در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | همتا سعادتی درباره نمایش ابر شلوارپوش: نوشته سمانه استاد درباره نمایش «ابر شلوارپوش» روزنامه هفت صبح. سه‌شنب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:50:54
نوشته سمانه استاد درباره نمایش «ابر شلوارپوش» روزنامه هفت صبح.
سه‌شنبه ۲۹ بهمن.

بازیگری خسته، تنها و پر از حسرت
چرا باید این نمایش دید؟
نمایش «ابر شلوارپوش» که نامش را از دیوان شعر ولادیمیر مایاکوفسکی گرفته است، داستان بازیگر تئاتری را روایت میکند که با معشوق مُرده‌اش زندگی کرده، برایش غذا می‌پزد، ناخن‌هایش را لاک میزند، او را تمیز میکند و با او حرف میزند؛ در این میان اتودهایی از شخصیتهایی را که دوست دارد نیز برای معشوق مُرده بازی میکند.
«ابر شلوارپوش» یک تنهاییِ محض را نشان میدهد؛ تنهایی آدمی که همه چیزش را از دست داده. این بازیگرِ مجنون اما دست از تمرین تئاتر برنداشته ... دیدن ادامه ›› و هر روز تیپی جدید و شخصیتی تازه را بازی میکند. شخصیت‌هایی که تصویری به ظاهر متناقض با زندگی او ارائه میدهند. تصویری که در ابتدا کُمدی جلوه میکند، اما باز هم در درونِ خود رنج تنهایی و دیده نشدن را به نمایش میگذارد.
در این نمایش، «علیرضا اخوان» از یک تابلوی نقاشی در صحنه خود استفاده کرده که نقش مهمی در راستای انتقال مفهوم مورد نظر وی به مخاطب دارد. در این تابلوی نقاشی چهره‌های نامشخص زیادی وجود دارد که به جایی زل زده‌اند. چهره‌هایی از ریخت‌افتاده که در میانشان شخصیتهای معروفی همچون بکت، چخوف، شکسپیر و کامو نیز به چشم میخورند. این تابلوی نقاشی خود همان حسرتی است که بازیگرِ صحنه با خود میکشد؛ حسرتِ دیده شدن، مخاطب داشتن و مورد توجه قرار گرفتن. این تابلو به نوعی خود آینه تماشاگرانی است که برای دیدن این نمایش به سالن آمده‌اند و با چهره‌هایی روبه‌رو میشوند که آنها نیز در خیالِ بازیگر، او را میبییند؛ چهره‌هایی که بعضا میتوانند اشتراکاتی با بازیگر داشته باشند. دیگر اجزای صحنه نیز با خالی شدن از هر نام و نشانی، جهانی ساده، مینیمال و بی‌جغرافیا را ساخته‌اند. این نمایشِ جهان شمول با حذف جغرافیای مشخصی از خود، امکان اجرا در هر نقطه ای از این کره خاکی را فراهم کرده و جنس تنهایی‌اش در عین خاص بودن برای تئاتریها، عام است و قابل درک.
در طراحی لباس، باز هم اخوان مینیمال و بی‌جغرافیا بودن را مد نظر قرار داده است. لباس این بازیگر از دو بخش تشکیل شده و تنه به دو نیمه راست و چپ تقسیم شده است. یک طرف لباس کمی بلندتر و طرف دیگر کوتاه‌تر است. این طراحی که در ظاهر ساده مینماید به راحتی میتواند نقش‌های مختلفی را که این بازیگر در طول اجرا بازی میکند را نمایان سازد. سمت راست بازیگر با پوششی بلند یک نقش را بازی میکند و سمت چپش با پوششی کوتاه، نقش مقابل را بازی کرده و کنش و واکنشهای دو شخصیت در یک بدن را به خوبی نمایان میسازد.
علیرضا اخوان نمایشی را به صحنه آورده است که نقشهای اساسی آن را خودش بازی میکند. او متن را نوشته،کارگردانی و بازی کرده و نکته‌ی مهم این است که از پس این سه مهم برآمده. وی به گفته‌ی خود سه ساعت از این نمایش را دور ریخته تا به پنجاه دقیقه‌ای برسد که بتواند مخاطب را با خود همراه کند. نمایش «ابر شلوارپوش» حکایت تنهایی و حسرتهای انسان معاصر و بیشتر بازیگرِ معاصر است. در این نمایش، اخوان با مونولوگ «اجرا برای کی؟ برای کجا؟ وقتی هیچ تماشاگری نداری و هیچ سالن تئاتری نیست» به درستی به نکته‌ی مهمی اشاره میکند؛ به تنهاییِ تئاتر و شاید مهجور شدن بیش از حدش. تئاتری که هر روز مخاطبانش را بیشتر از دست میدهد؛ تئاتری که هنر نخبگان است اما هر روز درها بیشتر به رویش بسته شده و اهالیاش از سر اجبار به سوی دیگر شغلهای غیرمرتبط رانده میشوند.
نمایش «ابر شلوارپوش» مخاطب را با این سوال روبهرو میکند که چرا این بازیگر دست از بازی برنمیدارد؟ چرا حال که هیچ مخاطبی ندارد، صحنه را رها نمیکند؟ چرا نمیرود؟ و خودش نیز به این سوال پاسخ میدهد که مگر برای یک بازیگرِ تئاتر، کاری به غیر از تمرین و تئاتر وجود دارد؟ حتی اگر هیچ مخاطبی در سالن وجود نداشته باشد و هیچکس او را نبیند، باز هم او در تنهایی‌اش برای یک مُرده و یک تابلوی نقاشی نقش بازی میکند؛ تا روزی که خودش تمام شود، اما شاید تئاتر زنده بماند.