«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مِیت [با خشم] (به ژان میگوید): ((تو می تونستی یه بازیگرِ درجه یکِ هالیوودی بشی؛ مثلِ مِریل استریپ یا جنیفر لارِنس! یا یه سیاستمدار، مثلِ چرچیل، کلینتون! اما تو برای من، بیشتر شبیه به یه دلقکِ سیرکی!))
مِیت: ((تولد من چهار روزِ دیگه است ژان؛ تو باید برای سورپرایزِ تولد با من هماهنگ می کردی!))
ژان: ((کدوم زنی برای سورپرایزِ تولدِ شوهرش باهاش هماهنگ می کنه؟!))
مِیت: ((اون برای یه زنِ طبیعی، تو شرایطِ نرماله؛ نه یکی مثلِ تو! شاید تو خونه ی خودم لُخت بودم؛ شاید در حالِ انجامِ یه قتل بودم!))
ژان: ((حالا واقعن بودی؟!))
ژان (به مِیت می گوید): ((من خیلی خوش شانس ام که می تونم این همه سیاهی رو توی تو نبینم! برعکسِ پدرم که نتونست. خب حق داشت؛ آخه اون همه چی رو با چشماش دیده بود. منتها بدشانسی اینجاست که نمی دونم کجا بخوابم؟! کاش توی خونه ی خودم، توی اتاقِ خودم، توی تختخوابِ خودم، این کار رو با من نمی کردی!))