی نبود، کل آن پرده از نمایش با استفاده از موسیقی ضربی و تنبک و لباس‌ و گریم تداعی‌گر یک زورخانه بود، که خود آن ترکیب در نسبت با خیمه‌شب بازی قرار دارد، همچنین صدای کاراکتر آقامحمد خان قاجار صدایی جیغ و زیر به مانند صدای سفیر (سوت خیمه شب بازی) بود.
بخشی دیگر از اجرا شاهد اجرای نمایشنامه‌ی مرگ یزدگرد بهرام بیضایی بودیم که به صورت کاملا مدرن اجرا شده بود، همچنین اجرای فیزیکال کاراکتر شوالیه بی‌نسبت با اجرای نقش شاه آرتور در فیلم (monty python and the holy grail) نبود و اجرای او با اسب تخیلی و دیالوگ‌گویی‌اش یادآور این نقش‌آفرینی بود.
در پرده‌ای دیگر از نمایش شاهد بودیم که پیرزنی همراه با دو زن باردار که شبیه به زنان آسیای شرقی آرایش کرده‌اند و لباس‌ به تن دارند وارد صحنه می‌شوند و کاراکتر (فرهنگ معین) با ریشه‌ی اسطوره‌ای فریدون، موسی و...:
《در ریگ ودا از کسی به نام تریتا به معنای «سومین» یاد می‌شود که ماجراهایش با فریدون نزدیکی دارد. همچنین لقبش تریتا آبتیه است که با اثویه پدر فریدون در اوستا همخوانی می‌کند.
هر دو پهلوان کشندهٔ اژدها هستند. تریتا با اژدهایی به نام ویشوَ روپه viśvarupa می‌جنگد، این نبرد در آسمان است و بر سر گاوهایی که اژدها در غار زندانی کرده‌است. اژدها با گرز رعدآفرین تریته آپتیه کشته می‌شود و گاوها آزاد می‌شوند.

ضحاک چهل سال قبل از سرنگونی حکومت هزار ساله‌اش خواب دید که سه نفر به او حمله کرده و شخص جوانی از بین آنها، وی را به بند می‌کشد. پس شتاب زده خواب را با اخترشناسان در میان گذاشت و آنها زایش «فریدون» را به  ضحاک خبر دادند. از آن پس ضحاک آرام نداشت و در جستجوی فریدون بود. سپس دستور قتل هر نوزادی که متولد می‌شود را می‌دهد و فرانک مادر فریدون او را به مزرعه‌داری سپرد تا با گاو خود «برَمایه» فریدون را پرورش دهد.》
خواب دید که لغت‌نامه‌ای قرار است متولد شود که جایگاه او را می‌گیرد و آن دو زنی که اشاره شده کتاب باردار بودند و  در مقام فرهنگ معین زاییدند و پیرزن توضیح می‌داد که کتاب‌هایشان لغت‌نامه نیست. تمثیل خلق کتاب به نوزاد شاید بی‌نسبت با معنای کلمه زن نباشد که هم‌ریشه با کلمات زانا(دانا)، زاینده، زندگی است.

در نهایت داستان یافتن خضر را که توسط حضرت موسی و یوشع شکل می‌گیرد را در قالب کاراکتر‌های حرامزاده‌ی ابن سینا و خرش در جستجوی آخر دنیا نظاره‌گر بودیم.
پیشامد های تصادفی نوشته تون خواندنیه ♡
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
یافتن تمام عناصر و سمبلهای نمادین نمایش با اساطیر و حافظه تاریخی ، هنری است که شما بانوی عزیز واقعا به جد آن را یافتید و نوشتید و ما هم استفاده کردیم.

اما همانطور که در نظردهی آقای ابراهیم نیا گفتم این هرمونتیک است که هر بیننده با پارادایم ذهنی خود به یک اثر نگاه می کند.

