بعد از دو سال که تآتر نرفته بودم، دیدن اسم تاتر «مفیستو برای همیشه» برایم نویدبخش یک اجرای خوب بود.قبلا تاتر مفیستو با کارگردانی مسعود دلخواه را در تالار مولوی دیده بودم. اجرای بس فوق العاده بود و بعد از ۵ سال هنوز هم شیرینی تماشایش زیر دندانم است. نمایشنامهنویس مفیستو برای همیشه متفاوت از مفیستو بود. توی خلاصهی نمایش سایت تیوال نوشته بود که «مفیستو برای همیشه» برداشتی آزاد از مفیستوی کلائوس مان است. پیش خودم گفتم که به خاطر نمایشنامهاش حتما کار خوبی خواهد بود و حدسم کاملا درست بود. اگر بخواهم اجرای دو تا تاتری را که بر اساس مفیستوی کلائوس مان دیدهام با هم مقایسه کنم باید بگویم که نحوهی اجرا و بازیهای تاتر مسعود دلخواه یک چیز دیگر بود. آن اجرا واقعا وجدانگیز بود. آدم را به شدت تحت تأثیر قرار میداد. بازیهای اجرای «مفیستو برای همیشه» هم بدک نبودند. پاری وقتها بازیها به شدت تصنعی میشد که اذیتم میکرد.
چیزی که بیشتر من را تحت تأثیر قرار داد خود مفیستوی داستان بود. این مفیستو با آن یکی مفیستو متفاوت بود. مفیستوی منوشکین واقعا روحش را به شیطان فروخته بود. او جاهطلب بود و برای رسیدن به امیالش همه چیزی را از دست داد. به دوستانش خیانت کرد. زن زندگیاش را کنار گذاشت. آدمها را فروخت و در آخر هم تنهای تنها باقی ماند. مفیستوی تام لانوی بیشتر به نظرم عاشق بود. او عاشق کار کردن بود. عاشق این بود که روی صحنهی اجرا باشد، به هر قیمتی و به هر کیفیتی. میخواست که فقط باشد. میخواست که فعل بودن را صرف کند. در این راه هم حاضر شد به همهی شیطانها دست بدهد. او هم همه چیز را از دست داد. همهی دوستانش را نابود کرد. روحش را به شیطان فروخت. او هم تنهای تنها شد. اما گویی دوستانش هم همینگونه بودند. قهرمان خاصی وجود نداشت. مفیستوی تام لانوی یک جور سرنوشت محتوم بود. گزینهی دیگری وجود نداشت.
وقتی اجرای نمایش تمام میشود و تو سلانه سلانه به سمت چهارراه ولیعصر راه میافتی سوالی که توی ذهنت جا خوش میکند این است: آیا من هم یک مفیستو
... دیدن ادامه ››
نیستم؟ آیا من هم برای اینکه کارم را نگه دارم روحم را به شیطانها نفروختهام؟ به شیطانها کرنش نکردهام؟ و دردناکی «مفیستو برای همیشه» همین است: همهمان بارها و بارها انگار قصهی مفیستو را تکرار میکنیم، هر کدام به طریقی...