.
دوستان تیوال بر من تکرار پست را ببخشایید.
برای دوستانی میگذارم ، که بار اولشان است این اجرا را رفته یا میروند.
.
سلطان : تو بخوان ...
شاعـــــر(چاپلوس) :رنگ رخسارُ ، در ِ گوشُ ، خَطُ ، حَدُ ، قَدُ ،قامتُ ، خال لبت ای سرو پری روی ِ سَمن بر . . .
.
.
استفاده قسمتهای از بحر طویل عصمت بخارایی و ساعی شروانی ( خواجه فخرالدین هر چند در اوایل قرن نهم زیسته باشد و شروانی که در قرن یازدهم
... دیدن ادامه ››
زندگی کرده است) در اپرای سعدی ، در این آریا ریتم سریع مجیز گویی را به راستی کمک کرده است که نمایان کننده مجالسی این چنین باشد، در مقابل سلاطینی چاپلوس پرور که شیرین سخنی در برابر آنها و تمجید از آنها، آنان را سرخوش و نقدشان آنان را به خشم می آورد.
انتخاب متون و اشعار از دیگر شاعران در اپراهای جناب غریب پور و گروه آران ، موضوعی مرسوم است(در آثارشان) برای فضاسازی مطلوب برای نمایش احوال شعر ِشخصیت اصلی اپرا،که به نظر بنده باعث تبلور اشعار در اجرا شده است .
از خصایص بحر طویل ،بیان هزلی از طرف شاعر است ، گاها به طور جدی تر در قالب مناظره ایی و مرثیه نیز وجود دارد که ، بحر طویل عصمت بخارایی در قالب رثایی آن بوده است و به نیکی از طرف جناب غریب پور انتخاب و خوانده شد.
.
.
"و" را در این آریا شما " ا ُ " بخوانید ، خط اول را اینگونه و باقی را با "و" نوشتم ....
شاعر(چاپلوس اول ) :
رنگ رخسارُ ، در ِ گوشُ ، خَطُ ، حَدُ ، قَدُ ،قامتُ ، خال لبت ای سرو پری روی ِ سَمن بر . . .
شفق و کوکب و شام و سحر و طوبی و گلزار بهشت است و بلال و طرف سر چشمهٔ کوثر . . .
خون اشک من و خطّ و لب و طعم سخن و عارض و چشم و شکرخندهٔ شیریــــــــن
دانهٔ نار و شب تار و می روشن و قندست و گل تازه و بادام تر و فندق و شکّر
بخرامیدن و خندیدن و عیّاری و مکّاری و شوخی و شکیبائی و نازی و کرشمه
هر دم از سِحر و فریب و ستم و غارت و تاراج و دلآزاری و مردمکشی و فتنهٔ چشمت
(برگرفته از بحر طویل عصمت بخارایی)
شاعر(چاپلوس دوم ) :
آاااای .....هر دم از سِحر و فریب و ستم و غارت و تاراج و دلآزاری و مردمکشی و فتنهٔ چشمت
به بــــــــــــه ، به بــــــــــــــــــــــه ... ای حضرت سلطان . . .
ترکیب چه ترکیب عجیبیست ، جمع متضاد است ،احسنت ، احسنـــت ، احســـــــــــــــــــــــنت ...
شاعر(چاپلوس اول ) :
آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر
قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر ( از غزلیات سعدی)
شاعر ( چاپلوس دوم ) :
دهانش را زر بگیرید ، سر به ســـــــــــــــر
سلطان : ما ارباب جهانیم و تصویر خداییم . . . تو بخوان!
شاعر (چاپلوس سوم) :
رموز حرکات و سکنات و روش رزق و معاشات و سلوک سبق علم و رموزات معانى....
ملکا !!!کارگشایا ، به من خسته ء رنجور ترحم بنما و قلم عفو به روی ورق دفتر عصیان بکش و
ببخشای خطایم . . .
(برگرفته از بحرطویل از ساعى شروانى)
سلطان :
مــــــــااااااااااااااااااااا.......
.
.
.
.
.
