در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم بغض
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:59:05
ژاله و حامد... دو روایت مدرن از دو مقطع زندگی حامد و ژاله در استانبول
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بغض به نظرم فیلمِ بدی نیومد.کاگردان خیلی سعی داشت که یک فیلمِ خوب و البته کمی متفاوت ارائه بده
و تا حدودی هم موفق شده بود.خوب این اولین تجربه ی درمشیان بود و به عنوان اولین کارش فیلمِ بدی نبود
یعنی در کل فیلمی معمولی بود اما خوب من تونستم باهاش ارتباط لازم رو برقرار کنم.
یکی از مشکلاتی که از نظرم داشت این بود که چهره ی بعضی از شخصیتها مثل محسن قرار نبود نشون داده بشه،شاید جالب باشه اما برای من نه،جالب نبود!!
بازیِ باران خیلی معمولی بود فکر میکردم که بهتر بازی کرده ولی بازیِ بابک حمیدیان خوب بود هرچند این بازیگر بهتر از این ها هم میتونه بازی کنه!!
در آخر اینکه به نظرم میشه از درمشیان در آینده کار های خوبی رو انتظار داشت،میتونه کارگردان خوبی بشه!!
آره منم نفهمیدم که چرا گفته بود این فیلمِ دهه شصتیاست!
ولی خوب من در کل از فیلم بدم نیومد دیگه!!
۲۱ تیر ۱۳۹۲
دقیقن!! اصلن منم نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم!!
۲۲ تیر ۱۳۹۲
تنها ربطش به دهه شصت فک کنم بدبختی کاراکترهای در حال فرار بود
۰۲ تیر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بغض نتونست من رو راضی کنه
کارگردان سعی کرده بود کار رو در قالب متفاوتی ارائه بده که به نظر من موفق نبود ، ریتم رو خیلی یکنواخت کرده بود
من خیلی تو دیدن فیلم های کند صبوری به خرج می دم اینبار هم با صبوری داستان رو دنبال می کردم اما در نهایت دید خوبی بهش نداشتم
با این موضوع نشون ندادن چهره ی شخصیتهای فرعی نتونستم ارتباط برقرار کنم هرچند به نظر خیلی از دوستان حسن کار بود
تک قاب هایی که تورج اصلانی گرفته بود ، بعضا قاب های مینی مالیستی ، رو خیلی دوست داشتم ، ولی کل فیلمبرداری در راستای همون روند کند و یکنواخت بود

از بابک حمیدیان انتظارم بیش از این بود ، و برای من مهران احمدی و نوع بازیش ( باز هم بازی متفاوت ) یه نقطه ی آرامش بود

پی نوشت : مهران احمدی ! بسه دیگه ! مطرح شو ! سیمرغ بگیر !
:D
غزاله جان اعصاب نداریا....
۱۶ تیر ۱۳۹۲
مهران احمدی خیلی خوب بود...
۱۶ تیر ۱۳۹۲
المیرا :-)
نه نقشش کم اهمیت نبود ، اتفاقاانتخابش خیلی به جا بود . منتها نمی فهمم چجوریه که هیچ وقت وقتی دارن از بازیگرای خوب اسم می برن اسمی ازش اورده نمی شه ، در حالی که تا حالا چند تا نقش خیلی متفاوت از هم رو خیلی خوب بازی کرده

ینی مثلا بیک "هیچ" رو با شخصیت ترنس "اسب حیوان نجیبی است" ، با این آدم آرومی که تو "بغض" بود مقایسه کن، تواناییش خیلی بالاست
۱۶ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بغض فیلم قاب تصاویری است که از روایت داستان فراترند، قابها تلقین میکنند که درگیر داستانی کشنده ای اما داستان در سطحی به مراتب پایینتر جلو میرود
تکان های تعلیق برانگیز دوربین روی دست همراه با تدوین منطبق بر چنین تصویربرداری، بغض را در نقطه ای آغاز میکند که نیازمند چنین تعلیقی نیست. تصاویر سریعتر از رویدادی که هنوز اتفاق نیفتاده، اتفاق می افتند. تصاویر سعی در القای چیزی دارند که هنوز شکل نگرفته است. کم کم سرعت روایت و تصویر منطبق میشود و بغض در حجره ی عمو در قاب تصاویر گره میخورد و بعدتر تا روی نیمکت رو به دریا، آنجا که "ژاله برای حامد میمیرد"، گلوگیر میشود.
از ورود به حجره عمو تا آنجا که همه ی هستی حامد بی ژاله بار کوله ی ژاله میشود و ژاله گم، تکلیف دوربین روشن است، به بیان واقع نگارانه ی اتفاقی در حال شکلگیری می پردازد. از آنجا که جای خالی ژاله روی نیمکت صدایی میشود پیچیده در گوش لحظه های حامد، دوربین و سناریو دو راه جدا در پیش میگیرند. دوربین تصویرگر تقلای حامد است که نفس نفس زنان وقت تلف می کند، دقیقه میکشد بلکه اثری از آثار، ردپایی از ژاله بیابد و راهی بر آن پرواز لعنتی باز کند. اما سناریو سر آن ندارد انگار که ارتباطی منطقی در سیر روایت ایجاد کند. پرسه های در به در وار حامد از گوشه ای به گوشه ای دیگر، بی روایتی، بی کششی داستانی، بی ردی و بی نشانی ...
در بغض، دوربین باشخصیت ترین عنصر سناریوست، حامد، ژاله و عشق که قرار است سه شخصیت اصلی بغض باشند کمیتشان اما میلنگد. گرافیتی و جسارت کسی که ادعای مالکیت دیوارها را دارد با شخصیت کسی که در حصار چهاردیواری اعتیاد تن میفرساید، در تضادی آشکار، شخصیت حامد را ناقص رها کرده است. ژاله اما اساسا شخصیتی ندارد، هم ژاله میتواند هرکسی باشد هم هرکس دیگری میتواند ژاله باشد. حتی سکانس پایانی هم کمکی به کامل شدن شخصیت ژاله نمیکند. و اما عشق: اگرچه حادثه ... دیدن ادامه ›› ی آشنایی تصویر میشود حادثه ی یکی شدن، آن اتفاق که انگار آنچنان افتاده است که حامد با چنگ زدن به آن، به ترک اعتیاد زنده شده است و ژاله با چنگ زدن به آن برای حامد خواهد مرد، به تصویر رخ نمیدهد و شخصیت نمی یابد ...

اما پایان بندی بی نظیر است، آن قاب لعنتی پایانی بیش از آنکه حاصل تلاش درمیشیان باشد، درخور تلاشهای غیرقابل چشمپوشی تورج اصلانی است ...