در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال المیرا قابلی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:21:39
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ترانه های محلی

فکر می کنم کار بسیار قوی تری نسبت به ترانه های قدیمی بود.
موسیقی جادوییِ فردین خلعتبری و فضا سازیِ بی نظیر محمد رحمانیان، بازیِ عالیهِ بازیگران و همه و همه برای کنده شدن از زمان و مکان دست به دست هم دادند.
تفکرِ گردآوریِ مجموعه ای در برگیرنده ی "ترانه های محلی" ایران از اقوام ایرانی و ایجاد فضای فولکوریک و داستانِ گذشته ی راویان و ادغام بسیار بسیار به جا و ظریف آن با آثار فاخر سینمای ایران و جا گذاشتن نشانه های چون "آویشن" در هر اپیزود، بسیار زیرکانه و قابل ستایش بود.
ترکیب موسیقی الکترونیک و موسیقی نواحی با سازهای کوبه ای که خود کنسرتی شنیدنی و گوش نواز بود.
علی سرابی یک آرتیست به تمام معنا که روی صحنه ... دیدن ادامه ›› جادو می کند.
اشکان خطیبی که یک بازیگر، بازیگردان حرفه ای را می ماند،
و دیگرانی که اگر هر کدام نبودند یک جای کار می لنگید.
من برای بار دوم هم به تماشای این اجرای بی نظیر میروم.
من از تک تک لحظات نمایش لذت بردم
بخصوص قسمت خراسانی کار
۱۸ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ترانه های محلی

فکر می کنم کار بسیار قوی تری نسبت به ترانه های قدیمی بود.
موسیقی جادوییِ فردین خلعتبری و فضا سازیِ بی نظیر محمد رحمانیان، بازیِ عالیهِ بازیگران و همه و همه برای کنده شدن از زمان و مکان دست به دست هم دادند.
تفکرِ گردآوریِ مجموعه ای در برگیرنده ی "ترانه های محلی" ایران از اقوام ایرانی و ایجاد فضای فولکوریک و داستانِ گذشته ی راویان و ادغام بسیار بسیار به جا و ظریف آن با آثار فاخر سینمای ایران و جا گذاشتن نشانه های چون "آویشن" در هر اپیزود، بسیار زیرکانه و قابل ستایش بود.
ترکیب موسیقی الکترونیک و موسیقی نواحی با سازهای کوبه ای که خود کنسرتی شنیدنی و گوش نواز بود.
علی سرابی یک آرتیست به تمام معنا که روی صحنه ... دیدن ادامه ›› جادو می کند.
اشکان خطیبی که یک بازیگر، بازیگردان حرفه ای را می ماند،
و دیگرانی که اگر هر کدام نبودند یک جای کار می لنگید.
من برای بار دوم هم به تماشای این اجرای بی نظیر میروم.
شکوه حدادی این را دوست دارد
در صفحه مخصوص نمایش بنویسید نظرتون
تا همه استفاده کنن
۱۸ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با به یدک کشیدن اسم رضای کیانیان و علیرضای خمسه، باز هم خوب در نیومده بود. پارامترهای یک اجرای خوب در کار آتیلا پسیانی دیده نمی شد. بازی ها کم و بیش خوب بودن اما "من" خیلی از اجرا خوشم نیومد.
اون دو نفری که "می گویند این نمایش را تماشا کرده اند" رو من نمی فهمم!

این یک نقد نیست. خرده نگیرید! این حال من است


انقد خیالم راحته، انقد آرومم که نمی دونم از کی یا از کجا باید شروع کنم. اونم منی که نه منتقدم نه بازیگرم نه کارگردانم نه حتا این کاره! می دونی؟ با یه حال خوش، با یه خیال جمع میری که یه اجرا ببینی. و مطمئنی که اجرا خوبه، آدما خوبن، گروه پرفکته و همه جی سر جاشه و و و ...
می رسی دم سالن اجرا و می بینی همه چی به هم ریخته ست! ساعت ده باید شروع می شده اما ساعت یازده و نیمه و هنوز بیرون سالن منتظری تا در باز شه. دلت که قُرص بود، همچین میریزه به هم. آشوب میشی. شروع می کنی به سر درد ، به کلافگی ...
بلاخره می ری میشینی. و واقعن دلم می خواد بگم که بین اون همه شلوغی و معطلی ته دلم خرکیف بودم که هم جام خوبه هم بلیطم به دو نفر فروخته نشده. ... دیدن ادامه ›› اما یکهو میاد. محمد رحمانیان وسط سر و صدا و گله گذاری میاد و میگه منو درک کنین! به من فقط ده شب اجرا دادن. من شرمنده همه شماهایی هستم که حوصله کردید، شماهایی که روی زمین نشستید، اما به من فقط ده شب اجرا دادن. درک کنین منو ...
این مرد سپید موی سیه جامه ... آدم نمی دونه از حال خوب داره می ره به حال داغون، یا از حال داغون داره می ره به یه حال خوش! آدم غصه می خوره، آدم یکهو یاد هزار نفر میوفته. یاد جعفر پناهی، یاد بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، بهمن قبادی ... یاد کسایی که توی این شهر شلوغ میون اینهمه دلمردگی و دود و مریضی و دیازپام و درد، حتا برای چند دقیقه دوای دردن. مرهمن، شفان!
وقتی اجرا شروع می شه، باز دوباره سر کیف میای. می دونی همه چی ردیفه. نه با نور کار داری نه به میزانسن نه به تماشاچی های روبروت که دائم خودشونو باد می زنن. بذار بزنن. عالی شروع می شه، علی عمرانی، افشین هاشمی ... وقتی خوشحالی، وقتی می خندی بهشون، غمت می گیره. می دونی قراره یه جای کار همه چی برگرده اما دلت نمی خواد بهش فکر کنی تا اتفاق بیوفته و بعد ... آره! اتفاق میوفته.
سامان احتشامی که دیشب فهمیدم نابغه است. علی زند وکیلی که وقتی چشامو می بستم بیشتر دلم می خواست فریاد کنه. مهتاب نصیر پور که دلم براش تنگ شده بود، علی عمرانی که مثل نیمکت، مثل توی گوش سالمم زمزمه کن و .... چشاتو ریز می کنی و با دقت نگاش می کنی. وای وای علی سرابی که یه دونه ست، یعنی واقعن معرکه ست، اعجوبه ست. حبیب رضایی که کسی توی این دنیا نیست که دوسش نداشته باشه، اشکان خطیبی که اگه کنسرت بذاره، تئاتر اجرا کنه، فیلم بازی کنه، سریال کار کنه همه جوره سعی می کنه بهترین باشه و من می گم که هست، سحر دولتشاهی که از اول دوستش داشتم و دارم و به کسی هم مربوط نیست که چرا و چگونه.