ویکی:
خواجه فخرالدین عصمتالله از دانشمندان و شاعران اوایل عهد تیمورى است. نسب وى به جعفر بن ابیطالب میرسید اجدادش در بخارا شهرت و حرمت داشتند و مورد توجه ملوک آن دیار بودند. در بیشتر علوم عصر خود سرآمد بود در مجلس درس وى خواص و طالبان علم حضور داشتند مثل: سراجالدین بساطى سمرقندى، خیالى بخارى، خواجه رستم خوریانى و طاهر ابیوردى.(خواجه عصمةاللَّه) بخارى، شاعر ایرانى در عهد تیمورى است ، وى در نظم اشعار پیرو امیر خسرو دهلوى بود و مضامین و معانى او را عینا در اشعار خود نقل مىکرد.
خواجه فخرالدین عصمة الله فرزند مسعود بخاری از شاعران آغاز عهد تیموریاست، وی نسبش به جعفر بن ابیطالب میرسید و نیاکانش در بخارا زندگی میکردهاند. وی تحصیلات خود را در بخارا آغاز کرد، و زبان عربی و ترکی را آموخت. او در بخشی از اشعار خود «عصمت» تخلّص میکرد اما تخلص اصلیاش نصیری بوده است؛ فخرالدین تخلص را از لقب نخستین ممدوح خود نصیرالدین خلیل تیموری گرفته است. پس از آنکه نصیرالدین خلیل در سال ۸۱۲ معزول شد و به زندان افتاد؛ فخرالدین به سمرقند گریخت و دو سال نیز در ماوراءالنهر گذراند. پس از آنکه شاهرخ میرزا دستور به آزادی خلیل سلطان داد؛ فخرالدین دوباره به نزد شاهزاده بازگشت. در سال ۸۱۴، نصیرالدین خلیل شاهزاده تیموری درگذشت و فخرالدین بخاری به نزد الغبیک به سمرقند رفت و مدتی به ستایش آن شاهزاده مشغول گشت. فخرالدین بخاری در سال ۸۴۰ در بخارا درگذشت.( در تاریخ وفات شاعر اطمینان نیست) دیوان اشعار فخرالدین شامل اشعاری در قالبهای قصیده، غزل، قطعه و رباعیاست.
.
.
بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون در ادبیات فارسی است. قالب بحر طویل بیشتر برای بیان سخنان طنز یا هزل کاربرد دارد. اما برخی شعرهای جدیتر مانند مرثیهها و مُناظرهها نیز با قالب بحرطویل نوشته شدهاند.
بحر طویل، شعری را گویند که از تکرار غیر محدود پایههای عروضی ساخته شود و در حقیقت٬یک تفنن ادبی است که گاهی شعرا در آن طبعی آزموده و به آن صورت٬مطایبات و فکاهیاتی را به نظم آوردهاند. در تعزیهها و نوحهسراییهای قدیم نیز این شیوه٬ضمن محاورات و تقریرات٬به کار رفته است. هرچند بحر طویل را با تکرار اغلب افاعیل عروضی میتوان ساخت٬لیکن «فعلاتن» بیشتر در ساخت این نوع ادبی به کار گرفته شده است.
بحر طویل قالبی شعری است که در آن برخلاف سایر قالبهای شعر سنتی فارسی، مصراعهای مساوی و بیت وجود ندارد. در عوض، بحر طویل از یک یا چند قسمت با نام بند تشکیل میشود که در هر بند یکی از افاعیل معین عروضی به تعداد دلخواه تکرار میشود. هر بند به بخشهای هماهنگ که گاه مسجّع و هم قافیه هستند تقسیم شدهاست. معمولاً پایان بندها را قافیه و ردیفی که در پایان همه بندها تکرار میشود مشخص میکند.
سرودن بحر طویل از دوره صفویه به بعد مرسوم شدهاست. قدیمی ترین نمونه بحر طویل نامهای است به ظاهر منثور که در کتاب "تاریخ طبرستان و رویان و مازندران" (۸۸۱ قمری) تألیف سیدظهیرالدین بن سید نصیرالدین مرعشی ضبط شده اما از نظر شکل و وزن، بحر طویل محسوب میشود.
