شبهای اول اجرارو دیدم و تقریبا وسط کار اومدم از سالن بیرون. اولین باری بود که وسط یک اجرا نمایشو ترک میکنم. کار سختی بود دیدن اجرا برام. تا وقتی
... دیدن ادامه ››
پاشم به این فکر میکردم چطور ممکنه انقدر ساده انتخاب کنیم. انتخابی که مرگ و زندگیه اون شخصه. انتخابی که خونه امنشه.
من با تک تک اون ۹ بازیگر همذات پنداری کردم. خودمو جای ۹ تاشون دیدم. تئاتر برای منم خونست. برای منم هواست و اگه ازم بگیرنش چطور زندگی کنم؟ حالا یکی با بلند کردن دستش و انتخاب من این هوارو از من میگیره؟! برای من تئاتر قانون جنگل نیست! بخور تا خورده نشی قبل کنار رفتن پرده روی صحنست. تئاتر خونهی امن همه ماست. این خونرو از هم نگیریم!
خلاصه نموندم! با بچه ها حرف زدمو گفتن باید تا ته ببینی تا بفهمی چیه قضیه. از اونروز گفتم شاید یه شب دیگه با دوستام اومدم اما هنوز نتونستم با خودم کنار بیام و دوباره بشینم تو اون جایگاه