افشین هاشمی که هر کاری ازش می بینم، بیشتر می فهمم که چرا شاون پن، مارلون براندو، آل پاچینو، عزت الله انتظامی و همه ی دیگران در حد و اندازه های اینا، با بقیه فرق دارن. افشین هاشمی فرق داره. با عالم و آدم فرق داره و این دفعه هم به خودش مربوطه که چطور تونسته این تمایزُ ایجاد کنه. وقتی بتونی تماشاچی رو که نیشش تا بناگوشش به خاطر اجرای بی نظیرت بازه و داره خرکیف می کنه و هنوز نیشش بسته نشده رو قد یه گردو توی هر چشمش اشک بیاری، یعنی با همه فرق داری. (حالا نمی خوام از صدای آوازش و کمونچه زدنش بگم).

دیشب همش فکر می کردم که باید به این آدما فکر کرد. باید ته ذهنت، ده سال دیگه پونزده سال دیگه یاد این شبا بیوفتی. باید، می فهمی؟ این یه وظیفه ست. یه مسئولیته که تو به خودت و روحت و به این آدما داری. آدامایی که حالتو می خرن، شبتو، روزتو می سازن. و من مدعیم که مسئولیت پذیر ترین دختر دنیام واسه این کار.

اگه این نمایش رو نمی رفتم، واقعن حسرتشو می خوردم. مثل الان که حسرت نرفتن افرای بهرام بیضایی رو می خورم!

می دونی؟ خیلی آرومم. انقد آروم که دارم واسه خودم توی شرکت بی دغدغه بی فکر رئیس با صدای منحوس و نخراشیدم زیر لب می خونم: به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو، سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی ...
حالتو، نوشتتو دوست دارم به کسی هم مربوط نیست که چرا و چگونه :)
۱۸ شهریور ۱۳۹۲
المیرای عزیز،خوشحالم از اینکه شیرینی دیدن این نمایش ،تلخی و آزردگی ناشی ازتاخیر شروع اجرا و بی نظمی سالن رو در شما فرو برده.من هم در احساسات زیبای شما از این اجرا شریکم.من سانس 8 را دیدم.حالا که اعتراضات دوستان را می خوانم بابت تاخیر 90 دقیقه ای سانس 11، خوشحالم که دچار این مساله نشدم .از موقعیت صندلی ام هم راضی بودم.
۱۸ شهریور ۱۳۹۲



دوستانی دارم، بهتر از آب روان ...
۱۹ شهریور ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرای نمایشنامه های اسطوره ای در قالب های جدید، همراه با بهره گیری از تکنولوژی، گرچه معمول نیست اما گاه گاه اتفاق می افتد. در نظر بگیریم که ادیپوس نیز اگر از این قاعده مستثنا می بود، قطعن دیالوگ ها و منولوگ های سنگین با نثر فاخر مخاطب را در کسالت محض فرو می برد.
گمان می برم اجرا ها نقصی نداشت اما ارتباط با دکور و صحنه و اجزای مربوط به آن، کمی برای اجرا کنندگان سخت و نچسب بود (البته دلیل آن می تواند این باشد که اجرای شب دوم را دیده ام).
افشین هاشمی، مسلط تر از هر زمان دیگری، چه در سینما و چه در تئاتر و تلویزیون بر روی صحنه نقش آفرینی کرد. همه چیزش همانجایی بود که می باید. (اما می توان بازیگران دیگری را نیز برای این نقش متصور شد)
لادن موستوفی را در سینما بهتر دیدم، چه که قابلیت های لازم برای اجرای روی صحنه در وی هست. صدای دلنشین و مقتدر، سیمای فریبنده و اغوا کننده، و حرکات پخته و متناسب با نقش.
دیگران نیز بر عرصه تئاتر، به هر نحوی، تاخت و تازی در پیشینه داشته اند که جای آن نیست به گفتگویش بپردازم.

در انتها سپاس گوی تمامی دست اندر کاران ادیپوس خواهم بود. گرچه، جای بروشور آن در بایگانی تئاتر های تماشا کرده ام خالیست :)
الهام حصاری، سید ضیا الدین صفویان، کیوان بنکدار و سحر این را خواندند
Setareh Sayaregan این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ردیف 8 همونطور که پیشنهاد شده، مناسبترین وضعیت رو داره؟ با کامنت هایی که نوشته شده ترجیح میدم بهترین موقعیت رو داشته باشم
گروه همیاری (support)
درود بر شما
بله ردیف 8 و 7 بهترین ردیف ها از نظر دید هستند.
۱۷ فروردین ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید