در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش آقا ذبیح
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:22:47
امکان خرید پایان یافته
۰۹ خرداد تا ۰۲ تیر ۱۴۰۱
۲۱:۰۰  |  ۵۰ دقیقه
بها: ۶۰,۰۰۰ تومان
+ ۹% مالیات ارزش‌افزوده
گراز؟ تمساح؟ جغد؟ لاکپشت؟ کفتار؟ موش کور؟ گربه؟ مار؟ درنا؟ پاندا؟ چه کسی قاتل نگهبان باغ‌وحش است؟

بخشی از جوایز اثر:
-تقدیر نمایشنامه در سومین جشنواره سراسری نمایشنامه نویسی کمدی خندستان
-اثر راهیافته به بخش مسابقه نمایشنامه نویسی نخستین جشنواره تئاتر هامون
-متن برگزیده در نخستین جشنواره نمایشنامه خوانی مهرگان
- کاندید بهترین نمایشنامه در بخش نمایشنامه نویسی دومین جشنواره تئاتر باران
-اثر برگزیده در پنجمین دوره نمایشنامه خوانی مولوی (یادوراه محمود استاد محمد)
-متن برگزیده بین مربیان تئاتر در سی وششمین مسابقات فرهنگی هنری دانش آموزی تهران

روزهای تعطیل بخش گالری مجموعه آبان: تعطیلات رسمی

 

اخبار

›› نمایش کمدی «آقا ذبیح» به نویسندگی مهدی ملکی و کارگردانی فهیمه علی‌آبادی راهی خانه هنر آبان خواهد شد.

›› «آقا ذبیح» از آن دست نمایشنامه های جذابی است که با استقبال بسیاری از هنرمندان تئاتر روبرو شده است.

مکان

خیابان کریمخان، خیابان استاد نجات‌اللهی (ویلا)، ابتدای خیابان جعفر شهری (سپند)، پلاک ٧٢
تلفن:  ٨٨٩٠٠٣٧٧

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیالوگ‌های (ناماندگار) 5

مار: آده مد مُمن من ادن دد دادم ده بدام دادو باهاد بدیدم؟ ده بدده به این ده بدام باآش دبیحو بددم!
بازپرس: لکنت زبون داری؟
مار: آده.

🐍
دیالوگ‌های( ناماندگار) ۴

-یه گربه هست که هر چند وقت یکبار، سیگار و مواد میاره برای حیوونای باغ وحش و به جاش ازشون گوشت میگیره.
" و به جاش ازشون گوشت میگیره "
چقدر هولناکه این جمله ، شوکه شدم
دمتون گرم
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
بامداد
" و به جاش ازشون گوشت میگیره " چقدر هولناکه این جمله ، شوکه شدم دمتون گرم
درود بر شما و نگاه عمیقتون✨
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گراز: پدر همه‌ی حیوونارو در آورده بود... شیرا و پلنگا جلوش مثل موش شده بودن... چپ نگاش می‌کردن می‌زد...منم وقتی جذبشو می‌دیدم، روز به روز بیشتر عاشقش می‌شدم.

??