در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سعید رهنما
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:57:13
 

اینجا نقطه تلاقی علم و هنر است؛ جایی برای گفت‌وگو درباره تئاتر، تکنولوژی، سینما و موسیقی. نه از موضع داوری مطلق، بلکه از نگاه یک مخاطب آگاه، منتقد مستقل و دلبسته‌ی فرم.
من، سعید رهنما، سال‌هاست در مرز باریک میان تحلیل نظری و تجربه‌ی زیسته در هر دو جهان علم و هنر حرکت می‌کنم.
در این کانال، تلاش می‌کنم نگاهی دقیق، بی‌پیرایه و فشرده به آثاری داشته باشم که چیزی فراتر از مصرف فرهنگی صرف هستند. چه یک تئاتر تجربی باشد، چه یک فیلم جریان‌ساز یا یک نوآوری در تکنولوژی صدا؛ تمرکز بر فرم، کارکرد، اجرا و محتوای آن‌هاست—نه حاشیه‌ها، نه شایعه‌ها.
نقدهایی که اینجا می‌خوانید، برای کسانی نوشته شده‌اند که عادت به قضاوت سطحی ندارند. آن‌هایی که به دنبال دیدگاه‌های تازه‌اند، و برای هر تجربه‌ی هنری یا فناورانه، فرصت تأمل قائل‌اند. اگر به دنبال نگاهی متفاوت، تحلیلی و صادقانه هستید، این‌جا برای شماست.
نگاهی است به اجراها، صداها و تصویرهایی که سعی می‌کنند چیزی بیشتر از سرگرمی باشند. نقدهایی کوتاه و گزیده، بدون حاشیه، بی‌اغراق، با تمرکز بر فرم، اجرا و محتوای اثر. برای کسانی که تئاتر را از روی پوستر نمی‌شناسند...

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به دیدن نمایش سمفونی جانوران هم بیاید.... خوشحال میشیم
حمیدرضا طالبی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در نمایش هیپوکامپوس مخاطب با جهانی مواجه می‌شود که در آن مرز میان خواب و بیداری، عقلانیت و بی‌منطقی، به‌سادگی فرو می‌ریزد. امید طاهری در متن این اثر، جهانی آشفته را به تصویر می‌کشد که در آن منطق جای خود را به تردید و گمگشتگی داده است. شخصیت‌ها بیشتر از آنکه کنشگر باشند، اسیر وضعیتی هستند که هیچ توضیح روشنی ندارد، درست همانند ذهنی که در کابوس میان تصاویر پراکنده و صداهای گسسته سرگردان است. کارگردانی میثم عبدی با درک درست این فضا، نمایش را به سمت اجرایی می‌برد که مینیمالیسم را ابزار اصلی خود قرار داده است. صحنه خلوت، میزانسن‌های دقیق و حساب‌شده و استفاده از نور محدود، تمرکز را بر بازیگران و لایه‌های پنهان متن حفظ می‌کند. (باید گفت که کارگردان پشت فرمان نور و صدا هم نشسته و با وسواس و دقت مثال زدنی همه چیز را کنترل می کند)
بازی بازیگران از نقاط قوت اصلی اثر است. آن‌ها به‌خوبی توانسته‌اند مفهوم سرگردانی و گسست ذهنی را در بدن و بیان خود جاری کنند. نگاه‌ها، مکث‌ها و حرکت‌های ساده بار معنایی سنگینی به همراه دارند و تماشاگر را وادار می‌کنند تا به جای دنبال کردن روایت خطی، درگیر فضایی روان‌شناختی و فلسفی شود. این نوع بازی‌پردازی بیش از آنکه به هیجان لحظه‌ای متکی باشد، بر ساختن حس ماندگار تاکید دارد، حسی که حتی پس از پایان نمایش نیز در ذهن مخاطب ادامه می‌یابد. (حضور منصور اسکندری، افق ایرجی، مجید اقبالی و نقش قوی مرتضی علی دادی و انرژی و بازی بی نظیر مهرناز بختیاری و تمرکز و اجرای دیدنی از پگاه، مینا و فائقه عزیز و حضور تاثیرگذار حامد قنبری فراموش نشدنی است)

بااین‌حال، اثر در ریتم با دشواری‌هایی روبه‌روست. در بخش‌هایی، نمایش بیش از حد به سکوت و مکث تکیه می‌کند و این انتخاب گاه جریان تنش را از بین ... دیدن ادامه ›› می‌برد. همچنین برخی از ایده‌های متنی، به‌ویژه در ارتباط با مفهوم منطق‌گریزی، برای مخاطبی که با این زبان آشنا نیست کمی پیچیده و گنگ به نظر می‌رسد. اما همین گنگی نیز می‌تواند بخشی از تجربه اثر باشد، چرا که هیپوکامپوس (یا بهتر بگویم میثم عبدی و امید طاهری) قصد ندارد/ندارند با قطعیت سخن بگوید/بگویند، بلکه می‌خواهد/می خواهند تماشاگر را به دنیایی از پرسش‌ها پرتاب کند/کنند.

تماشای این نمایش تجربه‌ای‌ست شبیه فرو رفتن در آینه‌ای شکسته که هر تکه‌اش تصویری ناقص و مبهم از زندگی امروز ما را بازمی‌تاباند. از همین رو هیپوکامپوس نه سرگرمی ساده است و نه بیانیه‌ای مستقیم؛ بلکه سفری ذهنی و احساسی‌ست به درون آشفتگی‌های انسان معاصر.

امتیاز نهایی: 7.5 از 10
. . . . . . . . . . . . . . . . .
پ.ن : حرف زدن سایر تماشاچیان تمرکز تماشا را از بین می برد، دوباره به تماشای این اثر خواهم نشست.
جناب رهنما از شما ممنونیم ، دقت و توجه شما به نکات ریز و درشت هیپوکلمپوس موجب خوشحالی ماست
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خسته نباشید و خداقوت به همه عوامل و تیم نمایش
ممنون از آقای پشت کوهی عزیز که این نمایش رو دوباره به اجرا گذاشتند، به شخصه ارادت خاصی بهشون دارم و امیدوارم این مسیر رو با قدرت ادامه بدهند و به موفقیت های بیشتری برسند.
خسته نباشید و خداقوت
صلح عباس‌آباد نمایشی است که با نگاهی ریزبینانه و گاه طنزی تلخ، به زندگی خانواده‌ای در طبقه متوسط می‌پردازد. خانواده‌ای که در ظاهر بر محور موضوعی ساده و پیش‌پاافتاده درگیر می‌شوند، اما همین موضوع، پرده از انبوهی از تنش‌ها، ناگفته‌ها و فاصله‌های عاطفی برمی‌دارد. متن مجید فرهنگ و وحید منتظری تلاش می‌کند این تضاد میان خنده و بغض را در لحظه‌های روزمره بیابد و همین انتخاب به نمایش لحنی خاص می‌بخشد. خنده‌ای که بیش از آن‌که سبک‌بال باشد، باری از تلخی در خود دارد. شاید از همین‌روست که اثر بارها به یادمان می‌آورد که در روزگار امروز، خنداندن دشوارتر از گریاندن است.
کارگردانی امیری‌زاد و عتیق بر مبنای تمرکز بر موقعیت شکل گرفته است. تماشاخانه ملک با دکور ساده و نورپردازی مینیمال، صحنه‌ای را فراهم کرده که توجه را به متن و دیالوگ‌ها هدایت می‌کند. ریتم نمایش در نیمه نخست پرکشش است، اما در نیمه دوم گاه به یکنواختی می‌رسد و تماشاگر را در انتظار غافلگیری‌های تازه رها می‌کند. با این همه، کارگردانان در وفاداری به موقعیت موفق‌اند و می‌دانند چگونه اجازه دهند سکوت به اندازه کلام کارکرد داشته باشد. طراحی صحنه و میزانسن‌ها در خدمت روایت‌اند، هرچند در لحظاتی به تکرار می‌افتند و از تنوع لازم دور می‌شوند.

آن‌چه بیش از هر چیز به نمایش جان می‌دهد، بازی ها و تلاش بازیگران است. با وجود همه نقدهایی که خواندم، نفس بازغی در نقش مهسا با سکوت‌ها و نگاه‌های ... دیدن ادامه ›› کوتاهش، عمقی از واقعیت را به نقش می‌بخشد که فراتر از اغراق‌های مرسوم در کمدی است.(البته که خوب می داند هنوز تا پختگی راه زیادی است) پویا نوروزی، سحر لطفی، مجید فرهنگ، مرصاد فیضی و رضا عموزاد نیز با اجرای طبیعی و به‌دور از نمایشگریِ بی‌دلیل، به ساختن فضایی باورپذیر یاری می‌رسانند. همین حس هماهنگی جمعی بازیگران است که به نمایش قدرتی می‌بخشد فراتر از متن و کارگردانی، و مخاطب را به دل موقعیت می‌کشاند.(با اینکه هنوز نیاز به هماهنگی بیشتر و انرژی بالاتر احساس می شود)

تماشاگر در طول نمایش بارها با لحظه‌هایی روبه‌رو می‌شود که شبیه تجربه‌های شخصی‌اش است: دعواهای کوچک خانوادگی، شکاف‌های نسلی، و جملات و واکنش های اعضای خانواده نسبت به هم و تغییر لحظه ای نظراتشان و ... .
این پیوند میان صحنه و زندگی روزمره، همان چیزی است که صلح عباس‌آباد را به تداعی تلخ برای مخاطب بدل می‌کند، تجربه‌ای که اگرچه شاید در سطح فرم یا روایت بی‌نقص نباشد، اما در انتقال حس صادق است. خنده‌ای که تماشاگر با آن سالن را ترک می‌کند، نه خنده‌ای سبک‌سرانه بلکه یادآور سنگینی همان تلخی‌های آشناست.

نقاط قوت نمایش در متنی موقعیت‌محور، بازی‌های کنترل‌شده، و توانایی در پیوند با تجربه زیسته مخاطب نهفته است. ضعف‌های آن بیشتر در افت ریتم نیمه دوم، یکنواختی طراحی صحنه و کمبود غافلگیری‌های اجرایی و انرژی کم بازیگران و اجرا با صداهای ضعیف دیده می‌شود.

امتیازدهی نهایی
تأثیرگذاری کلی | 7 از 10
فیلم «وحشی» با روایت زندگی زنی در آستانه‌ی فروپاشی، قدم در مسیر دشواری می‌گذارد. شراره سروش تلاش کرده با دوری از خط روایت سنتی، به فضایی شخصی و شاعرانه برسد که در آن صداهای سرکوب‌شده‌ی زنان شنیده شود. اما همین تلاش برای خلق فرمی استعاری، به پاشنه آشیل روایت بدل می‌شود. آن‌چه باید تماشاگر را درگیر کند، بیشتر در تار و پود نمادها گم می‌شود. فیلم بارها روایت را در آستانه‌ی بیان نگه می‌دارد اما هر بار عقب‌نشینی می‌کند، گویی از بیان مستقیم شرم دارد.
در نتیجه، نه قصه‌ای کامل ساخته می‌شود، نه تأثیری ماندگار. تلاش فیلم‌نامه برای ایستادن بر مرز واقعیت و ذهن، ستودنی‌ست اما نتیجه‌ی نهایی نه یک تجربه‌ی سینمایی کامل بلکه تمرینی بر حضور در تاریکی‌ست، بی‌آن‌که تماشاگر راهی به نور داشته باشد.

بازیگری | الهام کردا، ستون فروریخته‌ی زن بودن
تردیدی نیست که فیلم بر شانه‌های الهام کردا استوار است؛ بازیگری که بار روانی و فیزیکی نقش را با چنان دقتی حمل می‌کند که هر لرزش دست، هر نگاه، هر مکث، تبدیل به بخشی از جهان شخصیت می‌شود. کردا نقش زنی را بازی می‌کند که پیش از آن‌که حرفی بزند، بدنش حقیقت را فریاد می‌زند. بازی او، نمونه‌ای نادر از فروتنی بازیگر در برابر درد ... دیدن ادامه ›› شخصیت است.
در کنار او، رویا نونهالی حضوری کم‌رنگ و کنترل‌شده دارد که نه به برجستگی می‌رسد و نه آزاردهنده می‌شود. سایر بازیگران، صرفاً ابزاری‌اند برای تکمیل فضای روانی کاراکتر اصلی؛ نه شخصیت دارند، نه کنش.

فرم و اجرا | سکوت‌های خوش‌ساخت اما نابرآورده
شراره سروش در نخستین فیلم بلند خود نشان داده که دغدغه‌ی فرم دارد. فیلم در بسیاری از صحنه‌ها با زبان تصویر، موسیقی کمینه و طراحی میزانسن‌ دقیق کار می‌کند. اما فرم، زمانی مؤثر است که در خدمت یک روایت پویا و معناگر قرار گیرد. در «وحشی» این پیوند گسسته است. قاب‌ها زیبا هستند اما رنجی که باید از آن‌ها بچکد، بیشتر به سکون و رکود می‌ماند.
فیلم‌برداری و طراحی صحنه به خوبی تنهایی، بی‌پناهی و اضطراب روانی شخصیت را منتقل می‌کنند اما در غیاب ضرباهنگ مناسب و تدوینی روان، فیلم تبدیل به فضایی خفقان‌آور می‌شود که تماشاگر را نه درگیر بلکه دور نگه می‌دارد. جایی که استعاره از معنا تهی می‌شود و نمادها، به جای کمک، مسیر درک را سد می‌کنند.

نسبت با مخاطب | تجربه‌ای فروبسته و کم‌دسترس
فیلم «وحشی» نه در پی سرگرم‌کردن است، نه در جست‌وجوی همدلی فوری. این انتخاب اگرچه جسورانه است، اما در شیوه‌ی اجرا، باعث شده تجربه‌ی مخاطب مخدوش شود. اثر برای مخاطب خاص‌پسند ساخته شده، اما حتی در همین قلمرو محدود هم بیش از حد بسته و رمزآلود باقی می‌ماند. این‌همه فاصله‌گذاری میان شخصیت و مخاطب، سبب شده که حتی با وجود درد عمیق شخصیت زن، هم‌دلی پایداری شکل نگیرد.
با این حال، نباید انکار کرد که فیلم در گستره‌ی سینمای زنانه‌ی ایران، حضوری قابل توجه است. نه از آن‌رو که حرفی تازه دارد، بلکه چون تلاش می‌کند تجربه‌ی زیستی زن را از منظر درون روایت کند، نه از بیرون.

نقاط قوت و ضعف
فیلم بر پایه‌ی عملکرد الهام کردا و جسارت فرمی کارگردان ایستاده، اما با تکیه بر ضعف‌های بنیادین در روایت و برقراری ارتباط مؤثر، از رسیدن به یک اثر درخشان بازمی‌ماند.

نقاط قوت:
فیلم دارای اتمسفری غنی و کنترل‌شده است که با بازی درخشان کردا به سطحی از واقعیت احساسی نزدیک می‌شود. انتخاب زبان بصری مستقل نیز از سلیقه و جسارت کارگردان خبر می‌دهد.

نقاط ضعف:
بزرگ‌ترین ضعف فیلم، روایت گسسته، فرمالیستی و عدم ارتباط با مخاطب است. در فیلم نه کشمکشی جدی شکل می‌گیرد، نه ضرب‌آهنگی که شخصیت را به پیش ببرد. بسیاری از سکانس‌ها بیش از حد کش‌دار و تکراری‌اند، بدون آن‌که چیز تازه‌ای بیفزایند.

امتیازدهی نهایی:
بازیگری | 8 از 10
فیلمنامه | 6 از 10
کارگردانی | 5.5 از 10
تاثیرگذاری کلی | 5.5 از 10
تاسیان : میان عشق و تاریخ
تینا پاکروان، پس از "خاتون"، این بار در "تاسیان" ما را به سال‌های ملتهب ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ می‌برد. این سریال بیش از آنکه روایتی خطی از تاریخ باشد، سفری است به درون انسان‌هایی که در آستانه یک تحول عظیم اجتماعی، خود را در تلاطم عشق و ایدئولوژی گم کرده‌اند. "تاسیان" واژه‌ای گیلکی است که به معنی دلتنگی و بی‌قراری ناشی از فراق و دوری است. این انتخاب نام، از همان ابتدا راه را برای خوانش من می‌گشاید؛ چرا که این سریال تماماً درباره‌ی "تاسیان" است، اما نه فقط دلتنگی از دوری معشوق، بلکه تاسیانی عمیق‌تر، از دست رفتن هویت و گم‌شدن در پیچ و خم‌های تقدیر. اینجا تاریخ بسترِ داستان است، اما روانشناسی شخصیت‌ها، همان هسته سخت و مرکزی است که این نقد بر آن بنا می‌شود.
درام پاکروان، بیش از آنکه به وقایع بیرونی بپردازد، به شکاف‌های درونی شخصیت‌هایش نقب می‌زند. هر حرکت، هر تصمیم، و هر نگاه در این سریال، پژواکی از یک تضاد درونی است. "تاسیان" تلاش می‌کند تا مفهوم عشق را نه به عنوان یک احساس ساده، بلکه به مثابه یک نیروی محرک و مخرب در دل تاریخ به تصویر بکشد. این همان نقطه‌ای است که سریال از یک درام عاشقانه کلیشه‌ای فاصله می‌گیرد و به یک اثر قابل تأمل تبدیل می‌شود.

روانشناسی شخصیت‌ها، آینه‌هایی در برابر آینه

امیر: قهرمانی در جستجوی اعتبار
امیر (هوتن شکیبا) یک قهرمان کلاسیک نیست؛ او مردی است که در ... دیدن ادامه ›› تقاطع ایدئولوژی و عشق قرار گرفته. تلاش او برای کسب موقعیت اجتماعی، نه از سر جاه‌طلبی صرف، بلکه پاسخی است به نیاز عمیق او برای "کفایت" و "اعتبار". این نیاز، ریشه در یک خلاء درونی دارد؛ خلاء تأیید از سوی پدر و جامعه‌ای که او را در جایگاه دلخواهش نمی‌بیند. عشق او به شیرین، کاتالیزوری است که این نیاز را شعله‌ور می‌سازد. امیر برای رسیدن به شیرین، حاضر است مرزهای اخلاقی خود را جابجا کند و قدم در مسیری بگذارد که هویت او را تهدید می‌کند. این مسیر، مسیری پرخطر است؛ چرا که او هر چه به هدف نزدیک‌تر می‌شود، از خودِ واقعی‌اش دورتر می‌گردد.

شیرین: تجلی یک انتخاب معصومانه
شیرین (مهسا حجازی) نمادی از نسلی است که در آستانه تغییرات بزرگ، در میان سنت و مدرنیته سرگردان است. او در ظاهر یک دختر معصوم و عاشق‌پیشه است، اما انتخاب‌هایش، چه در عشق و چه در زندگی، او را به سمتی می‌برد که در نهایت بهای سنگینی برای آن می‌پردازد. عشق او به امیر، یک عشق ساده نیست؛ بلکه جستجوی او برای رهایی از چارچوب‌های سخت و بی‌روح خانوادگی و اجتماعی است. شیرین آرزوی آزادی دارد، اما این آرزو در تلاطم حوادث تاریخی به یک کابوس تبدیل می‌شود. پایان تلخ او، نه تنها یک حذف دراماتیک، بلکه نمادی از قربانی شدن معصومیت و سادگی در برابر خشونت و بی‌رحمی‌های تاریخ است.

سعید: سایه‌ای از قدرت و فساد
سعید (صابر ابر)، دوست صمیمی امیر، شخصیتی است که به آرامی و بی‌صدا به سوی تباهی می‌رود. او نمونه‌ای از انسانی است که قدرت، چگونه می‌تواند روح و وجدان او را تسخیر کند. او در ابتدا فردی جوان و با انگیزه به نظر می‌رسد، اما داستان او در دل ساختار قدرت، او را به سمت یک شرور کلاسیک سوق نمی‌دهد؛ بلکه او را به یک قربانی تبدیل می‌کند، قربانیِ نظامی که برای بقای خود، روح‌های جوان را می‌بلعد. مرگ او در سریال، نه تنها یک حذف دراماتیک، بلکه نقطه‌ی عطفی است که امیر را درگیر یک جنگ درونی عمیق‌تر با وجدان خود می‌کند.

