در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمد حسین عبدی درباره نمایش شام آخر: سلام خدمت همه عوامل محترم کار خداقوت و خسته نباشید میگم. به شخصه باز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:30:09
سلام
خدمت همه عوامل محترم کار خداقوت و خسته نباشید میگم.
به شخصه بازی آقای کاظم بلوچی رو دوست داشتم.
گروه موسیقی خیلی خوبی هم همراه با اجرا ... دیدن ادامه ›› نوازندگی می‌کردن.
در کنار این عزیزان سه خانم و دو آقا بودن که حین نمایش آواز می‌خوندن و ماشاءالله به صداشون.
فکر می‌کنم جز نقاط قوت کار تیم موزیک و خواننده‌ها بودن.
اول باید بگم نمایش ۲ ساعت نبود. ۲ ساعت و ۱۴ دقیقه بود. ساعت ۱۹.۳۷ شروع شد و ساعت ۲۱.۵۱ تموم شد. دوستانی که برنامه‌ریزی زمانی می‌کنن به این نکته عنایت داشته باشن که نمایش بیش از دوساعته.
ما با نمایشنامه‌ای مواجهیم که روزهای آخر عیسی مسیح و همین‌طور اتفاقات بعد از به صلیب کشیدن ایشون رو به صحنه آورده. یک نمایشنامه که بیشتر تاریخی هست و با بعضی اِلِمان‌ها سعی می‌کنه بگه داستان مسیح در طول تاریخ جاری و متداوم هست. جلوتر عرض می‌کنم؛
من داستان جناب مسیح و حواریون رو می‌دونستم. پیش از نمایش شخصیت حواریون و پررنگ‌تر از بقیه یهودا برام آشنا بودن. لهذا نمایشنامه تازگی خاصی برام نداشت. نظر شخصیم که حتما می‌تونه غلط هم باشه اینه که دیالوگ‌ها خیلی خوب نوشته نشده بود.
یک سری‌ها که عینا ارجاع تاریخی بود گویا. اون‌ها هیچ. اما گفتگوهایی جز اون‌ها هم در نمایش بود که چندان مطلوب من نبود.
سوالی که از ابتدا ذهنم رو درگیر کرد و تقریبا تا انتها همراهم بود این بود که چرا حواریون شلوار لی پوشیدن؟
چرا روی دست یکی از حواریون تتو هست؟
با اینکه باقی بازیگرها از لباس‌های رومی استفاده کردن اما اقای رحیم نوروزی که تجسس برای حاکم روم رو انجام میدن با تیپ مرسوم کارآگاه‌ها روی صحنه حاضر شدن. بارانی بلند و کت شلوار زیرش.
ایضا حواریون با تی‌شرت سفید و شلوار لی.
همین‌طور شخصیت باراباس که از اعدام خلاصی پیدا کرد، تی‌شرت مشکی به تن داشت که روی سینه‌اش یک چیزی به انگلیسی نوشته بود. در انتها ایشون جز عوامل صحنه روی صحنه اومدن و تشویق شدن.

من اینو درک نکردم که چرا این‌طور بود. هیچ اشاره و ارجاع دیگری جز همین ظاهر چند بازیگر که اشاره کردم به زمان حال ارجاعی نمی‌داد. حداقل من نفهمیدم.
هماهنگی بین موزیک و خواننده‌ها و هم‌خوان‌ها خیلی مشهود بود و مشخص بود برای این اجرا تمرین زیادی انجام شده. از این جهت از گروه محترم اجرایی ممنونم که برای تماشاگران روز اول امکان دیدن نمایشی به نسبت هماهنگ رو مهیا کردن.
بازی بازیگر نقش مسیح رو به شخصه نمی‌پسندم لیکن مشخص بود ایشون دقیقا چیزی که جناب کارگردان مورد درخواستشون بوده رو اجرایی کردن. همین‌طور بازی مفتش‌های دربار حاکم روم و میرزا بنویس یا منشی‌اش. منتها باز مشخص بود خواست کارگردان این بوده. برای همین با کارگردانی واقعا مشکل داشتم.
با طراحی صحنه هم مشکل داشتم.
ببینید نوشیدن یک جرعه آب یا شستن پا روی صحنه، همین‌طور شستن صورت که همگی در نمایشنامه اومده شاید کار سختی نباشه. اما خب بازیگرها قدح خالی رو نوش جان می‌کردن. همین‌طور آبی درکار نبود ولی آقای بلوچی که نقش فرمانروای روم رو داشتن مثلل صورتشون رو شستن. یا جناب مسیح پای حواریونشون رو مثلا و بدون آب شستن. نمی‌دونم دلیل حذف آب چی بود. متوجهش نشدم واقعا.
صحنه خنجر خوردن یهودا در قبرستان مجاور باغ زیتون هم انصافا خیلی جالب نبود. دو خنجر و یا چاقو در کار دیده شد. یکی‌اش واقعا چاقو بود و دیگری چوبی بود! صحنه‌ای هم که یهودا ترور شد انصافا خیلی تصنعی چاقو خورد و خیلی تصنعی پخش زمین شد.
رو حساب این صحنه‌ها مجددا عرض می‌کنم من یه کم با کارگردانی مشکل داشتم. شاید درک من نرسید و سطحش از بنده بالاتر بود. لیکن من با این مواردی که گفتم و موارد دیگری مشابه این مشکل داشتم.
واقعا نمی‌خوام جسارتی به کار بشه ولی انصافا در حد تئاترهای مبتدی‌ها و حتی دبیرستانی‌ها بود.
به نظرم طراحی حرکت خیلی قوی‌ای در کار نبود. فکرش رو که می‌کنم می‌بینم سوژه خیلی بیشتر جای طراح حرکت رو باز می‌گذاشت
به دوست و همراهم می‌گفتم بعد دیدن نمایش کمی حسم شبیه حسی هست که بعد دیدن "دکتر نون همسرش را بیشتر از دکتر مصدق دوست دارد" داشتم.

در کل امیدوارم دوستان خوششون بیاد و حسابی لذت ببرن ولی مطلوب من نبود اصلا
بعد از «مخاطب»، گویا بلیط این هم باید واگذار ‌کنم!?
آقا اصاً من تو فکر اینم که از این به‌بعد فقط اجراهای مولوی را ببینم و لاغیر.
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
Captain
خجالتم ندید، قلمتان به قدری مثبته که با خواندن نوشته تان بی درنگ بلیط تاکسیدرمی رو تهیه کردم، تالار مولوی برایم یادآور ایام دانشجوییه و حتی نشستن روی تنها نیمکت باقی مانده کنار حوض وسط هم برام ...
کاپیتان عزیز، من تازه این پیام رو دیدم. فک کنم نوتیفیکیشن‌ها گاهی گیرنگیر داره یا من بی‌دقتی کردم.?‍♀️
شما لطف دارید، ممنون.
بله، یادآوری خاطرات دانشگاه «الان» واقعاً قشنگه، اما اون‌موقع‌ها من یکی که فقط قصد فرار داشتم!
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید