امشب در سالن استاد سمندریان تک و تنها، به تماشای این اثر نشستم. اثری که نقطه ی شروع توجهم به آن از دوچیز شروع شد: اول، پارادکس اسم نمایش(متن گفتن نگفتن!) و دوم نگار جواهریانی که دوست داشتم روی صحنه ببینمش.
دو هیجان خوب...نهایتا البته دیدم که بازی نگار جواهریان در سینما قوی تر است، صدایش در سینما بهتر است، کلوزآپ های چهره اش تمام حس های نهفته در صورتش را تشریح می کند...مدیوم تئاتر، اما فضای دیگری، صدای دیگری، جریان دیگری را می طلبد!
-------------------------------------------------------------
در متن این نمایش به ذکر چندنکته کوتاه بسنده می کنم:
1. ما در این متن، با نمایش روز جهان مواجهیم. نمایشی که بیشتر، متن است تا اجرا. چیزی که به آن تئاتر شعر می گویم و البته تلفیقی است از برشت،
... دیدن ادامه ››
آرتو، گروتوفسکی و بروک و جریان معاصر تئاتر کلامی روز جهان.
2. درین نمایش، همه در حال تماشای یک میز طویل اند و سالن به زیبایی به دو بخش نیمه راست و چپ تقسیم شده است. دلیل دارد! پایین تر می گویم. نبود آغاز و پایان مسلم کلاسیک، به تماشاگر می فهماند که درحال تماشای یک واقعیت به شکل اسنپ شاتی است! یک قطعه از یک چیز! چیزی که هیچ چیز نیست! هیچ حقیقتی وجود ندارد مگر "روایت" ای که از هرکدامشان می شنوید!
3. راوی، در این نمایش، شخصیت شاخص بقول ادبیات انگلیسی، غیر قابل اتکاست! نویسنده، همه چیز را در هم ریخته! مطلقا همه چیز ! به او، اطمینان نکنید ! گاهی، برای خودش حرف می زند !!!
4. به دنبال معنا نباشید! وگرنه باید جلویتان همه چیز را اجرا می کردند و همه ی صورتها را می دیدید! نیازی نبود که نصف بازیگران پشتشان به من و رویشان به شما باشد !!!
5. بازی آتیلا پسیانی، بهترین بازی ایشان در میان چندنمایشی بود که از ایشان دیده بودم.
زنده باد تئاتر!
افسونگرترین هنر جهان !