با دخترخالهی ۱۱ سالهام نمایش را دیدیم و یک ساعت از ته دل خندیدیم.
بازی با سایهها و ماهیگیری و افتادن در آب و شنا دیدنی بود.
چند سؤال دارم؛ چرا سارا در پختن کیکها همکاری نکرد؟ چرا جایزه سفر به رشت بود؟ چرا راه ارتباط سارا با مادر و پدرش با نامه بود؟ چرا پدربزرگ نمیخواست مامانگلی هر چه را دلش میخواهد درست کند؟