نمایش همونطور که از اسمش مشخص بود محتوای روانشناسانه و چند لایه داشت.
برخی از روانشناسان اعتقاد دارند لحظه ی مرگ یا مواجه با مرگ لحظه ای است که شک بر تمام اندام های روانی انسان تاثیر میگذارد و انسان به تمام کاشته های خود شک میکند.
و این نمایش حاصل این رخداد اساسی برای زیگموند فروید بود.
قسمتی از نمایش که برای من جالب بود بازی کردن با سایه های روی دیوار بود.
همونطور که میدونیم فروید نقش بزرگی در طراحی نظریه سایه ها یا طرحواره ها یا سیاه چاله های روانی داره ولی در اواخر عمر خودش اسیر این نظریه میشه و لحظات پر آشوبی رو سپری میکنه.
برای این نظریه و نمایش و لحظات ماقبل مرگ این دانشمند بزرگ این شعر به ذهن آدم میاد:
ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد