آن روز فرا خواهد رسید(1)
سخن می گفت سر در غار کرده
شهرزاد شهر سوگستان:
فمینیست...
صدا نالنده پاسخ داد:
«ی ی... نیست؟؟!!»(2)
بحث آزادی زنان اون قدر جذاب و شیک هست که حتی روشن فکرنمای تنبل و ترسویی مثل من رو هم تحریک می کنه تقریبا برای
... دیدن ادامه ››
اولین بار این جا چیزی بنویسم.
خشونت در اسید، خشونت در قورمه سبزی
همه ی ما بنا به شرایط اجتماعی ای که در اون زیسته ایم، کمابیش اشکال گوناگونی از خشونت علیه زنان رو مشاهده کرده ایم و مرتکب شده ایم. احساسات جامعه ی ما امروز آن چنان سرسخت و بی رحمه که تا عنوان خشونت علیه زنان به گوش می رسه، ذهن همه ناخودآگاه معطوف به تیترهای درشت و هولناکی مثل قتل ناموسی یا اسیدپاشی می شه و کسی توجه نداره این ها فقط وحشیانه ترین و غیرانسانی ترین چهره های اعمال خشونته و ما ناچاریم بخش بزرگی از توانمون رو صرف این کنیم که حتی به خود زن ها بقبولانیم که صرف این که "آقاشون" مثلا دست بزن نداره دیگه در دنیای امروز پیشرفت فمینیستی شگفت آوری تلقی نمی شه و اشکال به ظاهر جزیی تر خشونت هم می تونه به اندازه ی خودش در مسمومیت فضای جامعه تاثیرگذار باشه. زنی که از جنسیتش در همه ی ابعاد ریز و درشت اجتماع از صف تاکسی گرفته تا دم مغازه ی سبزی فروشی و... استفاده ی سوء می کنه (نمی گم سواستفاده که سوتعبیر نشه!)، زنی که خودش رو موظف می دونه عصر موقع برگشتن شوهرش بزک کرده به استقبالش بره و بدخلقیشو تحمل کنه یا همین که پسرش وارد خونه می شه حتما چایش رو تازه دم بذاره جلوش (3)، زنی که به خبر تجاوز در بستر زناشویی در فلان کشور پوزخند می زنه و می گه به حق چیزهای نشنیده! قطعا هنوز به زوایای گوناگون مسئله ی زنان آگاه نیست. باور کنیم کادربندی خشونت فقط محدود به گارد کاردی نیست که دنده ی زن رو به سختی خرد می کنه(4) بلکه درشتی خشونت می تونه دندانه های همون کاردی باشه که زن با اون سبزی خرد می کنه، به همین سادگی.
زنان علیه زنان
مسئله ی بسیار مهم و مغفول مانده در این زمینه نقش خود زن هاست. سال هاست این اندیشه در فضای جامعه ی ما حاکمه که مردسالاری مجموعه ی چیزهاییه که مردان شیطان صفت از زن ها دریغ کرده ان و باید برای اعاده ی اون ها با مردها جنگید. سال هاست که تا صحبت این مسئله پیش میاد سرانگشت سبابه ی اتهام، قشر مردها رو نشونه می گیره و زن ها از انگشت های دیگه ای که به سمت خودشون متمایله غافلن. البته این کاملا صحیح و غیر قابل تکذیبه که قرن های متمادی مردان با کنترل شرایط و تحمیل اراده راه رو بر آزادی زنان بستن، اما فراموش نکنیم یکی از بزرگ ترین موانع در برابر آزادی هر قشری خود اعضای همون قشرن؛ دلیلشم واضحه: هزینه هایی که آزادی تحمیل می کنه و امکان بهره بردن از زندگی در شرایط عدم مسئولیت رو از فرد سلب می کنه. حتی می شه ادعا کرد به طرز شگفت آوری مقاومت های زنان در این زمینه گهگاه از ممانعت های مردانه هم پیشی می گیره(5).