که البته دریافت من از نمایش آقای شمسی اسطوره ای نیست. فقط یک نخ تسبیح دارد و آن نخ جهل است در گذر تاریخ ایران .
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سایه بختیاری (sayehb)
درباره نمایش اولئانا i
من این نمایش را به بازی مرضیه بازیار و اشکان افشاری دیدم که شایان تحسین بود.
این نمایش در واقع از اولئانای دیوید ممت وام گرفته بود اما نمی‌توان گفت که همان اولئانا را اجرا کردند و مشخصا متن دراماتوژی شده بر روی صحنه آمده بود.
بازی‌های درخشانی را شاهد بودیم که به صورت اگزجره در هر جایگاهی که بودند به صورت خالص یک شخصیت را اجرا کردند، همین شاید در نگاه اول برای مخاطب اذیت کننده باشد اما به مرور متوجه‌ی آن می‌شود.
نمایش به صورت واضح دوبعدی بودن کاراکتر‌ها و جایگاه را به مخاطب معرفی می‌کرد.
طراحی صحنه‌ی بسیار ساده‌ای داشت که به مرور زمان شکل گرفت و خودش را تعریف کرد.
موسیقی در خدمت تعویض صحنه بود که از نظر من بهتر بود بی‌کلام باشد چون آشنایی ذهن مخاطب با موسیقی‌ها او را از فضای نمایش دور می‌کرد.
طراحی نور بسیار هوشمندانه و زیبا در خدمت اجرا بود.
خیلی ممنون از شما دوست عزیز که نظرتون رو با ما در میون گذاشتید.
۲۵ مهر ۱۴۰۰
اشکان افشاری
خیلی ممنون از شما دوست عزیز که نظرتون رو با ما در میون گذاشتید.
خواهش میکنم انجام وظیفه بود، موفق باشید
۲۶ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سایه بختیاری (sayehb)
درباره نمایش تضاد i
نمایش تضاد یک صحنه است که قدرت را به کاراکترهایش می‌دهد و در پس این جایگاه رفتار آنها را مشخص می‌کند، جابجایی قدرت و جایگاه مساله‌ی اصلی این نمایش است.
بازیگرها بازی‌های درخشانی از خود نشان دادند که موجب می‌شد مخاطب به راحتی با کاراکتر‌ها ارتباط برقرار کند.
ما در این نمایش تیپ‌هایی می‌بینیم که به سمت شخصیت شدن گام برمی‌دارند.
نخست حتی به واسطه‌ی نام‌هایشان مخاطب جایگاه اجتماعی آنها را متوجه می‌شود.
در نگاه اول کاراکتر رئیس با بازیگری پویا فیاضی به نظر می‌رسد که یک شخصیت تیپیک است اما به مرور در روند نمایش متوجه‌ی توسعه یافتن احساسات او می‌شویم و بازی که درونی و روانی می‌شد و رئیس را از تیپ بودن دور نگه می‌داشت.
کاراکترهای رورو و یایا که به نظر می‌رسد یک جفت کاراکتر دوقولوی تیپیکال کلفت باشند که به گفته‌ی یکی از دوستان هم او را به یاد نمایش کلفت‌ها انداخته بود؛ این دو برای ما تا زمانی که یک پرده‌ی مستقل دارند کاملا شخصیت‌های تیپیک هستند اما زمانی که در یک پرده مخاطب عواطف و احساسات این دو را می‌شناسد آنها هم برایش تبدیل به شخصیت می‌شوند؛ اگرچه به دلیل کمی دیالوگ‌های تکراری و تمپوی پایین‌تر در این صحنه مخاطب از نمایش فاصله می‌گرفت و منتظر تمام ... دیدن ادامه ›› شدن پرده بود.
بازیگرهای رورو و یایا به بازیگری سحر مصباح و هدیه‌ بختیاری به خوبی کاراکترهای خود را اجرا کردند و به بدون نیاز به اضافه‌گویی و تاکید به مخاطب نشان می‌دادند که آنها نمایانگر خیر و شر هستند که این در طراحی لباس آنها نیز وجود داشت.
در آخر به بازی محمدحسین علیزاده می‌رسیم که هم کارگردان بود و هم نویسنده.
به طبع او درک عالی‌تری از کاراکتر نسبت به بازیگرهای دیگر داشت چون کاملا کاراکترش را می‌شناخت، او نقشش را به بهترین حالت اجرا کرد و بعد از اجرا، تمام مخاطب‌ها بازی عالی او را تحسین می‌کردند.
کاراکتر او یک تیپ بود که هرگز به سمت شخصیت شدن نرفت حتی زمانی که جایگاهش تغییر پیدا کرد.
این نمایش یک گروتسک من باب جایگاه و قدرت بود؛ نمایشی که از کلفت‌ها و در انتظار گودو وام گرفته بود اما خود را در اختیار آنها نگذاشته بود.
طراحی لباس‌ها فکر شده و کاملا متناسب با هر شخصیت بود.
گریم بازیگرها کمی ضعیف بود و جای پیشرفت داشت.
طراحی صحنه کمی گنگ و پایین‌تر از حد انتظار بود اما با همپوشانی نور طراحی شده به خوبی خود را نشان داد و فضا را برای ذهن مخاطب آماده می‌کرد.
کارگردانی محمدحسین علیزاده قابل تقدیر بود چرا که تمپوی نمایش را حفظ کرده، بازی دقیقی از بازیگرها گرفته و متناسب با صحنه میزانسن‌های خیره کننده‌ای طراحی کرده بود که این میزانسن‌ها عموما مثلثی شکل بودن که جایگاه کاراکترها را به نسبت هم نشان می‌داد و اغلب یکی از کاراکترها در صحنه نبود، همچنین طراحی دکور چهارگوش بود و صحنه‌هایی که عقلانیت شکسته می‌شد و احساسات برون‌ریزی می‌کرد حرکات بازیگرها دایره‌ای بود.

فاطمه معصومی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید