در تعجبم از افرادی که ادعای منتقد بودن و فهم بالا از نمایش و هنر دارند و این موضوع ساده رو متوجه نشدند که اگر بازی هر دو بازیگر این نمایش بیروح، سرد، خالی از احساس و شور بود، تنها و تنها به دلیل خواست و هدف کارگردان بوده است.
یعنی جناب جلال تهرانی با این مقصود، خواسته تا رابطهی از دست رفته و بدون حرارت رو به مخاطب نشان دهد.
نکتهی بسیار زیبای دیگر در این نمایش که از نظر خیلیها مغفول مانده، سمبلها و نشانههاست. در جایی از نمایش، دقیقا نیمی از سایهی مرد بر نیمی از صورت زن میافتد که مفاهیم بسیاری با خودش به دنبال دارد. یا در جایی دیگر، مدفون شدن سمبلیک زن در زیر چند میز و ....
روی هم رفته، نمایش کوتاه و دارای بار و مفهوم بوده که نقش کارگردانی درست و حسابی، کاملا مشهود است.