وقتی متن خاکستر به خاکستر رو میخونیم تصور چنین اجرای متفاوتی دور از ذهن به نظر میرسه. کارگردان سعی کرده با میزانسنهای مبتکرانه به پویایی درونی متن، نمودِ بیرونی بده. اضافه کردن بازیگر سومی که توی متن پینتر حضور نداره ریسک بالایی میخواد، اما هم بازیگر و هم کارگردان به خوبی تونستن حضور عنصر سومی رو که ضلع سوم این رابطهی سهگانه رو میرسونه القا کنن. هرچند به نظر میرسه نقش این بازیگر سوم در کارگردانی ربطی به کاراکتر غایبِ متن پینتر نداشته باشد، اما حضورش مثل وزنهای ئه که کفهی ترازو رو مدام به این سو و آن سو سنگین میکنه. خود پینتر جایی نوشته که من با حضور دو کاراکتر آغاز میکنم و در ادامه کاراکتر سومی، به عنوان عنصر پویاییبخش، خود به خود وارد ماجرا میشه. متن به اقتضای روانپریشی کاراکتر اصلی دارای نقاط عطف متعددی یه که با ایجاد تغییرات پیاپی در نحوهی گامبرداشتنهای دو بازیگر تا حدودی این نقاط عطف به مخاطب منتقل میشد.
تبریک میگم به کارگردان، بازیگران و همهی عوامل این گروه جسور و خلاق