آیا ما مردها دیوانه ایم؟
چرا ما مردها باید هم پای زنان بلکه بیش از اون ها در این جنبش فعال باشیم؟ این پرسش مهمیه که پاسخ ظریفی می طلبه. طبعا در نخستین گام باید اذعان کرد خشونت در هر شکلی و هر بعدی مذموم و محکومه. اما پاسخ اصلی فراتر از این حرف هاس. قطعا هیچ متجاوزی از اثرات تجاوز خودش در امان نیست. مثل زندان بان روباشف که هم پای زندانی ش تحلیل می رفت، خشونت هم خنجر آخته ی دودمی است که در گذر تاریخی به روی جانی و قربانی هر دو تیغ خواهد کشید(6). ادعاهایی که الان در جامعه ی مردان مطرح می شه و بعضا دست مایه ی زن ستیزی های مدرن شده اعم از مشکلاتی از قبیل مهریه یا توقعات بیش از حد زن ها یا استفاده ی نادرست زن ها از جنسیتشون و امثالهم که متاسفانه بعضی مردها –و حتی بعضی زن ها- رو در چرخه ی نادرست و بیهوده ی "زن علیه مرد، مرد علیه زن" گرفتار کرده؛ همه از نظر عقلی کاملا درست و قابل بحثه و اصلا جای انکار نداره. ولی نکته ی لطیف در جست و جوی علت اصلی این موضوعاته. جامعه ی مردسالاری که زن ها رو جنس دوم می دونه سعی می کنه اون ها رو ضعیف و وابسته تربیت کنه و به همین دلیل با کشتن جسارت و شهامتشون به اون ها القا می کنه رسالت اصلی شون نه در همراه بودن با جامعه که در پیدا کردن تکیه گاه مناسب و اتکا به مرد خلاصه می شه. از همین دیدگاهه که تقاضای نامعقول زن از مرد (حالا اسم ماشین مورد نظر رو اشاره نمی کنم که سوتفاهم نشه!) (7) چندش آور، زشت و مادی گرایانه س ولی تقاضای مشابهی از سوی مرد بیش تر مضحک و خنده دار به نظر می رسه. در واقع پیوستن ما مردها به این جنبش، نه تصمیمی احساسی در جهت لطف به جامعه ی زن ها برای اعاده ی حقوق از دست رفته شون که تصمیمی حساس برای اعاده ی حقوق خودمون در جهت تحقق رویای زندگی انسانی فارغ از جنسیت گرایی در یک جامعه ی آزاد و برابره. «و ما آن روز را انتظار می کشیم» حتی به قدر روزنه ای در یک دیوار دیووار چندهزارساله.
هزار کوه گرت سد ره شوند برو
هزار ره گرت از پا درافکنند بایست
(1) رومن رولان
(2) غم دل با که گویم غار؟؟؟؟
(3) صدهزار البته که در مثل مناقشه نیست.
(4) بالاخره ما هرچه قدرم فمینیست باشیم به عهدی که با عهد عتیق بستیم پابندیم، هرچی نباشه زن ها در ازل از دنده ی مرد آفریده شدن!
(5) آمار می خواید؟ از همین صفحه ی تیوال و مقایسه ی حجم مشارکت زن ها و مردها می شه به عنوان یه جامعه ی آماری کوچیک استفاده کرد.
(6) تاریخ به روی جانی و قربانی لبخند خواهد زد. «محمود درویش»
(7) فقط شوخی بود امیدوارم دوستان به دل نگیرن. وگرنه به پس کله ی متبرک و مبارک حضرت ولتر قسم که ما دوست تر می داریم مخالفان رو از موافقان.
پ.ن: درسته که ما دوست تر می داریم مخالفان رو از موافقان؛ ولی لطفا کامنت نذارید، نه حوصله و نه نت پاسخ گویی ندارم. اگه موافق اید که بوس بوس! اگر هم مخالف اید تو دلتون فحش بدین! اصلا ولتر برا دل خودش گفته هرچی گفته...