شاید بهترین توصیف از این نمایش همانی باشد که من جایی از کارگردان ِ آن خواندم. پیش از شروع اجرای مسخ او زیر یکی از عکس ها که خودش به اشتراک گذاشته بود نوشته بود: مسخ: روایت تاریخی یک استحاله ی جمعی! نام مسخ خواه نا خواه برای ما همراه با پیش فهمی از رمان کافکا است. گره گوار زامزا در انزوای خودش، در رابطه با در حالی که یک روز در اتاقش کنار خانواده اش بود تبدیل به یک حشره ی وحشتناک شد. این داستان به شدن عمیق و دردناک بود، اما من معتقدم در نمایش مسخ این رویداد برخلاف آنچه در مسخ کاکفا روایت شده است، روایت یک تناسخ جمعی ِ آگاهانه است. این نمایش بازخوانی حشره شدگی است با دیگاهی سوسیالیستی و انقلابی. به نظر فاجعه حتی از تبدیل شدن ناگهانی زامزا به یک حشره در اتاقش گذشته است: در اینجا یک جمعیت زیر سلطه ی بی چون و چرای قدرتی مبهم در عین آدم بودنشان ناچار همچون حشره ها زندگی می کند. زندگی یواشکی و پر اضطراب ما، در هراس از دیده شدن، شنود شدن و در نهایت مجرم شناخته شدن در برابر قدرت، همان احساسی است که سوسک های توالت خانه مان در پشت کاشی ها، در سوراخ ها، در تاریکی نسبت به ما دارند. مگر کافکا در نامه ای نگفته بود "همه ی ما گناه کاریم بی آنگه جرمی را مرتکب شده باشیم" ؟ این محکومیت از همان جنس است.
پیشنهاد می کنم تماشای این نمایش را به هیج وجه از دست ندهید.