قسمتی از بحرطویل ساعی شروانی :
«ابتدا مىکنم این نامة پر درد به نام ملک قادر قیوم خداوند کریمى که همه حور و طیور و دد و دیو و سمک و ببر و پلنگ و ملخ و شیر ژیان و ملک و آدم و جن و بقر و گبر و مسلمان و همه منعم و درویش از او یافته سرچشمة ادراک رموز حرکات و سکنات و روش رزق و معاشات و سلوک سبق علم و رموزات معانى، ملکا کارگشایا به من خسته و رنجور به حق شرف خاک ره سیدکونین و رسول مدنى و به نبى قرشى و سبب خلقت افلاک و نزول رقم آیة «لولاک» ترحم بنما و قلم عفو به روی ورق دفتر عصیان بکش از عزت اصحاب کبار و به امامان و به حق شرف آل عبارا*...» (نک: محیط ، همان، 249-252).
بحرطویل عصمت بخارایی :
رنگ رخسار و دُر گوش و خط و خدّ و قد و عارض و خال و لبت ای سرو پریروی سمنبر
شفق و کوکب و شام و سحر و طوبی و گلزار بهشت است و بلال و طرف چشمهٔ کوثر
خال و چاهِ ذقن و خندهٔ جانبخش و سر و دستِ چو سیم و دهن و قامت و زلف و بر رویت
سِحر هاروت و چَه بابل و اعجاز مسیح و ید بیضا و کلیم است و
درخت و شب و آذر، عارض و قامت و خال و خط و دُرج دهن و موی تو و چشم من و جسم نحیفم
بنموده ذرّه از مهر و مه از سرو و شب از روز و گل از مشک و می از لعل و خور از شام و دُر از بحر و زر از بر
لب و دندان و رخ و زلف و بناگوش و جبین و قد و رفتار تو در نازکی و حسن و لطافت
خاک ره کرده و آتش زده آب و دُر و لعل و سمن و سنبل و خورشید و مه و سرو صنوبر
چشم و روی و بدن نازک و پیراهن والا و خوی و چهره و قد و دو لب لعل درافشان،
نرگس و لالهٔ نورسته و گلبرگ حریر است و گلاب و سمن و نیشکر و قند مکرّر
بُرده ترکان کماندار و قد و شیوهٔ رفتار و شکرخنده و گفتار و فریب حرکاتت
خوابم از چشم و قرار از دل و روح از تن و آرام و شکیبائی و تقوی و صلاح و خرد از سر
خون اشک من و خطّ و لب و طعم سخن و عارض و چشم و دهن تنگ و شکرخندهٔ شیرین
دانهٔ نار و شب تار و می روشن و قندست و گل تازه و بادام تر و فندق و شکّر
بخرامیدن و خندیدن و عیّاری و مکّاری و شوخی و شکیبائی و نازی و کرشمه
غارتانگیز و دلآزار و ستمکار و جهانسوز و جفاپیشه و بیرحم و مسلمانکش و کافر
رَوَم از سِحر و فریب و ستم و غارت و تاراج و دلآزاری و مردمکشی و فتنهٔ چشمت
هر دم آزرده و بیمار و دلافکار و سنانخورده و مجروح و جگرسوخته و عاجز و مضطر
پیش شاهی که به خیل و حشم و عدل و شکوه و روش و بخشش و دلجوئی و الطاف
شکسته شوکت و حشمت کیخسرو و جمشید و قباد و جم و دارا و فریدون و سلیمان و سکندر
بایسنقر عضدالدّوله که زیب و فر و لطف و کرم و همّت و فضل و هنر و حکمت او را
شده تاج و کمر و تخت و سپاه و حشم و مسند و پیروزی و شایستگی ملک میسّر
کرده یُمن قدم و عزّت و جاه و شرف و منظر زیبا و صفای نظر و رای ضمیرش
قصر و ایوان و سراپرده و خرگاه و سریر و خیَم و تختگه و مشعلهٔ ملک منوّر
هست ازو تازه و سرسبز و جناننزهت و سیراب و برافراشته و عالی و زیبا و سرافراز
عرصه گلشن و صحن چمن و حُسن بساتین و ریاض و عَلَم و بارگه و خلعت و افسر
خرگه و روزن و سرهای خمآورده و دور کمر و عِقد دُر و تخت زر و حضرت رایتفلک و عقده رأس و قسی و دایره و منطقهٔ انجم و اوج شرف و خسرو خاور
