محمود کلاری
بهرام دهقانی
ایرج شهزادی
ایرج شهزادی
النی کاریندرو
محسن شاهابراهیمی
سارا خالدیزاده
مهرداد میرکیانی
علی افشینراد
ندا قائدی
حبیب مجیدی
محمد لطفعلی
عباس شوقی
وحید مشاری
مهدی معزی
در میانهٔ سالهای جنگ و در اوج بمبارانهای تهران، روزگار با بیم و ترس میگذرد. اما عشق و دلدادگی و زندگی و امید، هراس ملموس مرگ را به فراموشی میسپارد
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خوب بود مخصوصا رفتارهای طنز سیامک انصاری در مدرسه آدم را به دوران امثال رفسنجانی میبرد.
فقط اونجاش که پسربچه به حرف سیامک انصاری مدیرشون مبنی بر برآورده شدن آرزوها در نماز جماعت گوش میکند و سر نماز دعا میکند تا هرشب صدام حمله کند تا بره پناهگاه پیش دوست دخترش
از اونجایی که کار رو خیلی دوست داشتم و طبیعتاً با داستان هم ارتباط برقرار کردم دلم میخواست مدل اول رو از صحبت شما برداشت کنم ولی گویا مدل دوم صحیح است!!
ببخشید آقای فدایی ایشالله تو یه پست دیگه جبران کنم :)))))
جناب جهان فیلنامه شخصیت پردازی نداره یه داستان یه خطی رو در بستر یه مقطع زمانی قرار داده ولی نویسنده یادآوری اون مقطع و نوستالژی بازی رو به روایت اصل داستان ترجیح داده.حالا بگذریم که تو همون موردم یه سوتی بزرگ میده
ظاهراً فیلمنامه اولیه که اقای معادی نوشتن خیلی فیلمنامه قوی و خوبی بوده و حتی جشنواره "آسیا پاسیفیک" هم جایزه داده به فیلمنامه.
ولی برای ساخت فیلم تغییرات زیادی تو فیلمنامه اتفاق افتاده