عشق، نه یک لحظه، که یک سفر درونی
آنچه عشق در "تاسیان" را از سایر آثار متمایز می‌کند، رویکرد شاعرانه و روانشناختی آن است. عشق در اینجا، سطحی و کلیشه‌ای نیست؛ بلکه ریشه در تضاد، تردید، سکوت و مکث دارد. روابط پیچیده میان شخصیت‌ها، به ویژه امیر و شیرین، در بستری از تفاوت‌های طبقاتی، فرهنگی و سیاسی شکل می‌گیرد. عشق آن‌ها، نه یک انتخاب آسان، بلکه یک مبارزه است؛ مبارزه‌ای با خانواده‌ها، جامعه و حتی با خودشان. این تقابل‌ها، عشق آن‌ها را انسانی‌تر و واقعی‌تر می‌کند.

فرهنگ و سنت: دیوار یا بستر؟
سریال به خوبی نشان می‌دهد که چگونه فرهنگ و سنت، می‌توانند هم دیوار باشند و هم بستر. خانواده شیرین، نمادی از طبقه‌ای است که برای حفظ موقعیت و جایگاه خود، حاضر به قربانی کردن احساسات و آرزوهای دخترشان است. در مقابل، امیر تلاش می‌کند تا از دل این سنت‌ها و مرزبندی‌ها عبور کند. این تقابل، نشان‌دهنده آن است که چگونه ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، بر تصمیمات فردی تأثیر می‌گذارند و چگونه عشق، می‌تواند نیروی مقاومت در برابر این ساختارها باشد.

فرم روایی: نگاهی به گذشته از دریچه امروز
پاکروان در "تاسیان" تلاش می‌کند تا تاریخ را نه به عنوان یک روایت خشک و خالی، بلکه به مثابه یک آینه برای امروز به تصویر بکشد. این سریال با به تصویر کشیدن وقایع سال‌های ۵۶ و ۵۷، به طور غیرمستقیم به مخاطب امروزی یادآوری می‌کند که ریشه‌های بسیاری از مسائل کنونی، در همان دوران نهفته است. این شیوه روایی، سریال را به یک اثر تأثیرگذار تبدیل می‌کند، چرا که مخاطب را به تأمل در پیوندهای گذشته و حال وامی‌دارد.

طراحی صحنه و لباس: فراتر از نوستالژی
طراحی صحنه و لباس در "تاسیان"، فراتر از یک نمایش نوستالژیک از دهه پنجاه است. هر لباس، هر شیء و هر فضا، با دقت و وسواس انتخاب شده تا بازتابی از وضعیت روانی و اجتماعی شخصیت‌ها باشد. این دقت در جزئیات، به سریال عمق و اعتبار می‌بخشد و فضای آن دوران را به شکلی ملموس به تصویر می‌کشد.

و اما تاسیان، مرثیه‌ای برای عشق و گناه
در نهایت، "تاسیان" یک مرثیه است؛ مرثیه‌ای برای عشق‌هایی که در تلاطم تاریخ، قربانی می‌شوند و گناه‌هایی که به نام عشق و آرزو، سرنوشت‌ها را تغییر می‌دهند. این سریال با تمام نقاط قوت و ضعفش، تلاشی جسورانه است برای نگاه به گذشته، نه به عنوان یک موزه تاریخی، بلکه به مثابه یک آزمایشگاه روانشناختی که در آن، مرزهای ناپیدای روح انسان، در برابر چشمان ما آشکار می‌شود. "تاسیان" ما را در دلتنگی خود رها می‌کند؛ دلتنگی برای آنچه بود، آنچه می‌توانست باشد، و آنچه که در نهایت از دست رفت.
- - -
پ.ن : باید عنوان کنم که درس هایی که از مفاهیم این سریال به ویژه (و با تاکید) از آزمایشگاه روانشناختی آن گرفتم را بسیار دوست داشتم. حالا انگار بیشتر فهمیدم ریشه مخالفت ها و تفاوت های میان نسل ما و پدران و مادران مان در چیست و چرا فرهنگ و اجتماع ما، - امروز - این گونه است.
محمد فروزنده، نیلوفر و Jamal Zagherian این را خواندند
پرهام یارمند این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش «امشب به صرف بورش بدون خون: به روایت نازنین»

در نسخه‌ی «به روایت نازنین» اقتباسی از داستایوفسکی، با زنی روبه‌رو هستیم که در گفت‌وگویی یک‌طرفه، کنار پیکر بی‌جان شوهرش، سکوت مرگ را با واگویه‌هایی تلخ و زخم‌خورده می‌شکند. این ساختار تک‌گفت، فرصتی نادر برای گزارش یک بحران شخصی و اجتماعی ایجاد می‌کند؛ اما در عین حال پای ثابت پارادوکس‌هایی می‌شود که نمایش را گاه در لبه محافظه‌کاری و گاه در اوج رادیکالیسم نگه می‌دارد.
بازیگری
حضور اغراق‌نشده و ملانکولیک الهام کردا، فضای نمایش را پیش می‌برد؛ او با نگاه‌هایی خیره و سکوت‌هایی پرجاذبه، بدون هیچ نمایش اضافی، بار ذهن و روح نازنین را بر دوش می‌کشد. این بازی، فراتر از تک‌گویی است؛ گفتاری شوریده که در سکوت، بیش از کلمات حرف می‌زند. توانایی او در ترکیب اندوه و آرامش، نمایش را به موقعیتی نزدیک به مراسم سوگ‌خوانی تبدیل می‌کند.
کارگردانی و میزانسن
صابر ابر در این اجرا، با نگاهی مدیوم‌محور و تعمدی به چشم ناظر، واکنش شکل می‌دهد؛ گاه دیوار چهارم را می‌شکند تا مخاطب ... دیدن ادامه ›› را به ضیافت سوگ دعوت کند، و گاه اجرا را به فضایی شخصی و صامت محدود می‌سازد. میزانسن‌ها با حضور تماشاگران در چهار سوی صحنه، حس مشارکت و همدلی را تقویت می‌کنند، اما تداخل در دید برخی مخاطبان از زاویه باعث کاهش تجربه بصری می‌شود.
دکور، نور و صدا
چیدمان صحنه با میزهای سوگ دور حوض، تصویری استعاری از نفی سنت را تداعی می‌کند و طراحی نور موضعی و خشن، حس خفقان ناشی از سکوت و فقدان را تقویت می‌نماید. صدای پای‌آب، ظروف استیل و حضور تسلط‌یافته سکوت، یادآور یک بستر تنش‌آمیز و تأمل‌برانگیز است؛ گرچه گاه قطع ناگهانی موسیقی و ناهماهنگی صوتی ضربه‌زننده ممکن است ضربه‌ی حسیِ لحظات اوج را کاهش دهد.
تم و روایت
نمایش تلاش می‌کند به جای بازتولید روایت مردانه کتاب داستایوفسکی، صدای زن حذف شده را احضار کرده و وابستگی‌اش را بدرخشد. اما ساختار تک‌گویی، در جاهایی به رسمیت نفس سوگواری تبدیل نمی‌شود بلکه به سکوتی از پیش تعیین‌شده بدل می‌گردد؛ گویی نازنین نه روایت‌کننده، بلکه متهمی بی‌کلام است. این پارادوکس ساختاری، اگرچه به طرح پرسش‌های جنسیتی کمک می‌کند، اما توان تغییر نشانه‌های جنسیتی نمایش را محدود می‌سازد.

امتیازات :
بازی‌ها | ۹.۰ از ۱۰
طراحی صحنه و نور | ۸.۵ از ۱۰
روایت و فیلمنامه | ۸.۲ از ۱۰
تأثیرگذاری کلی | ۹.۰ از ۱۰
امتیاز نهایی | ۸.۶ از ۱۰
- - - -
پ.ن: به شخصه فکر نمی کردم صابر ابر بتونه در نمایشی باشه و حرفی نزنه، این برای صابر یک رکورد جهانی حساب میشه!
چقدر عالی تحلیل کردید 👍🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش «این زندگی مال کیه؟» به کارگردانی درسا آقائی
عمارت هما | نمایشنامه از برایان کلارک | ترجمه: احمد کسایی‌پور | دراماتورژی: شاهین زارع

نمایش «این زندگی مال کیه؟» در مواجهه‌ای صریح و انسانی با مسئله حق تصمیم‌گیری در پایان زندگی، مخاطب را نه با شعار، بلکه با پرسش مواجه می‌کند. درسا آقائی، در مقام کارگردان، تلاش کرده است میان دقت در جزئیات فرم و وفاداری به پیام اخلاقی و انسانی متن، تعادلی ظریف برقرار کند. انتخاب عمارت هما با فضای جمع‌وجور اما عمیق، به شکل‌گیری حس همدلی و نزدیکی با شخصیت‌ها کمک می‌کند.

اجرای شاهین زارع در نقش اصلی، با تسلطی مثال‌زدنی در انتقال وضعیت محدودیت فیزیکی بدون افت کیفیت عاطفی، از نقاط درخشان اجراست. نحوه کنترل صورت، چشم‌ها و تنفس، به‌ویژه در سکوت‌های میان دیالوگ‌ها، لحظاتی تأثیرگذار خلق می‌کند. یوکابد موسوی در نقش دکتر اسکات، حضوری استوار و دقیق دارد؛ همدل اما قاطع، با دوزی سنجیده از محافظه‌کاری حرفه‌ای. طراحی میزانسن‌ها که با سادگی آگاهانه‌ای شکل گرفته، در هماهنگی کامل با مضمون است؛ و انتخاب موسیقی و سکوت، ... دیدن ادامه ›› به‌درستی در خدمت تشدید لحظات بحرانی قرار گرفته است.

دراماتورژی هوشمندانه زارع، با حذف برخی زوائد متن و بازتنظیم ضرباهنگ صحنه‌ها، نمایش را به لحاظ درونی شفاف‌تر و به لحاظ اجرایی فشرده‌تر کرده است. کارگردانی آقائی نیز در هدایت لحظه‌به‌لحظه بازی‌ها، از یک نگاه زنانه اما نه احساسی، بلکه از موضعی مسئولانه و واقع‌گرا، بهره برده است. تقابل میان آزادی فردی و مسئولیت جمعی، از دل اجرای بازیگران بیرون کشیده می‌شود، نه از دیالوگ‌های مستقیم یا شعار.