بنده و چاکر و فرّاش سراپرده و دربان و غلام است و جنیبتکش و مطبخچی و خادم
با صد اعزاز و تفاخر، بدرش سنجر و فغفور و کی و رستم و بهرام و جم و کسری و قیصر
کرده چاک و زده برخاک و بیفکنده و بشکسته و برّیده و آویخته و رانده و کشته
تیر و تیغش، جگر و افسر و توغ و علم و گردن و گوی سر و خیل و حشم خصم بداختر
شوکت و حشمت و دشمنکشی و حمله و نهب و کشش و غارت و تاراج دلیران سپاهش
چو سلیمان کرده ملک و ملک و نه فلک و ثابت و سیّاره و جنّ و بشر و دیو و دد دهر مُسَخَّر
توسنش گاهِ سکون و روش و خطوه و رفتار و سبکسِیری و رزمآوری و حمله و سرعت
همچو خاک است و چو آب است و چو نار است و چو برق است و چو کوه است و چو رعد است و چو صرصر
بس که در زلزله و خوف و هراس و قلق و شورش و ترس و الم و لرزه درآورده عدو را
صیحه و شیهه و فریاد و نفیر و شغب و نعره و افغان سران سپهت چون صف محشر
خُرد بشکسته و بُبریده و آزرده و باریده و دَرّیده و پیچیده و بستانده و بُرده
استخوان، گُرز و، گلو، تیغ و، جگر، ناوَک و، خون تیر و، سران، زهره؛ رسن، گردن و، جان، رمح و، سنان، سر
بس که افگنده بخاک از کتف، بازو و دو دست و کمر و پا و سر و قبضه و دوش، اسلحه اعدا،
تا قیامت ز زمینها سپر و ناوک و شمشیر و سنان روید و خود و زره و نیزه و خنجر
ای به اوصاف و کمالات و خصال و شیم و مرحمت و موهبت و مکرمت و عدل، کمین، چاکر جاهت،
بر ملوک عرب و روم و خراسان و عراق عجم و هند و بدخشان و خُتا حاکم و سرور
عرض نه طارم و هفت اختر و شش ناحیه و وهم و خیال و هوس و فکر و تصوّر
به تمامی عرض گردان و دلیران و عبید و خدم و رایت و چتر و علم و خیل تو را تنگ و محقّر
از تَف و تربیت و پرورش و خاصیت و تابش و فیض و اثر و گرمی خورشید عطایت
داده سیل، ابر و، شجر، میوه، صدف، درّ و، زمین، سبزه و، خون، مشک و، حجر، لعل و، معادن، زر و جوهر،
بطباقست و به ردّ العجز و سجع و به ترصیع و به تخبیس و به ایهام و به تشبیه و تقابل
عصمت اندر چمن جاه و جلال و کرم و سیرت و خُلق و روش و فضل و کمال تو سخنور
دارد امیّد، کریما که ز خیل و غنم و سیم و زر و لعل و در و حرث و نعم تا دم آخر
بود از تربیت و موهبت و بخشش و انعام و عطا و کرم و جود و سخای تو توانگر
بنده و چاکر و خاک قدم و گرد ره و حلقه به گوش و سگ دربان، و غلام است دعاگو
تندی و جرم و خطا و گنه و عثرت و تقصیر و سبکساری و جرأت
که کند بنده و چاکر از ره مرحمت و مغفرت و عفو و خطاپوشی و ستّاری و فضل و کرم و بندهنوازی
زار و خوار و خجل و بیکس و مجروح و دلآزرده و بیچاره و محروم کجا رانیش از در؟
تا نشانی ز سعادت بود و دولت و مجد و شرف و سلطنت و عزّت و شاهی و خلافت
از جوانی و حیات و هنر و فضل و نشاط و طرب و عشرت و فرزند فلک مرتبه برخور
.
.
.
( مرحوم ابوالقاسم حالت نیز از معاصران مطرح در بیان بحر طویل است )
.
.
.
ترتیب صحنه های اپرا سعدی در قالب PDF
لینک دانلود:
http://tinyurl.com/o2ah6qp
.
.
صفحه اجرای پیشین اپرای سعدی
.
http://www.tiwall.com/theater/opera-saadi/tags/all
.
.
.