«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
لذت بردم از قدرتِ کلام و تسلطِ چهار بازیگرِ محبوبم، هر کدوم در جایگاهِ خودشون. کارگردان نمایشنامه ی هوشمندانه ای انتخاب و طراحیِ متن کرده بود، البته اجرایِ مدرن برایِ نمایشنامه ی رئالِ اینچنینی، سلیقه ی من نبود و نیست ولی کلیتِ کار برام دلنشین و محبوب بود. خسته نباشید، بیشتر رویِ صحنه باشید .
با متنِ خوبی روبرو هستیم که -نمایشِ پیچیدگیِ یک رابطه- یکی از فاکتور هایِ مهم و جذاب اونه،
از فرمِ اجرا هم بخوام بگم ، می تونست یکی از خوب های این سبکِ اجرا باشه که تحتِ تاثیرِ دکور نه چندان خوب (از نظر من) قرار گرفت.
همگی خسته نباشید
ممنونم🌺
« بازی زندگی یکی است، لیکن هر بار بازیگران جدیدی آنرا بازی می کنند...»
« ژان ژنه »
شجاعت هم یکی از آن بازیهایی است که در زندگی بارها و بارها میزان جسارت خود و یا دیگری را در نسبتی دور یا نزدیک به این واژه سنجیدهایم. ولی بازی شجاعت در «بدل» جور دیگری تعریف میشود. حادثهای به وقوع میپیوندد و بعد از آن هر بار زاویهای از روایت توسط یکی از سه راوی تعریف میشود. در مثلث راویها این مخاطب نیست که تصمیم میگیرد در کدام گوشه به تماشا بنشیند بلکه این بازی شجاعت است که شما را هربار به گوشهای فرا ... دیدن ادامه ›› میخواند.
«بدل» نرم و آهسته از کنار عشق میگذرد
و اندازهی شجاعت آدمهای نمایشش را با عشق پیمانه میکند. پیمانهای که در عشقِ بیمارگونهی مادر به فرزند در جایی لبریز و در جای دیگر تهی میشود و در ناگفتههای برادر به برادر همچنان سرخالی و نصفه و نیمه باقی میماند و در نهایت در عشقی ناکام و ناگفته، جای خود را برای همیشه به شیدایی میدهد.
نویسنده شما را با یک پرسش مواجهه میکند:
چه کسی شجاعتر است؟ بدل یا بدلکار؟
بنابراین اگر جسارت رویایی ندارید چشمهایتان را ببندید؛ این یک بازی حقیقی است از جنس «بدل».
سلام دوستان خداقوت
می تونست بهتر از این باشه ، شاید چون سوژه اهدا عضو هست انتظار زیادی از نمایشنامه دارم .
در کل بازیگرها به دیالوگ تسلط داشتند و اجرای خانم معقولی رو دوست داشتم .
موفق باشید .
سلام دوستان خداقوت
می تونست بهتر از این باشه ، شاید چون سوژه اهدا عضو هست انتظار زیادی از نمایشنامه دارم .
در کل بازیگرها به دیالوگ تسلط داشتند و اجرای خانم معقولی رو دوست داشتم .
موفق باشید .
بسیار لذت بردم از موضوع انتخاب شده چون فکر میکنم واقعا تاثیر گذار بود و اجرای قوی بازیگران که تاثیر گذاری موضوع رو دوچندان میکرد، پیشنهاد میکنم حتما ببینید. از همه دوستان تشکر میکنم و خسته نباشید عرض میکنم.
درود و خدا قوت به دست اندرکاران نمایش بدل ، این نمایش از نظر موضوعی کاری نو و خلاقانه بود. از بازیگران گرانقدر؛ خانم مژگان معقولی بسیار ممنونم که با بازی خوب و حرفه ای شون به دریافت بهتر موضوع کمک کردند آقای الهویی هم نسبتاً خوب بازی کردند ولی با بازی آقای ملکوتی نیا نتونستم ارتباط بگیرم.برای همه دوستانی که تلاش کردند برای خلق چنین اثر پر معنا کمال تشکر و قدردانی دارم.
درود و خدا قوت به دست اندرکاران نمایش بدل ، این نمایش از نظر موضوعی کاری نو و خلاقانه بود. از بازیگران گرانقدر؛ خانم مژگان معقولی بسیار ممنونم که با بازی خوب و حرفه ای شون به دریافت بهتر موضوع ...
حتمن خانم معقولی بهتر از همه ی ما است....
و البته تفاوت در طراحی کارآکتر ...
در هر صورت...
سپاسگزارم
بسیار لذت بردم از موضوع انتخاب شده چون فکر میکنم واقعا تاثیر گذار بود و اجرای قوی بازیگران که تاثیر گذاری موضوع رو دوچندان میکرد، پیشنهاد میکنم حتما ببینید. از همه دوستان تشکر میکنم و خسته نباشید ...
سفید نمایش خوبی بود. بیشتر در مورد متن میتونم اینو بگم چون دیالوگهای پشت سر هم خوب پرداخت شده بود و توی این شلوغی گم نشدم و کار از دستم در نرفت، و ممنون از اینکه بمب ساعتی متن رو نگذاشته بودین آخر نمایش بترکونین و ما بگیم" واااو ".
دکور هم مناسب فضای نمایش بود .
فقط با موضوع نمایش نتونستم خوب ارتباط بگیرم که اونم حتما به تجربیات من برمیگرده .