نکات تکمیلی:
در برخی صحنه‌ها، نورپردازی فاقد ظرافت کافی بود و گاهی به‌جای تأکید، موجب خنثی شدن تنش می‌شد. همچنین طراحی لباس می‌توانست دقیق‌تر در مرزبندی شخصیت‌ها مؤثر باشد. با این حال، صحنه‌پردازی جسورانه و استفاده درست از فضای خالی، ارتباط مؤثری میان تماشاگر و بازیگران برقرار کرده است.
نخستین تجربه کارگردانی درسا آقائی را می‌توان در زمره تلاش‌هایی دانست که با صداقت و فکر اجرایی همراه بوده و بدون تکیه بر ترفندهای حسی یا نمایشی، روی مسئله‌ای جدی و کمتر پرداخت‌شده ایستاده است.

امتیازات :

اجرا و بازی‌ها | ۸.۵ از ۱۰
طراحی صحنه و نور | ۸.۰ از ۱۰
روایت و فیلمنامه | ۸.۵ از ۱۰
تأثیرگذاری کلی | ۹.۰ از ۱۰

امتیاز نهایی | ۸.۵ از ۱۰
ممنونم از نگاه دقیق شما🙏🏻
دیدین هم چین نظراتی به گروه ما انرژی میده❣️🙏🏻
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد فیلم «آبجی»
کارگردان: مرجان اشرفی‌زاده

روایت مادری که صدایش در سکوت شنیده می‌شود
اگر فیلم را دیده‌ای، احتمالاً اولین چیزی که در ذهن می‌ماند، سکوت‌های مادر است؛ نه از جنس ضعف، بلکه نشانه‌ای از خستگی بلندمدت. آبجی به‌عنوان نخستین تجربه بلند مرجان اشرفی‌زاده، چیزی بیشتر از یک درام خانوادگی ساده است. فیلم از همان ابتدا سعی نمی‌کند تماشاگر را با بحران یا گره‌ی روایی خاصی شگفت‌زده کند، بلکه آهسته، در سکوتی ممتد، دنیای آشنایی را برایمان بازسازی می‌کند؛ جهانی که شاید در حاشیه‌اش زندگی کرده‌ایم، اما کمتر دقیق به آن نگاه کرده‌ایم.

فیلمنامه | جهان بدون تعارف
داستان فیلم، با تمام سادگی‌اش، درباره مواجهه‌ی تدریجی مادر با مفهوم فقدان و ناتوانی است؛ نه فقط فقدان جسم، ... دیدن ادامه ›› بلکه فروپاشی تدریجی امنیت. فیلمنامه‌ برخلاف بسیاری از فیلم‌های ایرانی با مضامین مشابه، از احساسات افراطی فاصله می‌گیرد و سعی دارد تصویری بی‌تعارف از وضعیت یک خانواده با عضوی آسیب‌پذیر ارائه دهد.
دیالوگ‌ها کم‌تعداد اما کارآمدند. در سکوت‌ها، مادر تصمیم می‌گیرد، در چشمان دختر کم‌توان ذهنی‌اش، زمان ایستاده است. اما این سکون، گاهی بیش از حد کش‌دار می‌شود. جایی که قصه نیاز به پرش دارد، درجا می‌زند. فقدان خرده‌داستان‌های مکمل، ریتم فیلم را به‌ویژه در میانه‌ها کُند می‌کند.

بازیگری | وقتی نگاه حرف می‌زند
گلاب آدینه در نقش طلا، به‌شکل قابل‌توجهی نقش یک زن فرسوده اما مقاوم را بازی می‌کند. اگر با بازی‌های قبلی‌اش آشنا باشی، احتمالاً حضور او را به‌عنوان ستون حسی فیلم پذیرفته‌ای.
اما اجرای معصومه قاسمی‌پور چیزی است که نگاه تماشاگر را نگه می‌دارد. او نه تنها نقش آبجی را بازی کرده، بلکه «بودن» او را به نمایش گذاشته. بدون اغراق، با نوعی بی‌پیرایگی که همدلی تماشاگر را برمی‌انگیزد.
پانته‌آ پناهی‌ها و حمیدرضا آذرنگ نقش‌هایی محدود دارند، اما حضوری متناسب با کلیت فیلم. اگرچه انتخاب برخی نابازیگران در صحنه‌های فرعی، تعادل بازی‌ها را کمی مخدوش کرده و گاه تماشاگر را از فضای باورپذیر فیلم بیرون می‌کشد.

کارگردانی و فرم | سادگی حساب‌شده یا کم‌کاری؟
مرجان اشرفی‌زاده در مقام کارگردان، با پرهیز از شلوغ‌کاری فرمی، اجازه داده فیلم روی بازی‌ها و فضاهای سکوت استوار بماند. دوربین عمدتاً ساکن و کم‌تحرک است، که با محتوای درون‌گرای فیلم هم‌خوانی دارد. تدوین در بیشتر لحظات بی‌صدا و بی‌ادعا پیش می‌رود، اما در جاهایی نیاز به شکستن این بافت حس می‌شود؛ به‌ویژه در سکانس‌های پایانی که تنش موقعیت، سرعت بیشتر می‌طلبد.

نقاط قوت و ضعف | دل‌نشین، ولی گاه ایستا
نقاط قوت اصلی فیلم در انسجام حسی آن است: از بازی‌ها تا فضای بصری، همه‌چیز در خدمت یک حس تلخ اما آشناست. فیلم با احترام به موضوعش، دست به تحریک عواطف نمی‌زند، و همین صداقت در رویکرد، برگ برنده‌ی آن است.
اما نقاط ضعف دقیقاً از همان‌جایی شروع می‌شود که فیلم زیادی به خودش اعتماد می‌کند. روایت کند، تکرارهای حسی، و عدم تنوع بصری، باعث می‌شود فیلم برای مخاطبی که با دنیای فیلم هم‌حس نیست، در نیمه‌ی دوم تبدیل به تجربه‌ای کسالت‌بار شود. شاید اگر کمی جسارت در فرم یا پیش‌برندگی روایت به کار می‌رفت، تأثیرگذاری‌اش پایدارتر می‌شد.

امتیازدهی:

بازیگری | 6.5 از 10
فیلم‌نامه | 6 از 10
کارگردانی | 6 از 10
تأثیرگذاری احساسی | 6 از 10

نوشته سعید رهنما | راوی مرزهای ناپیدای اجرا

پ.ن : اگر مخاطب آبجی بوده‌ای، احتمالاً با طلا، مادر فیلم، همراه شده‌ای. این همراهی، اگرچه تا آخر فیلم با تو می‌ماند، اما گاهی در برابر ضعف‌های ساختاری، کم‌رمق می‌شود. فیلمی که می‌توانست عمیق‌تر، جسورتر، و ماندگارتر باشد، در نهایت اثری متوسط اما محترمانه باقی می‌ماند.
نقد فیلم «یادگار جنوب»
کارگردانان: حسین امیری دوماری | پدرام پورامیری

در جست‌وجوی خاطره‌ای از عشق گم‌شده
فیلم «یادگار جنوب» دومین تجربه‌ی بلند حسین امیری دوماری و پدرام پورامیری پس از «جاندار» است؛ اثری که برخلاف فیلم اول، جسورتر، شخصی‌تر و در عین حال دشوارتر برای ارتباط مخاطب عام است. فیلم با تکیه بر مؤلفه‌هایی چون مرگ، عشق ازدست‌رفته و روان‌پریشی پس از فقدان، سعی دارد درونی‌ترین لایه‌های ذهن یک مرد عاشق را واکاوی کند. اینجا نه با یک داستان کلاسیک مواجه‌ایم، نه با فیلمی صرفاً احساسی؛ بلکه با ساختاری درهم‌تنیده از خاطره، هذیان و تنهایی که از همان ابتدا تکلیف خود را با تماشاگر مشخص می‌کند: این یک فیلم «روانیِ عاشقانه» است، نه یک عاشقانه‌ی ... دیدن ادامه ›› روان‌پسند.

ساختار روایی | روایتی تکه‌تکه از ذهنی درهم‌شکسته
فیلم داستان وحید را روایت می‌کند؛ مردی که معشوقه‌اش رعنا را از دست داده و حالا در تلاش است تا او را در کالبد زنی دیگر بازسازی کند. اما این بازسازی نه بر بستر خاطره، بلکه بر بستری از انکار و ترس شکل می‌گیرد. ساختار فیلمنامه مبتنی بر پرش‌های زمانی، فلاش‌بک‌ها و تکه‌تصاویر ذهنی است که گاه به عمد وضوح را مخدوش می‌کنند. همین انتخاب ساختاری، فیلم را به تجربه‌ای ذهنی تبدیل کرده، اما در برخی نقاط ضرب‌آهنگ روایت را مختل می‌سازد. فیلم در پرداخت روایی به‌دنبال خط داستانی نیست، بلکه سعی دارد سیر فروپاشی روانی وحید را با گسست‌های تصویری و حسی نمایش دهد. اما این جسارت در روایت، گاهی به قیمت از دست رفتن درگیری عاطفی با مخاطب تمام می‌شود.

بازیگری | مردی که نمی‌خواهد فراموش کند
وحید رهبانی در نقش مردی که عشق را از دست داده، تلاش می‌کند با چهره‌ای سرد، کم‌تحرک و پر از اضطراب فروخورده، حال‌وهوای شخصیتش را منتقل کند. بازی او بر پایه کنترل احساسات است، نه بروز آن. در برابرش، الناز شاکردوست با نقشی دوگانه، هم به‌عنوان زنِ واقعی و هم بازتابِ ذهنی، موفق می‌شود حالتی بین واقعیت و خیال را حفظ کند. از سوی دیگر، پژمان جمشیدی در نقشی فرعی و جدی ظاهر شده که گرچه تلاش‌اش محترم است، اما در کنار سایر اجزای فیلم به چشم نمی‌آید و از نظر لحن و حضور حسی، کمی بیرون‌زده به نظر می‌رسد. شخصیت‌ها در این فیلم چیزی بیش از تیپ نیستند، اما حضور آن‌ها بیشتر از طریق تصویر و اتمسفر معنا پیدا می‌کند تا دیالوگ یا کنش.

کارگردانی و فرم | تجربه‌گرایی با طعم جنوب
آنچه «یادگار جنوب» را از بسیاری آثار هم‌نسل خود متمایز می‌سازد، نگاه کارگردانان به فرم و فضاسازی است. جنوب ایران در این فیلم صرفاً یک لوکیشن نیست، بلکه تبدیل به شخصیت می‌شود؛ شخصیتی گرم، مرطوب، خسته و در آستانه انفجار. قاب‌بندی‌ها با دقت طراحی شده‌اند، نورها گاه محو و گاه تیز و ناآرام‌اند و موسیقی در اغلب دقایق فیلم غایب است تا سکوت جای خالی عشق را پر کند. تدوین فیلم گرچه در برخی لحظات با ریتم روانی شخصیت همگام می‌شود، اما در مواردی نیز بیش از اندازه بر حالت ذهنی تکیه می‌کند و اجازه نمی‌دهد سیر روایت تثبیت شود.

نقاط قوت و ضعف | در امتداد وهم، در سایه فاصله
نقطه قوت اصلی فیلم، جسارت در روایت‌گری و ساختار بصری آن است. «یادگار جنوب» به‌جای درامی کلاسیک، یک ذهن‌آشوب سینمایی خلق می‌کند. لوکیشن‌ها، رنگ‌ها و اتمسفر گرم و ساکت جنوب، به درستی در خدمت حس و حال فیلم هستند. در عوض، ضعف‌های فیلم بیشتر در ناپایداری روایت و ناتوانی در ایجاد هم‌ذات‌پنداری عاطفی با مخاطب است. فیلمسازان در پی ساختن اثری شاعرانه و ذهنی بوده‌اند، اما در لحظاتی از مسیر، اسیر فرم‌گرایی صرف شده‌اند و اجازه نداده‌اند فیلم به دل بنشیند. شخصیت‌پردازی نیز در برخی موارد در حد پتانسیل‌هایش گسترش پیدا نکرده و روابط انسانی در حد موتیف باقی مانده‌اند.

امتیازدهی :

بازیگری | 6/10
فیلم‌نامه | 5.5/10
کارگردانی | 6.5/10
تأثیرگذاری | 5/10

نوشته سعید رهنما

پ.ن : یکی از موارد جالب توجه گریم خاص، صابر ابر است....
محمد فروزنده و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد فیلم: رمانتیسم عماد و طوبا
به کارگردانی کاوه صباغ‌زاده

کاوه صباغ‌زاده پس از تجربه نسبتاً موفق ایتالیا ایتالیا، بار دیگر به سراغ جهان عاشقانه‌ای رفته که در آن خیال و واقعیت به‌نرمی با هم می‌آمیزند. رمانتیسم عماد و طوبا تلاش می‌کند قصه یک رابطه عاشقانه را از کودکی تا کهن‌سالی در بستری فانتزی و رنگارنگ روایت کند؛ اما آنچه روی پرده نقش می‌بندد، بیشتر از آنکه عاشقانه‌ای انسانی و تأثیرگذار باشد، یادآور مجموعه‌ای از تصویرهای کارت‌پستالی و جملات آماده روان‌شناختی است.

روایت و ساختار داستانی
فیلم از همان ابتدا با نریشن و فضاسازی فانتزی، جهان خود را معرفی می‌کند؛ دنیایی که آدم‌ها بیشتر به تیپ شباهت دارند تا شخصیت. اقتباس آزاد ... دیدن ادامه ›› فیلم از کتاب «جستاری در باب عشق» آلن دوباتن، به‌جای آنکه عمق فکری به روایت بدهد، آن را به سطحی از تأملات عامه‌پسند فروکاسته است. نریشن‌ها، به جای انسجام‌بخشی به داستان، در بسیاری از لحظات حکم وصله‌هایی ناهمگن را دارند که از بیرون به روایت تحمیل شده‌اند.

بازی‌ها و شخصیت‌پردازی
حسام محمودی و الناز حبیبی با تکیه بر انرژی و حضور گرم خود، سعی در باورپذیر کردن رابطه عماد و طوبا دارند. با این حال، عمق‌نداشتن شخصیت‌ها و دیالوگ‌های اغلب سطحی، مانع از شکل‌گیری پیوندی احساسی میان مخاطب و زوج اصلی می‌شود. علی انصاریان نیز در یکی از آخرین نقش‌آفرینی‌هایش، گرچه حضوری دلنشین دارد، اما در همان دام کلیشه‌ها گرفتار است و مجالی برای بروز طیف‌های مختلف بازی پیدا نمی‌کند.

جهان بصری و ریتم فیلم
فیلم‌برداری، طراحی صحنه و رنگ‌بندی با هدف خلق جهانی رؤیاگون انجام شده‌اند؛ اما نتیجه نهایی بیشتر شبیه تیزری تبلیغاتی از زندگی ایده‌آل است تا تصویری از یک زندگی واقعی. این فانتزی اغراق‌شده، در نبود عمق دراماتیک، مخاطب را از تجربه‌ای حسی دور می‌کند. تدوین و ریتم نیز هرچند نرم و هماهنگ‌اند، اما فاقد ضرباهنگ احساسی‌اند و در صحنه‌هایی که باید تأثیرگذار باشند، دچار سکون می‌شوند.

در یک نگاه منتقدانه
رمانتیسم عماد و طوبا فیلمی است خوش‌رنگ و لعاب با نیت‌های خوب، اما سطحی در اجرا. نه پیام‌های روان‌شناسانه‌اش به عمق می‌رسند، نه جهان فانتزی‌اش آن‌قدر منسجم است که بتوان به آن دل بست. این فیلم بیشتر از آنکه اثری در ستایش عشق باشد، به یادداشت‌های پراکنده‌ای شبیه است درباره آنچه «عشق» باید باشد. و همین «باید»‌های ذهنی، اجازه نمی‌دهند با واقعیت زندگی، که پر از تناقض و تزلزل است، روبه‌رو شویم.

امتیازدهی :

بازیگری | 5.5/10
فیلم‌نامه | 4.5/10
کارگردانی | 4/10
تأثیرگذاری | 4.5/10

نوشته : سعید رهنما
محمد فروزنده و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد فیلم: پرویز خان
به کارگردانی علی ثقفی

در نخستین تجربه بلند سینمایی‌اش، علی ثقفی به سراغ چهره‌ای رفته که هم در تاریخ فوتبال ایران جایگاه ویژه‌ای دارد و هم در حافظه اخلاقی بسیاری از مردم مانده است: پرویز دهداری. اما «پرویز خان» به‌جای تبدیل‌شدن به یک درام زندگی‌نامه‌ای دقیق و پرکشش، بیشتر شبیه یک تصویر کاریکاتوری از یک اسطوره اخلاق شده است؛ تصویری که نه عمق دارد، نه تپش، نه جان.

روایت و درون‌مایه
فیلم سعی دارد بازسازی‌ای دراماتیک از مقطعی حساس در زندگی پرویز دهداری ارائه کند؛ دوران پس از استعفای گروهی بازیکنان تیم ملی و تصمیم او ... دیدن ادامه ›› برای ساختن تیمی تازه. اما روایت نه با تکیه بر واقع‌گرایی جلو می‌رود و نه در تخیل خود جهان منسجمی می‌سازد. بسیاری از لحظات فیلم، بیشتر محصول تلاش برای اسطوره‌سازی است تا روایت‌گری؛ تلاشی که نه‌تنها قانع‌کننده نیست، بلکه باعث فاصله گرفتن مخاطب از شخصیت اصلی هم می‌شود.

بازیگری و شخصیت‌پردازی
شاید مهم‌ترین ضعف فیلم در همین‌جاست. انتخاب بازیگران، خصوصاً برای نقش پرویز دهداری، ناامیدکننده است. در حالی که این نقش نیازمند بازیگری با اقتدار درونی، سادگی و نوعی وقار طبیعی بود، اجراها عمدتاً سطحی و گاه تصنعی‌اند. نه شیمی مناسبی میان بازیگران شکل می‌گیرد، نه درک درستی از موقعیت در لحظات حساس وجود دارد. در نتیجه، شخصیت‌ها در حد تیپ‌هایی باسمه‌ای باقی می‌مانند.

میزانسن و کیفیت بصری
با وجود تلاش‌هایی در بازسازی فضای دهه ۶۰، فیلمبرداری ساده‌انگارانه و قاب‌بندی‌های خنثی، مانع شکل‌گیری فضای بصری منسجم می‌شوند. فیلم‌برداری در بهترین حالت کار راه‌انداز است و تدوین هم با وجود سعی در حفظ ریتم، فاقد ضرباهنگ دراماتیک است. لحظات عاطفی آن‌چنان که باید ضربه نمی‌زنند و صحنه‌های ورزشی هم تنش ندارند. نتیجه، فیلمی است که مدام از سطح عبور می‌کند، اما هرگز در لایه‌ای عمیق‌ فرو نمی‌رود.

موسیقی و فضاسازی
موسیقی گاه بیش از حد گل‌درشت است و سعی دارد با تأکید افراطی، بار معنایی فیلم را سنگین‌تر کند. در حالی که محتوا خود یارای چنین فشاری را ندارد. لحن کلی فیلم نیز بیش از آنکه حماسی یا تأمل‌برانگیز باشد، درگیر نوعی روایت گلخانه‌ای و ساختگی است که نه حس واقعی می‌سازد، نه شور سینمایی.

در یک نگاه منتقدانه
پرویز خان نه یک فیلم‌ِ زندگی‌نامه‌ای موفق است و نه یک اثر درخور درباره شخصیت تاریخی محبوب. فقدان انتخاب‌های جسورانه، پرداختی سطحی و ناتوانی در ساختن فضایی تأثیرگذار باعث شده تا اثری که می‌توانست به یکی از فیلم‌های مهم سینمای ورزشی ایران تبدیل شود، به محصولی فراموش‌پذیر بدل گردد؛ فیلمی که زیر بار نام شخصیتش، خم شده و فرومی‌ریزد.

امتیازدهی:

بازیگری | 4/10
فیلم‌نامه | 3/10
کارگردانی | 3/10
تأثیرگذاری | 4/10

نوشته : سعید رهنما
محمد فروزنده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد فیلم: پول و پارتی
به کارگردانی سعید سهیلی

«پول و پارتی» تلاشی است برای ترکیب سرگرمی عام‌پسند با قصه‌ای عاشقانه، در دل فضای شهری و مدرن تهران. فیلمی که در ظاهر می‌خواهد داستانی اجتماعی و تلخ را با روکش طنز روایت کند، اما در عمل، بیش از آن‌که بتواند به دغدغه‌ای واقعی بپردازد، در دام کلیشه‌ها و فرم بازاری گرفتار می‌شود.

روایت و درون‌مایه
قصه فیلم حول زندگی چند جوان شکل می‌گیرد که درگیر مسائلی مثل عشق، رفاه، تبعیض طبقاتی و البته پول‌اند. داستان با ریتمی نسبتاً تند آغاز می‌شود، اما در میانه راه، با افت ساختاری جدی روبه‌روست. نه گره‌افکنی‌ها پخته‌اند و نه اوج درام آن‌چنان که باید، تأثیرگذار. فیلم‌نامه بیش از آن‌که محصول ... دیدن ادامه ›› درک موقعیت اجتماعی شخصیت‌ها باشد، گویی حاصل ترکیب فرمول‌های امتحان‌پس‌داده‌ی سینمای تجاری است. اگرچه در برخی دیالوگ‌ها تلاش شده تا ردپایی از نقد اجتماعی به چشم آید، اما لحن غیرمنسجم و روایت شتاب‌زده باعث شده تا پیام فیلم هرگز فرصت شکل‌گیری و نفوذ نیابد. اما در کل اصلا راضی کننده نیست...

شخصیت‌ها و بازی‌ها
در رأس گروه بازیگران، ساعد سهیلی، پردیس احمدیه و امیر جعفری قرار دارند. آنچه بازی‌ها را از تأثیرگذاری بازمی‌دارد، نه‌فقط کارگردانی سردرگم، بلکه پرداخت ناتمام شخصیت‌هاست. هیچ‌یک از نقش‌ها عمق نمی‌یابند و شخصیت‌ها در حد تیپ باقی می‌مانند. بازی پردیس احمدیه در لحظاتی از فیلم توانسته تنشی درونی را منتقل کند، اما فقدان مسیر شخصیتی روشن، او را از باورپذیری دور می‌کند. امیر جعفری نیز با آن‌که سابقه خوبی در ایفای نقش‌های خاکستری دارد، در این فیلم عملاً درگیر بازیِ تکراری خود شده و چیز تازه‌ای ارائه نمی‌دهد. تنها شاید مهدی هاشمی اندکی حس بازی های گذشته را منتقل می کند...

میزانسن و جهان بصری
تهرانِ «پول و پارتی» پرزرق‌وبرق، لوکس و خالی از مردم است. فیلم با استفاده از لوکیشن‌های گران‌قیمت و نورپردازی تجملی، می‌کوشد فضایی فریبنده بسازد. اما این طراحی بصری که گاه به تبلیغات نزدیک می‌شود، نه‌تنها کمکی به روایت نمی‌کند، بلکه در بسیاری صحنه‌ها حواس مخاطب را از مضمون اصلی پرت می‌کند. استفاده مکرر از برندها و نماهای نمایشی، این گمان را تقویت می‌کند که گاه فیلم بیش از آن‌که روایتی سینمایی باشد، شبیه ویترینی است برای تبلیغ سبک زندگی خاص.

لحن، موسیقی و تدوین
لحن فیلم، بین کمدی موقعیت و درام اجتماعی در نوسان است و همین دوگانگی باعث شده نتواند هویت روشنی برای خود تعریف کند. موسیقی در اغلب لحظات، صرفاً تزئینی است و نقش روایی ندارد. تدوین نیز با وجود تلاش برای حفظ ضرباهنگ، نتوانسته فضای احساسی لازم را در صحنه‌های کلیدی ایجاد کند.

در یک نگاه منتقدانه
پول و پارتی از آن‌دسته فیلم‌هایی است که بیش از آن‌که بخواهد چیزی بگوید، صرفاً تلاش می‌کند خوش‌رنگ و لعاب باشد. محصولی که نه طنز موفقی است، نه ملودرامی باورپذیر. تکرار فرمول‌های سطحی، شوخی‌های بی‌رمق، و تلاش بی‌ثمر برای ساختن یک قهرمان اجتماعی از دل یک ضدقهرمان بی‌ریشه، این فیلم را در رده آثاری قرار می‌دهد که با وجود بودجه و تبلیغات، فراموش‌پذیر باقی می‌مانند و بد ...

امتیازدهی:

بازیگری | 4/10
فیلم‌نامه | 2.5/10
کارگردانی | 3/10
تأثیرگذاری | 2.5/10

نوشته سعید رهنما | راوی مرزهای ناپیدای اجرا
نقد فیلم: قیف
به کارگردانی محسن امیریوسفی

در چهارمین تجربه سینمایی‌اش، محسن امیریوسفی با فیلم «قیف» تلاش می‌کند تا با ترکیب ژانرهای کمدی و فانتزی، داستانی متفاوت را به مخاطب ارائه دهد. فیلمی که با حضور رضا عطاران، سعی دارد نگاهی طنزآمیز به مسائل اجتماعی و فرهنگی بیندازد. اما بشدت ناموفق و حوصله سر بر از آب در آمده است. نزدیک به یک فاجعه ...

روایت و ساختار
داستان فیلم حول محور شخصیتی به نام قیف می‌چرخد؛ موجودی فرازمینی از سیاره‌ای به نام هیرکانی که به زمین آمده و عاشق می‌شود. اما دشمنان قبیله‌اش ... دیدن ادامه ›› به دنبال او هستند و تهدید می‌کنند که او را به گربه تبدیل کنند. این روایت فانتزی، با نگاهی طنزآمیز، سعی دارد مفاهیم اجتماعی و فرهنگی را به تصویر بکشد.
اما ساختار روایت فیلم، با وجود تلاش برای خلق فضایی متفاوت، دچار ناهماهنگی‌هایی در لحن و ریتم می‌شود. ترکیب ژانرهای کمدی و فانتزی به‌خوبی در هم تنیده نشده و باعث ایجاد سردرگمی در مخاطب می‌شود. البته موضوعی تکراری و قدیمی در سینمای ایران ...

شخصیت‌پردازی و بازی‌ها
رضا عطاران در نقش قیف، با اجرای پرانرژی و متفاوتش، توانسته است شخصیت یک موجود فرازمینی را به‌خوبی به تصویر بکشد، اما اصلا راضی کننده نیست. شاید مثل همه بخش های فیلم...
شخصیت‌های فرعی فیلم نیز، با وجود پتانسیل‌های داستانی، به‌خوبی پرداخت نشده‌اند و بیشتر به عنوان ابزارهایی برای پیشبرد داستان عمل می‌کنند تا شخصیت‌هایی با هویت مستقل.

مضامین و پیام‌ها
فیلم سعی دارد به موضوعاتی چون عشق، هویت و تفاوت‌های فرهنگی بپردازد. اما پرداخت سطحی و گاه کلیشه‌ای به این مضامین، باعث می‌شود که فیلم نتواند پیام‌های خود را به‌صورت مؤثر منتقل کند، و به جز ناراحتی و حرص خوردن حس دیگری قابل دریافت نیست، یک فاجعه تمام عیار، به‌عنوان مثال، نمایش موجودات فرازمینی با ویژگی‌های انسانی، بدون پرداختن به تبعات روانی و اجتماعی آن، از عمق داستان می‌کاهد.

جنبه‌های فنی
از نظر فنی، فیلم در برخی بخش‌ها معمولی عمل می‌کند و در بقیه موارد بسیار بد. فیلم‌برداری با قاب‌بندی‌های نامناسب و گاهی ضعیف، توانسته است فضای داستان را منهدم و ریتم را ***** کند. موسیقی نیز، در برخی صحنه‌ها به ایجاد فضای احساسی کمک می‌کند. اما تدوین فیلم، به‌ویژه در بخش‌هایی که روایت غیرخطی است، نیاز به دقت بیشتری دارد تا از سردرگمی مخاطب جلوگیری شود.

امتیازدهی :

بازیگری | 4/10
فیلم‌نامه | 3.5/10
کارگردانی | 3/10
تأثیرگذاری | 2/10

نوشته سعید رهنما | راوی مرزهای ناپیدای اجرا

«قیف» تلاشی است برای نمایش پیچیدگی‌های روابط انسانی در بستر یک داستان فانتزی. اما ضعف در ساختار روایت، شخصیت‌پردازی و پرداخت مضامین، باعث شده است که فیلم نتواند به‌طور کامل به اهداف خود دست یابد و کاری نامناسب و حوصله سر بر را بوجود آورده است.
کاور جدید مبارک
خوشگله :-)
امیر مسعود و رضا بهرامی این را خواندند
ابوالفضل گودرزی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش «ایرج، زهره، منوچهر»

در «ایرج، زهره، منوچهر»، بیش از هر چیز، این هم‌نشینی فرم روایی با موسیقی زنده است که ضرباهنگ اثر را شکل می‌دهد. اجرای گروه موسیقی جنوبی «آوای موج» به‌جای آن‌که صرفاً همراهی‌کننده باشد، خود بدل به یکی از شخصیت‌های نمایش شده؛ صدایی که نه فقط حسی، بلکه داستان‌گوست. این جسارت در بهره‌گیری از موسیقی، یک امتیاز بزرگ برای کارگردانی مهرداد آبجار محسوب می‌شود؛ تلفیقی که اگرچه می‌توانست به اغراق بیانجامد، اما در اینجا با تعادل اجرا شده است.
تم اصلی اثر، درگیر شدن با حسرت و حس زوال در یک رابطه شکست‌خورده است. اما هوشمندی نمایش در این است که نه با ترحم، بلکه با زبان شوخ‌طبع و گاه حتی گزنده، این زوال را روایت می‌کند. مونولوگ‌هایی که با زبان منظوم ایرج میرزا هم‌زیستی دارند، بخشی از زیبایی زبانی اجراست.
از میان بازیگران، آرزو کریمی زند با اجرایی نرم و چندلایه، شخصیت زهره را با ظرافتی قابل‌تقدیر روی صحنه آورده است. رضا صمدپور نیز در نقش ایرج، با لحنی کنترل‌شده، موفق شده است فاصله میان طنازی و درد را حفظ کند. مهدی رکنی در نقش منوچهر، با تن صدایی خاص و ایستایی حساب‌شده‌ و حرکات ریز اش، به خوبی از تضاد درونی نقش بهره ... دیدن ادامه ›› برده است.
صحنه‌پردازی ساده اما مؤثر، و استفاده هوشمندانه از نور، در فضاسازی موفق بوده‌اند. طراحی لباس هم از آن دست عناصر کم‌ادعایی‌ست که بی‌سروصدا به درستی نقش خود را ایفا کرده‌اند.
در پایان، باید از حضور امیر غفارمنش به‌عنوان راوی تشکر کرد؛ صدایی که با روایت گرم و صمیمی‌اش، پلی میان مخاطب و صحنه ساخت و به انسجام کلی اجرا کمک شایانی کرد.

پارامتر | امتیاز :

اجرا و بازی‌ها | ۸ از ۱۰
طراحی صحنه و نور | ۸ از ۱۰
روایت و فیلمنامه | ۸ از ۱۰
تأثیرگذاری کلی | ۸ از ۱۰
امتیاز نهایی | ۸ از ۱۰

پ.ن : تشکر از خانم دلارام راضیان و محسن عزیز برای گرمی صداشون
عکس از رضا جاویدی
نقد فیلم: مفت‌بر
به کارگردانی عادل تبریزی

در دومین تجربه سینمایی‌اش، عادل تبریزی با فیلم «مفت‌بر» تلاش می‌کند تا با ترکیب ژانرهای کمدی، موزیکال و اجتماعی، داستانی پرکشش و متفاوت را به مخاطب ارائه دهد. فیلمی که با حضور بازیگران مطرحی چون حامد بهداد و سحر دولتشاهی، سعی دارد نگاهی طنزآمیز به معضلات اجتماعی و اقتصادی جامعه بیندازد.

روایت و ساختار
داستان فیلم حول محور هومن، مدیرعامل یک شرکت چای، می‌چرخد که پس از لو رفتن فسادهای مالی‌اش، تصمیم می‌گیرد با کامران، خواننده‌ای در لنج‌های تفریحی، جایش را عوض کند تا فرصت فرار از کشور را به دست آورد. این جابه‌جایی هویت، زمینه‌ساز موقعیت‌های کمیک و در عین حال تأمل‌برانگیز می‌شود.
ساختار ... دیدن ادامه ›› روایت فیلم، با بهره‌گیری از عناصر کمدی و موزیکال، تلاش می‌کند تا فضای متفاوتی را خلق کند. اما در برخی بخش‌ها، این ترکیب ژانرها به‌خوبی در هم تنیده نشده و باعث ایجاد ناهماهنگی‌هایی در لحن و ریتم فیلم می‌شود.

شخصیت‌پردازی و بازی‌ها
حامد بهداد در نقش کامران، با اجرای خویش، تقریبا توانسته است شخصیت یک خواننده لنج‌های تفریحی را به‌خوبی به تصویر بکشد، اما از اجراهای خوب خود، فاصله بسیاری دارد. سحر دولتشاهی نیز در نقش ندا، همسر هومن، با بازی متعادل و تقریبا قابل‌قبولش، توانسته است عمق احساسی لازم را به نقش خود ببخشد. اما در کل همه چیز نامناسب است...
با این حال، برخی شخصیت‌های فرعی فیلم، مانند پرهام و اژدر، با وجود پتانسیل‌های داستانی، به‌خوبی پرداخت نشده‌اند و بیشتر به عنوان ابزارهایی برای پیشبرد داستان عمل می‌کنند تا شخصیت‌هایی با هویت مستقل.

مضامین و پیام‌ها
فیلم سعی دارد به موضوعاتی چون فساد مالی، هویت، و تأثیرات اجتماعی آن‌ها بپردازد. اما پرداخت سطحی و گاه کلیشه‌ای به این مضامین، باعث می‌شود که فیلم نتواند پیام‌های خود را به‌صورت مؤثر منتقل کند. به‌عنوان مثال، نمایش شخصیت‌هایی که به‌راحتی هویت خود را تغییر می‌دهند، بدون پرداختن به تبعات روانی و اجتماعی آن، از عمق داستان می‌کاهد. چندگانگی و درهم تنیدگی ها نامناسب است...

جنبه‌های فنی
از نظر فنی، فیلم تنها در برخی بخش‌ها معمولی عمل می‌کند. فیلم‌برداری با قاب‌بندی‌های نامناسب، نتوانسته است فضای داستان را به‌خوبی به تصویر بکشد. موسیقی نیز، در برخی صحنه‌ها تلاش دارد به ایجاد فضای احساسی کمک کند، ولی موفقیتی بدست نمی آورد. اما از همه ضعیف تر، تدوین فیلم است، به‌ویژه در بخش‌هایی که روایت غیرخطی است، نیاز به دقت بیشتری دارد تا از سردرگمی مخاطب جلوگیری شود.

امتیازدهی :

بازیگری | 5/10
فیلم‌نامه | 4.5/10
کارگردانی | 5/10
تأثیرگذاری | 4.5/10

نوشته سعید رهنما | راوی مرزهای ناپیدای اجرا

پ.ن : «مفت‌بر» تلاشی است برای نمایش پیچیدگی‌های روابط انسانی در بستر یک داستان اجتماعی. اما ضعف در ساختار روایت، شخصیت‌پردازی و پرداخت مضامین، باعث شده است که فیلم نتواند به‌طور کامل به اهداف خود دست یابد. با این حال، تلاش فیلم‌ساز برای پرداختن به موضوعاتی مهم و حساس، قابل تقدیر است و می‌تواند زمینه‌ساز آثار بهتری در آینده باشد.
این فیلم به قدری کثافت بود که ده دقیقه‌اش رو هم نتونستم تحمل کنم! عیار نقد یک منتقد وقتی اثری رو که دیدی نقد می‌کنه چقدر زود مشخص میشه!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد فیلم: کارزار
به کارگردانی شهرام اسدزاده

در روزگاری که سینمای اجتماعی ایران تلاش می‌کند با روایت‌های ملموس و واقع‌گرایانه، مخاطب را با مسائل روز جامعه مواجه سازد، «کارزار» به عنوان اثری در ژانر درام اجتماعی، سعی دارد نگاهی متفاوت به معضلاتی چون قمار و تأثیرات آن بر بنیان خانواده بیندازد. فیلمی که با ساختاری غیرخطی و روایت متقاطع، تلاش می‌کند پیچیدگی‌های روابط انسانی را در بستر یک شبانه‌روز پرحادثه به تصویر بکشد، اما ...

روایت و ساختار
داستان فیلم حول محور فریبرز و محبوبه می‌چرخد؛ زوجی که زندگی‌شان تحت تأثیر اعتیاد فریبرز به قمار دچار بحران شده است. در این میان، ورود زوجی ... دیدن ادامه ›› دیگر به نام‌های اشکان و ندا، که درگیر مسائل مهاجرت و گذرنامه جعلی هستند، به پیچیدگی داستان می‌افزاید. روایت فیلم از جایی آغاز می‌شود که این چهار نفر در کلانتری حضور دارند و به بازجویی درباره یک تصادف منجر به جرح می‌پردازند. این نقطه شروع، بستری برای بازگشت به گذشته و کشف لایه‌های پنهان شخصیت‌ها فراهم می‌کند.
ساختار غیرخطی فیلم، اگرچه در ابتدا جذاب به نظر می‌رسد، اما در ادامه با چالش‌هایی مواجه می‌شود. پرش‌های زمانی و روایت‌های موازی، گاه باعث سردرگمی مخاطب می‌شود و انسجام داستان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این در حالی است که استفاده از چنین ساختاری نیازمند دقت و ظرافت بیشتری در پرداخت جزئیات و گره‌گشایی‌های داستانی است.

شخصیت‌پردازی و بازی‌ها
امیر آقایی در نقش فریبرز، تصویری از مردی میانسال ارائه می‌دهد که درگیر قمار است و زندگی‌اش را به ورطه نابودی کشانده است. بازی او، با وجود تلاش برای نمایش درونیات شخصیت، گاه به سطحی‌نمایی نزدیک می‌شود و عمق لازم را ندارد. نسیم ادبی در نقش محبوبه، زنی را به تصویر می‌کشد که در برابر مشکلات زندگی، بیشتر منفعل است تا کنش‌گر. این نوع شخصیت‌پردازی، تصویری کلیشه‌ای از زن در سینمای ایران را بازتولید می‌کند و از ارائه یک شخصیت مستقل و قوی بازمی‌ماند.
شخصیت‌های اشکان و ندا نیز، با وجود پتانسیل‌های داستانی، به‌خوبی پرداخت نشده‌اند و بیشتر به عنوان ابزارهایی برای پیشبرد داستان عمل می‌کنند تا شخصیت‌هایی با هویت مستقل. این ضعف در شخصیت‌پردازی، باعث می‌شود که مخاطب نتواند ارتباط عاطفی لازم را با شخصیت‌ها برقرار کند و در نتیجه، تأثیرگذاری داستان کاهش یابد.

مضامین و پیام‌ها
فیلم سعی دارد به موضوعاتی چون قمار، خیانت، مهاجرت و فروپاشی خانواده بپردازد. اما پرداخت سطحی و کلیشه‌ای به این مضامین، باعث می‌شود که فیلم نتواند پیام‌های خود را به‌صورت مؤثر منتقل کند. به‌عنوان مثال، نمایش زن چادری به‌عنوان شخصیتی ضعیف و شکست‌خورده، نه تنها کلیشه‌ای است، بلکه می‌تواند تالی‌فاسدهای اخلاقی و فرهنگی نیز به همراه داشته باشد.

جنبه‌های فنی
از نظر فنی، فیلم در برخی بخش‌ها قابل قبول عمل می‌کند. فیلم‌برداری مهدی ایل‌بیگی، با قاب‌بندی‌های مناسب، توانسته است فضای داستان را به‌خوبی به تصویر بکشد. موسیقی مهدی کلانتری نیز، در برخی صحنه‌ها به ایجاد فضای احساسی کمک می‌کند. اما تدوین فیلم، به‌ویژه در بخش‌هایی که روایت غیرخطی است، نیاز به دقت بیشتری دارد تا از سردرگمی مخاطب جلوگیری شود.

امتیازدهی :

بازیگری | 5/10
فیلم‌نامه | 4.5/10
کارگردانی | 5/10
تأثیرگذاری | 4.5/10

نوشته سعید رهنما | راوی مرزهای ناپیدای اجرا

پ.ن : «کارزار» تلاشی است برای نمایش پیچیدگی‌های روابط انسانی در بستر یک داستان اجتماعی. اما ضعف در ساختار روایت، شخصیت‌پردازی و پرداخت مضامین، باعث شده است که فیلم نتواند به‌طور کامل به اهداف خود دست یابد. با این حال، تلاش فیلم‌ساز برای پرداختن به موضوعاتی مهم و حساس، قابل تقدیر است و می‌تواند زمینه‌ساز آثار بهتری در آینده باشد.
محمد فروزنده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد فیلم: رویای سهراب
به کارگردانی علی قوی‌تن

در روزگاری که سرعت، خشونت و هیجان سطحی، قواعد نانوشته‌ی بخش عمده‌ای از سینمای جریان اصلی را رقم می‌زند، «رویای سهراب» اثری‌ست که نه تنها از این قواعد پیروی نمی‌کند، بلکه عامدانه آن‌ها را کنار می‌زند تا در خلوتی شاعرانه، در سکوتی پرمعنا، و با نگاهی درون‌گرایانه، مخاطب را به تماشای جهانِ یک شاعر بنشاند. فیلم نه روایتی کلاسیک از زندگی سهراب سپهری‌ست، نه زندگینامه‌ای مستندگونه؛ بلکه کوششی‌ست برای نزدیک شدن به آن حس و نگاه خاصی که سهراب در شعر و نقاشی‌اش تجلی داده بود.
علی قوی‌تن که علاوه بر نویسندگی و کارگردانی، نقش اصلی فیلم را نیز بر عهده دارد، تلاش کرده با اتکا به شباهت فیزیکی و نوعی درون‌گرایی کنترل‌شده، سهرابی سینمایی بیافریند که نه قهرمان است و نه ضدقهرمان؛ انسانی‌ست در جست‌وجوی معنا، در مواجهه با طبیعت، و در گفت‌وگوی بی‌پایان با خودش. این انتخاب، جسورانه و در عین حال پرریسک است؛ چراکه هم بار معنایی نقش را دوچندان می‌کند، و هم به مخاطب این اجازه را می‌دهد تا بدون واسطه‌ی آشنا، با شخصیت ... دیدن ادامه ›› روبه‌رو شود.
فیلم با پرهیز از روایت خطی و استفاده از ساختاری اپیزودیک، تماشاگر را دعوت می‌کند تا قطعاتی از یک پازل احساسی را کنار هم بچیند؛ پازلی که بیشتر بر مبنای حس و فضاست تا حادثه و کنش. قاب‌بندی‌ها با دقت و آرامش انتخاب شده‌اند، نورپردازی غالباً ملایم است، و صدای طبیعت – از باد گرفته تا شرشر آب – به جای موسیقی پرطمطراق، نقش همراه را بازی می‌کند. البته در برخی صحنه‌ها، موسیقی به‌جا و مؤثر وارد می‌شود، اما در مجموع این سکوت و بافت صوتی طبیعی‌ست که روایت را به پیش می‌برد.
با این حال، فیلم در برخی بخش‌ها دچار افت ریتم می‌شود؛ لحظاتی که بیش از آن‌که حسی را منتقل کنند، صرفاً ایست می‌کنند و خلسه‌ای مصنوعی به مخاطب تحمیل می‌کنند. این ایستایی اگرچه در راستای خلق فضای سهراب‌گونه در نظر گرفته شده، اما گاهی به قیمت قطع پیوند مخاطب با روایت تمام می‌شود. به‌خصوص برای بیننده‌ای که با آثار سهراب آشنا نیست، این کندی ممکن است خسته‌کننده و حتی گنگ باشد.
شخصیت‌های فرعی فیلم – از جمله نقش‌های بازی شده توسط مهدی سلطانی، بهاره کیان‌افشار و ترلان پروانه – گرچه در ترکیب کلی فیلم خوب نشسته‌اند، اما فرصت چندانی برای بسط و پرداخت ندارند. آن‌ها بیشتر نشانه‌هایی‌اند برای همراهی یا ایستادن در برابر جهان ذهنی سهراب، تا شخصیت‌هایی مستقل و دارای عمق. همین نکته باعث می‌شود تعاملات انسانی در فیلم، گاه تصنعی یا ناکافی به نظر برسد و ارتباط عاطفی مخاطب با پیرامون سهراب ضعیف بماند.
با این حال، لحظاتی در فیلم هست که درخشان‌اند؛ جایی که تصویر، بازی، نور و سکوت در ترکیبی درونی به شعر نزدیک می‌شوند. این لحظات – گرچه اندک‌اند – اما اصیل و تأثیرگذارند. نمونه‌هایی که نشان می‌دهند سینما اگر بخواهد، می‌تواند ترجمان احساسی از جهان یک شاعر ارائه دهد، بی‌آن‌که بخواهد شعر را کلمه به کلمه بازگو کند.
در نهایت این فیلم بیش از آنکه اثری مخاطب‌پسند باشد، فیلمی‌ست برای مخاطب جوینده. برای کسی که حاضر است به جای پاسخ، پرسش دریافت کند؛ به جای حادثه، حال؛ و به جای پیام، تأمل. در این معنا، فیلم از جنس همان شعرهایی‌ست که سهراب برای ما به یادگار گذاشت: شفاف، آرام، صبور و گاه گریزان.

امتیازدهی :

بازیگری | 6.5/10
فیلم‌نامه | 6/10
کارگردانی | 6/10
تأثیرگذاری | 6/10

نوشته سعید رهنما | راوی مرزهای ناپیدای اجرا

پ.ن : «رویای سهراب» نه زندگینامه‌ای مستندگونه‌ است، نه اقتباسی آزاد؛ بلکه تلاشی‌ست برای ساختن تجربه‌ای سینمایی از زیستن در جهان یک شاعر. تجربه‌ای که اگرچه گاه از تپش می‌افتد، اما در لحظاتی، به نرمی و لطافت شعر نزدیک می‌شود. این فیلم، بیش از آنکه درباره سهراب باشد، تماشای جهان از دریچه چشم اوست؛ و این، کاری‌ست که کمتر سینماگری جرات انجامش را دارد.
نقد فیلم: خورشید آن ماه

خلاصه‌ای کوتاه از داستان
در دل اقلیم دورافتاده بلوچستان، زنی به نام بی‌بان، پس از مرگ شوهرش، تن به سکوت می‌سپارد؛ سکوتی که نه از ناتوانی، بلکه از خشم است، از انکار. «خورشید آن ماه» داستان زنی‌ست که تصمیم می‌گیرد به‌جای فریاد، با ساکت ماندن اعتراض کند. فیلم، روایتی‌ست از مواجهه زن با سنت، با تاریخ، و با خودش.

تحلیل هنری
ستاره اسکندری در نخستین تجربه کارگردانی‌اش سراغ موضوعی رفته که هم جسارت می‌طلبد و هم شناخت؛ یعنی زندگی زنان در بستر فرهنگ بلوچ. جسارت او تنها در انتخاب سوژه نیست، بلکه در زبان فیلم نیز بازتاب دارد: «خورشید آن ماه» نخستین فیلم بلند ایرانی‌ست که به زبان بلوچی ساخته شده؛ تصمیمی پرریسک اما ... دیدن ادامه ›› معنادار.
اسکندری با تکیه بر تصاویر آرام و قاب‌های ایستاده، از طبیعت چابهار نه برای تزیین، بلکه برای معنا ساختن بهره می‌برد. سکوت زن، در کنار سکوت دوربین، به ترکیبی می‌رسد که بیننده را وادار به مکث می‌کند. فیلم از سرعت رایج سینمای جریان اصلی فاصله می‌گیرد و تماشاگر را دعوت به دیدن می‌کند؛ دیدنی آهسته، اما عمیق.
نازنین فراهانی در نقش بی‌بان، با کمترین دیالوگ، بیشترین حس را منتقل می‌کند. چشمانش زبان دارند؛ زبانی تلخ، اما روشن. او نماد زنی‌ست که تن نمی‌دهد، حتی وقتی همه چیز او را به سکوت محکوم کرده است.

درون‌مایه و پیام فیلم
در دل فیلم، تقابلی روشن میان سنت و فردیت وجود دارد؛ تقابلی که بارها در سینمای اجتماعی ایران طرح شده، اما این بار، با زبانی متفاوت. بی‌بان زنی‌ست که در دل ساختاری مردسالارانه، با بدن خاموشش فریاد می‌زند. فیلم، بدون قضاوت و شعار، تماشاگر را با رنج، تردید و شجاعت او همراه می‌کند.
«خورشید آن ماه» درباره رهایی‌ست، اما نه رهایی در هیاهو؛ رهایی در سکوت. و این سکوت، از هر فریادی صریح‌تر است.

نقاط قوت و ضعف
نقاط قوت:

* جسارت در انتخاب زبان، فضا و سوژه
* بازی خیره‌کننده نازنین فراهانی
* وفاداری به فضای اقلیمی و فرهنگ بومی
* ریتم درونی متناسب با مضمون سکوت و مقاومت

نقاط ضعف:

* برخی شخصیت‌های فرعی پرداخت کافی ندارند
* ریتم کند فیلم ممکن است برای مخاطب ناآماده خسته‌کننده باشد

امتیازدهی :

بازیگری | 7.5/10
فیلم‌نامه | 6.5/10
کارگردانی | 7.5/10
تأثیرگذاری | 7/10

نوشته سعید رهنما | راوی مرزهای ناپیدای اجرا
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
شعر و ادبیات
سینما

تماس‌ها

dr.s.rahnama@gmail.com
09122218873