«... برادرجان زندگی چراغی پردود و پر گند و بوئی است که وقتی روغنش ته کشید خودش خاموش می شود. چه لزومی دارد فتیله اش [را] پیش از وقت پایین بکشی...
در آن لحظه در او چیزی دیدم که هرگز منتظر آن نبودم. در زمین خشک و شوره زار چشم های «بوف کور» که گوئی تخم مهر و عاطفت را در آن ریشه کن کرده بودند ناگهان آثار یک نوع مهربانی و رقت بسیار صمیمی پدیدار گردید و اشک به دور آن حلقه بست ولی فوراً مثل این که از این پیش آمد شرمسار باشد فورا به قصد خلط مبحث بنای خندیدن و لوده گری را گذاشت.»
بخشهایی از کتاب دارالمجانین نوشتهی جمالزاده
متن نمایش نقل مکان به گمانم هم در محتوا و هم در فنون نوشتن پیشروتر از دارالمجانین جمالزاده است.
آن نگاه تحقیرکننده و تخریبی که به صادق هدایت داشته است جمالزاده، در نمایش کمرنگتر شده است و هدایتعلی در نقل مکان نیامده تا واسطهای باشد
... دیدن ادامه ››
برای طعنه به هدایت یا استهزا و تمسخرش.
دارالمجانین گرچه در سالهای نوشته شدنش متنی به روز بود اما خب در نحوه پرداخت شخصیتها، ایجاز، توصیف و فضاسازی ها و ... کمیتش میلنگد حالا این متن به روز شده، خلاصه و در هم تنیده شده که متن فاطمه محمودی دستِ کم برای مخاطب امروزی جذاب تر است شاید.
ممنونم از عوامل این نمایش و بهترین ها رو آرزو دارم براشون