خسته نباشید
ماریونبراش، خواهرِ سه برادر، پدری با سمت بالای سیاسی، متولد برلینِ شرقی... اونجور که من فهمیدم این روایتِ مستند در مورد خود براش بود و زندگی و تبعید و رابطه با خانواده ، از جداسازی برلین تا فرو ریختن دیوار ،
نمیدونم کتاب ترجمه شده یا نه ولی به نظر من روایت میتونست از حالت اطلاع رسانی در مورد خانواده ای ساکن این طرفِ دیوار ، داستانی تر باشه و روابط و احساسات ملموس تر نشون داده بشه، چون ابتدایی ترین تاثیرِ چیزی مثلِ دیوارِ برلین تبعید، دوری از خانواده، فروپاشی، بیماری و مرگ میتونه باشه
ممنون که نوشتین. عمده ی احساسات و روند شکل گیری روابط از زبان دختر بیان میشد و چون روایت شکل مستند داشت برای من نامانوس بود و البته
لازمه ی همچین نوع روایتی حتما همینه.
چون زندگی و بیوگرافی ماریون براش به تصویر کشیده شده بود
و قاعدتا دختر که نقشِ ماریون رو بازی میکرد باید راوی میبود
درسته که نوع روایت نمایش اینجور بود.
ولی چرا "قاعدتا و باید"؟ چون من کتاب رو نخوندم نمیدونم ، ولی میتونم بگم تصمیم به عهده نویسنده و کارگردان بود و هیچ بایدی در کار نبود.
درسته که نوع روایت نمایش اینجور بود.
ولی چرا "قاعدتا و باید"؟ چون من کتاب رو نخوندم نمیدونم ، ولی میتونم بگم تصمیم به عهده نویسنده و کارگردان بود و هیچ بایدی در کار نبود.
خب نظرات و سلایق همیشه متفاوته
و اتفاقا از نگاهِ من خیلی جذاب بود که دختر ، داستان رو حکایت میکرد و بیننده رو با بیوگرافی ماریون براش آشنا میکرد
وقتی نمایشنامه رو خوندم جدا از همه چی، رابطه ی بین کن و روتکو و جکسون پالاک و بالا پایین شدنش خیلی جذاب بود که تو نمایش هم خیلی درست این رابطه شکل گرفته بود. به نظرم حیف بود این نمایش با سالن خالی اجرا بره .
فلسفه ی بدون قصه در مدیومِ تاتر کسالت بار و بیرحم است ، بله
فکر کردن به اکنون ، فرسوده کننده است، من تاتر میبینم که از این فرسودگی لحظاتی شاید جدا بشم و مرگ را زنده روی صحنه ببینم،
این بارِ اضافیِ بر دوشِ ذهنِ مسئله دار رو ترجیح میدم از کتاب بگیرم تا تاتر،
البته که دکور و موسیقی مثل همیشه خوب بود،
شبی که من اجرا رو دیدم یه نفر که صندلی جلو نشسته بود از اول اجرا داشت با گوشی عکس و فیلم میگرفت من خیلی دور بودم که تذکر بدم بهش، هیچ کس از کنار دستی ها هم بهش چیزی نگفت
فکر کنم دیگه اینجا نوشتن از این موضوع هم کار بیهوده ای شده چون همه ی ما که اینجا هستیم به این موضوع واقفیم و فقط همدیگه رو دلداری میدیم که بیفایده است!!! اون چیزی که باید عوض بشه انگار از این پلتفرم عوض نمیشه.
به مسئولین سالن هم اعتراض کردیم فقط شونه بالا انداختن که چقدر بگیم چیکار کنیم ...
چون تمامِ تمرکز نمایش رویِ نور و تصاویر ویدیو آرت بود ترجیح میدادم بدون کلام باشه ، جذابیتش برام بیشتر میشد، گویش و آوایِ بازیگران مناسب فضا نبود . البته که ایده ی سه پرده و نور پردازی خیلی خاص بود ولی چرا نباید یه متنِ مناسب براش گذاشت؟ متنی که حضِ بصری رو تو خودش جا بده و بشه یه نمایشِ مثال زدنی.
نمایشنامه چه متن خوب و سرپایی داشت لذت بردم ، سخته واقعا اجرای همچین کاری که همه اش بر پایه ی دیالوگ باشه
حرکت های وسط نمایش رو نفهمیدم چی بود و برای چی بود( زدنروی میز) به نظرم خود دیالوگ ها، کار رو از فرسایشی بودن نجات میداد
خلاصه خسته نباشید همگی
تلفیق خیلی خوبی بود .
اینکه دست میبرید به متون قدیمی و قاطیش میکنید با یه موضوع امروزی باعث رشد خلاقیت میشه چیزی که خیلی کم داریم ، متون قدیمی هم جایگاهشون رو دارن و آسیبی هم نمیبینن .
من فرم و اجرا رو دوست نداشتم، شلوغی بیش از حد و تکگویی های نامفهوم .
ذهنم همون یک ربع اول منجمد شد و فقط دنبال راهی بودم سردرد نگیرم،
زندگی پر از پیچیدگی و نامفهومیه، و اگر روی صحنه ی زنده ی تاتر هم این سردرگمی مثل سیلی به صورتم بخوره و مغزم توان فکر کردن نداشته باشه ، برای من یکی خوشایند نیست. ولی برای بازیگران اجرای سختی بود و خسته نباشید