در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال marjan samandari | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:48:40
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نقد جنگ پاشیده در غزلواره‌ای زیبا / نگاهی به نمایش "این قصه را آهسته بخوان" مهدی نصیری
همایون علی آبادی/هنرآنلاین
بهتر است "این قصه را آهسته بخوان" مهدی نصیری را یک غزل دراماتیک بنامیم.


سرویس تئاتر هنرآنلاین: هر هنرمند تئاتر قصه‌ای دارد و غصه‌ای و دلی بدون قصه و ساختارهای قصص داستانی و اجتماعی و فرهنگی دلی است خالی و بی‌خیال. این سومین بار بود که متنی از مهدی نصیری را با اجرای خودش بر صحنه تئاتر می‌دیدم و باری چه خوش بر چشم دید نشست این قصه‌ای را که او غصه‌اش را می‌خورد و ما را باخود به عمق تلواسه‌ها و دلشوره‌های قصه‌ها و غصه‌ها می‌برد. به قول حافظ قرآن معاشران گره از زلف یار باز کنید / شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید.

نصیری جوانی است فرهیخته و اهل شور و شیدایی. متونش نشان می‌دهد که زبان و نثر و جایگاه دراماتیکش در متن مشخص‌تر و پررونق‌تر است تا کارگردانی. ... دیدن ادامه ›› این البته به خودی خود نه حسن است نه عیب. جهان امروز تئاتر جهان کارگردانی است و به قولی کارگردان همان است که امروز بدان می‌گویند چون که صد آمد نود هم پیش ماست. نمایشنامه‌های نصیری این تئاتری خوش ذوق و باسلیقه از دل بر می‌آید و لاجرم بر دل می‌نشیند. نمایشنامه "این قصه را آهسته بخوان" در ژانر یا نوع آثار دفاع مقدس است البته بدون تاریخ مصرف و خرافه و مجامله و چاپلوسی.

نصیری به ژانر نقد جنگ تعلق دارد نه عین جنگ و به به و چه چه آن. چرا که گفت فغان ز جغد جنگ و مرغ‌وای او. در این اثر زیبا تکنیک‌های درام‌نویسی او، پاساژهای تو در تویش، هزارتوهای زیبای دراماتیکش و اساسا آناتومی متنش بسیار گوناگون و بر دل نشستنی است. او چندین پایان برای متنش دارد اما در عین حال هرگز مشتش را برای تماشاگر باز نمی‌کند و به گاه پایان و انجام و فرجام بلافاصله ردیه‌ای می‌سازد که گمانه‌ها را بی اثر می‌کند و این زیباست، درام است، نقد جنگ است، قصیده و غزل است نه مسمط و مسجع: قصیده کار طمع پیشگان بود عرفی / تو از قبیله عشقی غزل وظیفه تو. بهتر است کار مهدی عزیزم را یک غزل دراماتیک بنامیم. گیرم با محتوایی که در آن ظرف مظروف شده که نامش پشت جبهه، خاکریزهای هشت سال جنگ و مهم‌تر واهمه‌های بی‌نام و نشانی که نصیری را به هول و هراس نگارش و نگرش متنی زیبا، پر تکنیک و سرشار از حرکت‌های دراماتیزه دلنشین ساخته است. به نظر من شخصیت‌پردازی در این اثر حضوری پررنگ دارد. تنها نقصانش شاید نداشتن یک طراحی و مهندسی صحنه است. زن و مرد دائما رو به تماشاگر حرف از جبهه و جنگ می‌زنند. جنگی خانوادگی و تبعات سال‌ها سرگشتگی و ناهماهنگی. پرسش این است: این روبرو کجاست؟ جبهه جنگ است؟ پس زن و مرد با هم در جبهه حضور دارند؟ مرد چرا این همه سست عنصر و ضعیف النفس است؟ زن چرا کف نفس ندارد؟ و وقت بازی را با سرافرازی به وقت جنگ بدل نمی‌کند؟ این‌ها شاید در نهایت همان ایرادهای نیش غولی‌ای باشد که چنان که افتد و دانیم کار ما ناقدان است اما نصیری باید بداند که دیگر باید کار نمایشنامه‌نویسی را جدی بگیرد و با دقت هوشیارانه‌ای که دارد گروه تئاتری خوبش را که جدا از دو سه بازیگر بسیار خوب برخوردار است به خوبی محافظت کند و خودش بنویسد و بس.

بزرگترین ویژگی نصیری این است که آثارش صحنه‌ای است نه ادبی و لغوی و خواندنی و این هیچ از بار نثر قوی، گفتگوهای مسجع و محکم و در یک کلام درام غزل‌واره او کم نمی‌کند. بر فرض با تمرکز بر درام‌نویسی می‌تواند به کارگردانان دیگر علاقمند به موضوعات این چنینی که سخت هم زیباست فرصت کاری فراتر از کارگردانی خودش بدهد، این هم زیباست. در شب اجرا دیدم نامی از ابوتراب خسروی قصه‌نویس معاصر و هم روزگار ما آمده و این که اقتباسی است از اثر این هنرمند داستان‌پرداز و این جا من می‌گویم تبدیل قصه به درام چندان جانانه و قوی و بلیغ و تکنیکالیته است که هیچ اثری یا ردپایی از قصه بر جای نمی‌گذارد حتی اگر قصه‌نویسی چون خسروی و درام‌نویسی چون نصیری در داد و دهشی مرگامرگ و با هم هیچ از هم کم نمی‌آورند و این نصیری است که سرآخر نه تنها وام‌دار قصه نیست بلکه به گویایی این نقاد وقاد تصویرهای قصه‌گونه شب آخر را بر صحنه می‌آورد. من از سر اهمیت متن است که این گونه سطورم را تقدیمش می‌کنم وگرنه هم متن هم اجرا در نهایت کاری جمع و جور، با گلایه‌ها و مطالباتی صریح از یک زن و مردی که به هم عشق می‌ورزند و مرد خود سرباز جنگ است و در پی جنگ خود را و حتی زنش را پس پشت می‌نهد است که زنده جلوه می‌کند و الا کارگردانی از میزانسن‌های غنی و غیرخطی خالی نیست. گیرم این نصیری است که متنش نیازی به کارگردانی ندارد و حتی در یک نمایشنامه‌خوانی ساده ارزش‌های نمایشی‌اش را آشکارا و مستوفا و ممتع به رخ می‌کشد. نکته‌ای بگویم و بگذرم. بازی‌ها خوب است، حتی گاهی وقت‌ها محمدرضا حیدری، رضا جوشنی و فریبا امینیان در ایفای نقش‌شان کولاک می‌کنند. تماشاخانه مهر صحنه تجربه‌های خام و ناپخته نیست. گر مرد رهی میان خون باید رفت / از پا فتاده و سرنگون باید رفت. و همه این‌ها یک سو، قضیه همان سوال معهود و موعود است که هماره در کار ادب و هنر جلوه می‌کند. عشق، غزل، تغزل و عاشقانه‌ها و کبود. زن و مرد در جبهه چندان غم روز را و غم نان و غم جنگ را می‌خورند که پایانیش نیست. به راستی گناه کیست؟ مرد یا زن به گمان من تصویر وضعیت ویژه این متن و اجرا در نگرش اول عاشقانه است حتی اگر مرد در جنگ درنگ کند و خواهش زنش را برای ترک سنگر و کفش و کلاه برای خانه عزیز هماره وسوسه‌گرش باشد و این زن است که بوی خانه می‌دهد، بوی زندگی می‌دهد و بوی عشق و مرد که انسانی عاشق و لاجرم حضورش در جبهه جنگ عهدی درونی است با خدای خودش و نه حتی با خودش و یا همسرش. به هر حال من توصیه‌ام به مهدی این است که بنویسد. کانون منتقدان به حضورش نیاز دارد قبول اما من هم به قلم او آن جنم و کاریزمای دراماتیک او نیاز دارم. به قولی یک حرف بیش نیست غم عشق و وین عجب / از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است. در انجام و فرجام این مسطوره برآنم تا از حضور این جوان نوجو و آگاه ستایش کنم که فی‌الواقع غنیمتی است برای تئاتر جوان پس از انقلاب. مهدی نصیری عزیز، بجویید تا بیابید، آنان که نجویند نیابند. من امیدوارم در دیگر مسوده‌هایم تو را در جایگاه درام‌نویسی ادبیات خوانده و مغروق در ادب فارسی و بازتابش در صحنه نمایش ببینم و این سخن را بیاورم که کاری که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.

نقد همایون علی آبادی در هنرآنلاین
عجب نقدی نوشته این آقای علی آبادی ... چقدر خود نقد پر از شعر و تغزل و زیباس
۲۲ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقدی بر نمایش «این قصه را آهسته بخوان»
روایتی شاعرانه از ویران شدن عشق
روایتی شاعرانه از ویران شدن عشق
«این قصه را آهسته بخوان» فریاد بلند انسانی است که در سرنوشت و هستی خود مچاله شده و دست به ویرانگری می‌زند، روایت جنگی که تحمیل شده ولی با زاویه نگاهی متفاوت این بار دقیقا عشق را نشانه گرفته است.
خبرگزاری فارس ـ گروه تئاتر: نمایش «این قصه را آهسته بخوان» به کارگردانی مهدی نصیری این شب‌ها در حوزه هنری درحال اجرا است. احسان رحیم زاده، نویسنده درباره این نمایش نقدی را نوشته است که منتشر می‌شود:



«همه چیزو باید ویران کرد. همه اون لحظه‌ها و تو رو که از قاب پنجره به پرچین اون حیاط درندشت نگاه می‌کنی... حتی لبخندی که من روی لبهات ... دیدن ادامه ›› نوشتم... برق شادی‌ای که توی چشمهات نوشتم... پیکرهایی که روبروی تو پیچ و تاب می‌خوردند رو باید ویران کرد...»

این بخشی از داستان ویران ابوتراب خسروی است که مهدی نصیری در تبلیغات نمایش‌اش از آن استفاده کرده است. داستانی که درباره ویرانی و عشق است. «این قصه را آهسته بخوان» شعر ویرانی بر صحنه نمایش است یا داستان عاشقی؟ عشقی است که فراموشی و مرگ آن را ویران می‌کند؟ یا ویرانی‌ای است که عشق در آن به تاراج می‌رود و فراموش می‌شود؟ فکر می‌کنم، هر دوی اینهاست.

روایت اجرای «مهدی نصیری» روایت غم انگیز بادی است که حزن و ویرانی و جاودانگی عشق را در ذهن تماشاگرش پرسه می‌زند. روایتی که هستی را به واسطه بی رحمی‌اش به چالش می‌کشد و انسان را در تنهایی ویرانگرش به نمایش می‌گذارد و چقدر این ادبیات خسروی ـ نصیری شیرین و تلخ است. باد وارد این بازی می‌شود:

ستاره: یوسف تویی؟ گریه می‌کنی؟

یوسف: می‌بینی که باد میاد! شاید صدای باد و شنیدی

آسمان ستاره‌اش را به دنیای قهرمان نمایش پیشکش می‌کند:

یوسف: .. بعضی وقتا ستاره‌ها اونقدر پایین می‌آن که می‌شه مثل یه خوشه انگور اونا رو چید

بوی خاک، صدای آب، نور آتش و طعم آب (چهار آخشیج) دو تا سازنده جسم و دوتای دیگر سازنده روح مدام به بازی گرفته می‌شوند. در اجرا به صدای باد و حرکت سیال آن، به نور آتش و گرما، تشنگی و آب و بیابان و خاک به اندازه تاکید می‌شود و هر آنچه در نمایش دیداری شده و البته به این چهار آخشیج است. نشانه‌هایی که در ناخودآگاه تماشاگر هضم می‌شوند.

ستاره: الهی بمیرم، اونجا بهتون آب نمی‌دن؟

«این قصه را آهسته بخوان» فریاد بلند انسان است. انسانی که سرنوشت و هستی او را در خود مچاله کرده و ناگزیر در خود فرورفته تا خراش‌های روحش را تسکین بخشد. روایت جهانی است که دست به ویرانگری زد و در آن به لطیف‌ترین احساسات بشر شلیک شده است. روایت جنگی است که تحمیل شده ولی با زاویه نگاهی متفاوت این بار این ویرانگری دقیقا عشق را نشانه گرفته است.

روایت ابوتراب خسروی – مهدی نصیری حاصل‌اش اجرایی است که با احساسات و ناخودآگاه تماشاگر سر و کار دارد. کاری با اندیشه و فکر ندارد و مستقیم قلب و احساس را نشانه می‌رود. ساده است و ساده ارتباط می‌گیرد و یکباره تماشاگرش را در دنیای رویاگونه و ویران قهرمان داستان رها می‌کند.

نوع بازی‌ها در اجرا حتی باعث شده تا تمرکز از منبع ویرانی (قهرمان داستان) بر منشا عشق زندگی باشد. یوسف (قهرمان داستان) از ابتدا ویران است و این ستاره (همسر) اوست که از زن جوان و شاداب و عاشق ابتدای نمایش تا مادر نگران میانه و زن تنها و خسته و منتظر پایان دچار این جهان ویرانگر است. اوست که در مسیر این ویرانگری تغییر می‌کند و با فراموش نکردن و عاشق ماندن و تردید نداشتن تبدیل به قهرمان قصه می‌شود.

بازیگر این نقش هر بار حسی تازه را با خود می‌آورد. انگار که نویسنده و کارگردان هر بار او را طور دیگری وارد این اجرا و مقتضیاتش می‌کند. با طراوت و شاداب، عاشق و پا به سفر، زنانه و معصوم، نگران و خسته، آشفته و تنها و... اوست که در این مسیر و به بهانه همسرش (یوسف) عشق را در سیر ویرانی‌اش در صحنه به نمایش می‌گذارد. ستاره تنها و دوست داشتنی و شیرین نمایش نصیری اما با وجود همه اینها پای قرار عاشقانه‌اش ایستاده است. نه شکی به دل راه داده و نه تردیدی دارد و نه باورش را از دست داده. همانطور که می‌گوید:

ستاره: گفتم که ممکن نیست تنهات بزارم. هرجا بری سایه به سایه دنبالت می‌آم.

«این قصه را آهسته بخوان» نمایش ساده و صادق و دلنشینی است. نه فقط به این جهت که با پیچیدگی‌های کاذب و ابهام و ادا و اطوار نمایشی گولمان نمی‌زند بلکه به خاطر احساسات کمرنگ شده یا فراموش شده‌ای از زندگی‌مان که آنها را بی واسطه و عریان در مقابل ما قرار می‌دهد.

«این قصه را آهسته بخوان» به نظر من شعر نمایش است. روایت شاعرانه‌ای از ویران شدن عشق است. روایتی که حتی می‌توانست بسیار بیشتر از اینی که هست، تاثیر گذار و لذت بخش باشد. عاشقانه‌گیستاره‌ای که از تاریکی آسمان و به دست یوسف تنها و آشفته به زمین کشیده می‌شود، لذت می‌برد. این قصه عاشقانه در متن نمایشنامه تعاریف و تعابیر درستی دارد. حتی نصیری اسم اشرف را به ستاره و نام منصور را به یوسف تغییر داده و بی آنکه اغراق شده بنماید اسم‌های درستی را انتخاب کرده است.

ستاره هر بار از تاریکی آسمان پایین می‌اید و عشق‌اش را شاعرانه به همسرش هدیه می‌کند و می‌رود. اما این روایت می‌شد که حتی خیلی روان‌تر و ساده‌تر از این باشد. باید که مثل شعر ضرباهنگ و ریتمی موزون‌تر روان‌تر می‌داشت. که اگر چنین بود حتما می‌توانست احساس و قلب تماشاگر را به تسخیر خود درآورد.

نکته دیگری که در نمایش نصیری دوست دارم این است که آدم‌های قصه حضور نمایشی و لذتبخشی در کنار هم دارند. راحت می‌آیند و می‌روند بی آنکه که خللی در کار حضور هم وارد کنند با خود سه فضای متفاوت را اجرا می‌کنند. دوست یوسف، ستاره را نمی‌بیند. ستاره، دوست یوسف را نمی‌بیند. اما تماشاگر بارها و بارها ستاره و دوست یوسف را در حال عبور از کنار هم یا نزدیک به هم می‌بینند و در حالی که می‌داند هر کدام متعلق به فضایی متفاوت‌اند.

این شیوه کارگردانی نصیری منطبق بر دنیای شاعرانه متنی است که از ادبیات داستانی و آنهم ادبیات سحرآمیز داستان نویسی به نام ابوتراب خسروی اقتباس شده است.

«این قصه را آهسته بخوان» شعر ویرانی، داستان عاشقی و روایت فراموشی است. شیرین و تلخ است. نمایش شاعرانه است که می‌توان آن را دید و دوستش داشت و آخر اینکه داستان ابوتراب خسروی و درام مهدی نصیری حقیقتا در صحنه خوش می‌درخشند
جمعه شب نمایش "این قصه را آهسته بخوان" از مهدی نصیری را در تماشاخانه مهر حوزه هنری دیدم. نصیری که بیشتر او را به عنوان یک منتقد می شناسیم، چندی است که طور جدی به سراغ نویسندگی و کارگردانی تئاتر رفته و در این کار هم موفق نشان داده است. دلیل من برای انتخاب و دیدن این نمایش تجربه خوب دیدن نمایش قبلی نصیری "نذار این خواب تعبیر بشه" بود که در تالار سایه تئاترشهر به روی صحنه رفته بود. همچنین می خواستم این نمایش را که شنیده بودم از داستانی اقتباس شده را به عنوان یک اثر اقتباسی ببینم.

نمایش مهدی نصیری خوانشی ارسطویی از یک داستان است. داستانی که عمدتاً براساس دیگر آثار نویسنده‌اش روایتی دوار دارد. از آغاز تا پایانش بی‌ترتیب بازگو می‌شود و اصولاً برخلاف نوع روایتگری است که مدام وجود دارد. این داستان قبل از هر چیز در اقتباس طبق یک الگوی دراماتیک و در ساختاری ارسطویی بیان شده است. اطلاعات طبق یک نظام دراماتیک طبقه‌بندی شده‌اند و نقطه‌گذاری‌ها طبق اصول درام و نمایش انجام گرفته‌اند؛ اما یک چیز هست که از داستان به درام آمده است. چیزی که مهدی نصیری تمام تلاشش را کرده تا حداکثر بهره دراماتیک را از آن ببرد؛ اما در هر صورت خودش به درام و اجرا تحمیل کرده از بین خطوط و سطرهای داستان به میانه طراحی نمایش و دیالوگ‌هایی آن آمده است. آن هم روایتگری داستانی است که در آن توصیف و بیان احساسات و اندیشه و افکار است. نوعی روایت است که ویژه داستان است. این روایت را در درام کنش و واکنش و دیالوگ و ارتباط گفتاری انجام می‌دهد. مهدی نصیری بیشتر جاهای نمایش نمایشنامه و اجرایش توانسته به خوبی عملکرد روایت را از داستان به درام تغییر دهد. از این میان دیالوگ و ارتباط به وجود آمده است؛ اما نه همه جا، بلکه در برخی جاها ادبیات داستانی خودش را از لابلای تار و پود نمایش به رخ می‌کشد و می‌گوید که هستم و جریان دارم. روح نمایشنامه و اجرا هم همین را می‌گوید. روحی که بیان احساس و اندیشه و خواسته ... دیدن ادامه ›› های درونی در آن جریان دارد. اقتباس شده "این قصه را آهسته بخوان" نمونه موفقی در این زمینه است؛ لیکن باید دقت داشت که این وفاداری در اقتباس و انطباق روایت داستانی در درام باعث یک چیز شده است. خیلی از بار اجرا و زحمت آن به دوش بازیگران افتاده است.

تکلیف بازیگران درباره اجرای این نمایش روشن و مشخص است. آنها باید بتوانند. آنها باید بتوانند. آنها مجبورند که همه چیز اجرا را بر دوش بکشند. دکور معنایی ندارد. موسیقی شاید فقط به کمکشان بیاید. نورپردازی شاید به تاثیر کنش و واکنش‌هایشان بیفزاید؛ اما زمانی که نمایش شروع شد این سه نفر همه کاره‌اند. باید که کارشان را به سه قسمت تقسیم کرده باشند:

تسلط بر متن
استفاده از زبان بدن و حرکت
به کارگیری درست بیان و صدا
هر سه این موارد هم بستگی شدیدی دارد به درک آنها از فضا و حس و حال نمایشنامه‌ای که نصیری خوب آن را ساخته و پرداخته است. این سه نفر باید بتوانند فضای عاشقانه، رنج ویرانی، غم فراموشی، حسرت زندگی و همه چیزی که نه در گفتن و بیان کردن؛ بلکه در درست و آهنگین گفتن شان وجود دارد را مثل یک اواز عاشقانه روی صحنه بخوانند و به تماشا بگذارند. اگر غیر از این باشد، چیزی به نام داستان در متن وجود ندارد که زور دراماتیک داشته باشد بتواند، تماشاگر را مجذوب خود کند.

مهدی نصیری به رابطه میان اشرف و منصور در داستان "مرثیه باد" جان داده و آن را به یک شعر غم انگیز و نوستالژیک عاشقانه تبدیل کرده است. بی گمان او عشق را بیشتر به داستان تزریق کرده که واژه آن اینقدر عاشقانه و واقعی است. خواب ستاره در مسافرخانه و حس تنها شدن یوسف، شعر عاشقانه ای که در مورد خنده، اشک‌ها و تمام رفتار ستاره می‌گوید عین تغزل عاشقانه در نمایش است. این روایت عاشقانه باید که در صحنه جاری و ساری باشد و هیچکس به اندازه بازیگران نمی‌تواند این کار را بکند. حالا نوبت بازیگران است که هنرشان را در بیان احساسات متن به کار بگیرند و صدا و آهنگ گفتار آنها به موسیقی ای برای بیان عشق در گفتار آنها تبدیل شود. کلمات باید درست بیان شوند. نگاه‌ها باید درست باشند و سکوت‌ها و مکث‌ها برای دیدن و شنیدن باید جای خود را داشته باشند.

همه شعر نمایشنامه را داستان و درام طوری گفته‌اند که به واقعیت تبدیل شده و به بیان در‌آید. حالا این بازیگران هستند که باید آن را درست بیان کنند که هم شعر باشد و هم نمایش و واقعی هم به نظر برسد.

فریبا امینیان تا حد مطلوبی این کار را درست انجام داده است. از خیال زاییده می‌شود و بعد همان قدر که زنی در شمایل یک زن واقعی است در صحنه نمایش زندگی می‌کند. آرام می‌آید. شیرین می‌خندد و می‌خرامد و می‌رود. از ترس‌هایش می‌گوید. از جنگ. از نگرانی‌هایش برای بچه به دنیا نیامده و مادر پیری که بیمار است؛ اما وفادار و مهربان می‌آید تا همسرش را در بیابان ببیند. انگار که در یک دنیای دیگر زندگی می ‌کند و این کار هر شب اوست. فریبا امینیان ستاره این نمایش است. آهنگ شیرین گفتارش حتی بعد رفتن او در سالن می‌ماند و می‌گذارد که اخم و ویرانی صحنه بعد از حضور او را تا آمدن دوباره‌اش انتظار بکشیم. او خوب فهمیده که در صحنه چه کاری باید انجام دهد و کارش را خوب انجام می‌دهد. خوب می‌ایستد. درست حرکت می‌کند و به درستی هم بیان می‌کند.

در مقابل او محمدرضا حیدری نقش اصلی نمایش را بازی می‌کند. بازیگری که چهره مناسبی برای این نقش دارد و با آهنگ صدای خش‌دارش می‌تواند رنج و سوزی که در بازی و بیان یوسف هست را خوب به اجرا بگذارد. حیدری خوب توانسته رنج و ویرانی و وحشت داستان را در بیان و گفتارش به اجرا در آورد و با این چهره و صدا انتخاب خوبی برای یوسف عاشق و ویران نمایش است. شاید تنها اشکال کار او در تسلطش بر متن باشد. جمله‌ها را بعضاً شکسته ادا می‌کند. گاهی یک جمله را ناقص می‌گوید، بعد برمی‌گردد و دوباره اصلاحش می‌کند. ظاهراً او کمتر از بقیه بازیگران تمرین کرده و شاید دیرتر از بقیه به گروه اضافه شده باشد. از جدا جدا کردن جملات و آکسان‌گذاری‌های بعضاً اشتباه روی کلمات می‌توان فهمید که او علی‌رغم چهره و صدای خوبش هنوز تا به دست آوردن حس و حال جاری در نمایش کمی کار دارد و به هر حال باید که خیلی زود با تسلط بر متن بتواند از صدا و بازی خوبش به نفع هماهنگی استفاده کند.

سومین بازیگر نمایش که انگار راوی این بیابان ویران است. رضا جوشنی اگرچه گاهی مسلط به متن نشان نمی‌دهد و من‌من می‌کند؛ اما نقش مردی را بازی می‌کند که ناامید و شکست خورده است. به عقب بازنمی‌گردد و می‌خواهد که به دوستش بفهماند چه اتفاقی افتاده است. رضا جوشنی بازی روان و یکدستی را ارائه می‌دهد و بی‌تفاوت و آزاد فقط این وضعیت را با واقعیت‌هایش برای قهرمان قصه و مخاطب تفسیر می‌کند.

نمایش "این قصه را آهسته بخوان" را باید آزمونی سخت برای بازیگران دانست که اگر همه در یک سطح باشند. درست حس و حال و فضا را ایجاد کنند. همه چیز سرجای خودش باشد تا تو را درگیر فضایی خاص و عجیب و غریب کند که می توان از آن به عنوان "رنج مقدس عشق" یاد کرد. رنجی که دیدنش هم در صحنه تأثیرگذار و لذت‌بخش است.

علیرضا جمشیدی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بوی رویا و اسطوره / نگاهی به نمایش "این قصه را آهسته بخوان" به کارگردانی مهدی نصیری
آرش شفاعی: "این قصه را آهسته بخوان" نمایش ساده، سیال و عاشقانه‌ای است که بوی خیال می‌دهد.

بوی رویا و اسطوره / نگاهی به نمایش "این قصه را آهسته بخوان" به کارگردانی مهدی نصیری
"این قصه را آهسته بخوان" از یکی از داستان‌های کوتاه مجموعه "ویران" نوشته ابوتراب خسروی اقتباس شده است. "ابوتراب خسروی" از داستان‌نویسان محبوب امروز است که با سبک خاص، ادبیات متفاوت و رمان‌هایی با ویژگی‌های پست مدرن و سیال تقریبا برای همه کتاب خوان‌های حرفه‌ای شناخته شده است. نویسنده‌ای که به ادبیات کهن مسلط است، کهن الگو را خوب می‌شناسد و به زبان متون مقدس ارجاع می‌دهد. داستانهایش هم بی‌زمان و هم بی‌مکان‌اند و بوی رویا و اسطوره می‌دهند و داستان‌هایی که از عشق، هستی، مرگ و انسان با استحاله‌های پی در پی می‌گویند. خسروی جوایز متعددی از جمله "مهرگان ادب"، دو دوره "جایزه هوشنگ گلشیری" ، "جایزه ادبی جلال آل‌احمد" و ... را برای داستانهایش دریافت کرده و در میان طیف‌های مختلف خوانندگان داستان و رمان علاقه‌مندان ... دیدن ادامه ›› زیادی دارد.

مهدی نصیری در یکی از مصاحبه‌هایش گفته که تا به حال سه داستان از ابوتراب خسروی ( اسفار کاتبان، رود راوی و داستان کوتاه مرثیه باد از مجموعه ویران) را اقتباس کرده است. اقتباس او از "رود راوی" تحت عنوان "پرسه‌های زن راوی از رود تا رونیز" در بخش تولید متون جشنواره بیست و نهم به عنوان یکی از متون برگزیده معرفی شده که نمایشنامه‌ای تقریبا بلند و به شدت تحت تاثیر و وفادار به رمان اصلی (رود راوی) و ادبیات نویسنده اول است. اما این یکی (این قصه را آهسته بخوان) تا حدودی مستقل از ادبیات داستانی و به قولی، بیشتر نمایشی و دراماتیک شده است.

داستان 9 صفحه‌ای پر از عشق و خیال "مرثیه باد" اینجا به یک نمایشنامه 60 دقیقه‌ای کامل بدل شده که داستانش را خودش ساخته و از داستان اولیه استقلال پیدا کرده است. اینجا فضای تئاتر براساس یک فضای اولیه (داستان) دوباره آفریده شده است. دنیایی که البته بر بستر داستان بنا شده اما مستقل از آن است.

"این قصه را آهسته بخوان" داستان عاشقانه و لطیفی از یک رویای سیال است که زمان و مکان را در هم می شکند و جهانی مبتنی بر اصول خودش بنیان می نهد. همه چیز این جهان را یوسف (قهرمان داستان) از میان خواسته‌‌ها، رویاها، خیال و آرزوهایش می‌آفریند.



یوسف: اگه نتونی چیزی از دنیا رو که دوست داری ببینی و فکرتو بهش گره بزنی، دیگه چطور می‌تونی تخیل کنی؟ جهنم حقیقی اونجاییه که تخیل از کار می‌افته... یعنی دیگه هیچ چیز نباشه که بهت کمک کنه فکر کنی، تخیل کنی... تو خیالم تصور کردم سر شاخه‌های بید مجنون اونقدر خم شده و پایین اومده که به پلک‌هام می‌رسه!

یوسف رویایش را به واقعیت تبدیل می‌کند. و واقعیت را همچون رویایی عاشقانه و شیرین در مقابل تماشاگر قرار می‌دهد. او حتی همسرش را آرام آرام از خیال می‌سازد و در مقابل تماشاگر به یک زن واقعی تبدیل می‌کند.

یوسف: قبلاً از دور که وامیستادی فکر می‌کردم رنگ چشمات باید سبز باشه... اما بعد آبی به نظرم قشنگ‌تر اومد..

ستاره: رنگ به روت نمونده مرد!

یوسف: از اون موقع، چشمات آبی بودن تا الان که چشم تو چشمت بیدار شدم

ستاره: چی داری می‌گی یوسف!

یوسف: عجیبه! چشمات قشنگ‌تر از وقتیه که سبز یا آبی بودن ... کاش رنگ چشات برای همیشه قهوه ای بمونه



و اینگونه است که یوسف از رویا و خیال زنی واقعی را می‌سازد که جان می‌گیرد و در صحنه به حرکت در می‌آید. همانگونه که نویسنده نمایشنامه دنیای تئاتری‌اش را بر اساس واژه‌ها و ادبیات داستان می‌آفریند و بعد همان اندازه که زن واقعی و با تمام جزئیات واقع گرایانه در صحنه رفتار می‌کند، درام نیز نمایشی و تئاتری از دنیای داستان فاصله می‌گیرد و همه چیز می‌شود گفت‌وگو و چالش بیرونی.

در این مسیر نقش بازیگران نمایش بیش تر از طراحی صحنه و سایر مولفه‌های اجرا مهم جلوه می‌کند و فریبا امینیان در نقش ستاره بخش زیادی از این بار را بردوش می‌کشد. او شخصیتی است که به این دنیای خیالی و موهوم رنگ و بو می‌دهد و با شادی و طروات زنانه شخصیت ستاره به صحنه نمایش نصیری جان می‌دهد. بی‌گمان او که شخصیتی از دنیای خیال انگیز قصه را بازی می‌کند بخشی مهمی از احساسات اجرا را با خود به همراه دارد.

"این قصه را آهسته بخوان" نمایش ساده، سیال و عاشقانه‌ای است که بوی خیال می‌دهد. رنگ رویاست و در عین حال واقعی واقعی است. قهرمان نمایش آرام و شیرین خیال می‌کند و رویایی عاشقانه را برای تماشاگر به روایت می‌گذارد که قصه و تعلیق نمایشی دارد و همانقدر واقعی و باورکردنی است که خیال انگیز و رویاگونه روایت می‌شود.
درباره نمایش «این قصه را آهسته بخوان» به نویسندگی و کارگردانی «مهدی نصیری»
جنگ و صلح
مجید موثقی
ویران، مجموعه‌داستان کوتاهی از «ابوتراب خسروی» است که «مهدی نصیری» یکی از داستان‌های آن به نام «مرثیه‌ باد» را تحت عنوان نمایش‌نامه‌ای با نام «این قصه را آهسته بخوان» در تماشاخانه مهر، واقع در حوزه هنری روی صحنه برده است. ماجرای داستانی که «ابوتراب خسروی» نوشته است به صورت روایت اول‌شخص مفرد است که با خاطرات منصور و وداع او با زنش (اشرف) توأم است. او عازم پادگانی در جلدیان است و در یک منطقه مرزی جنگی در سومار به‌عنوان یک دیده‌بان مشغول پست‌دادن است.
این سرباز عاشق و تنها گاه از طریق پنجره خیالی، همسر دور از خود را تصور می‌کند. اشرف زنی است که کودکی پا‌به‌ماه دارد و جنگ، دیدار فرزند را به‌کام پدر تلخ کرده است!
نصیری داستان را تبدیل به درام کرده و دو شخصیت و یک قصه دیگر به آن افزوده است. آنچه در زیرمتن این نمایش دیده می‌شود، چالش این دیده‌بان با ... دیدن ادامه ›› چرایی یک جنگ ویرانگر است؛ جنگی که او را به نوستالژی و جدایی از همسر عادت داده است.
در کارگردانی این اثر با استفاده از تکنیک بازی‌دربازی و گاه حضور فیزیکی زن، جهانی نوستالژیک در برابر دیدگاه مخاطب آشکار می‌شود. حرکت و رویارویی شخصیت‌های نمایش از گوشه‌ها به مرکز صحنه توسط میزانسن‌ها تزریق شده تا زوال تدریجی شخصیت یوسف در این «برهوت سوت ‌وکور» عریان شود! برهوتی سوزان که یوسف را در یک قلمرو روحی بی‌حاصل قرار داده و تنها ستاره زندگی اش را از او‌ ربوده است! شخصیتی که در کشور خود شباهت زیادی به یک بیگانه دارد که دچار بیماری «دوری از خانه» یا «هوم سیک-Homesick» شده است! عمل برانگیزنده درام در تردید زنی (ستاره) به خیانت احتمالی شوهری است که این مرد تمام این علامت سؤال‌ها را «خاصیت برهوت» می‌داند تا انسان را در کام خود فروبرد! ‌چشمان زنی دیگر در روند نمایش به یک عامل تعلیقی تبدیل شده تا مرز این به ظاهر خیانت را افشا کند و این در حالی است که یوسف قربانی عذاب‌وجدان‌های خویش است تا قضاوت دیگران؛ او حتی نمی‌داند خواسته یا ناخواسته آتش بر کسی گشوده است یا نه! اما آنچه در لایه‌های زیرمتن نمایش احساس می‌شود آتش جنگی است که تنها ستاره زندگی یوسف را به چاهی افکنده که حالا او دیده‌بان و نظاره‌گر آن است!
مهدی نصیری با انتخاب این داستان خوب و اقتباس و ‌نوشتن ‌این نمایش‌نامه نگاهی صلح‌طلبانه به فضای پرالتهاب جامعه‌ای دارد که امروز پر از نزاع و آشوب است! شاید یکی از عواملی که در سازماندهی و زنده نگه‌داشتن عناصر نمایشی این‌ کار می‌توانست مؤثر باشد، انتخاب بازیگر بهتری برای نقش یوسف بود که تلاش این بازیگر «حمیدرضا حیدری» در کشف جوهره نقش و ابلاغ آن به تماشاگر از قوام و یکدستی خوبی برخوردار نیست، اما در نقطه مقابل بازی خوب «فریبا امینیان» در نقش «ستاره» از طراوت و پویایی خوبی برخوردار است.
مجید موثقی
زهرا مهاجری، امیر، محمد لهاک و میترا این را خواندند
رهام صادقی و ساره حبیب پور این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▫️شاعرانگی دلچسب عشق و رویا ▫️

▫️تماشای آثار مهدی نصیری لذت‌بخش است از آن رو که قصه‌هایش دلنشین است و جذاب.

▫️این قصه را آهسته بخوان تازه‌ترین اثر مهدی نصیری از این قاعده مستثنی نیست چرا که سوای خلاقیت‌های دراماتیک نصیری، اثری مهم در ادبیات داستانی معاصر، پشتوانه‌اش است.

▫️داستان مرثیه باد از مجموعه ویران ِ ابوتراب خسروی محمل اصلی نمایش این قصه را آهسته بخوان است. خسروی داستان‌نویس مهمی در ادبیات معاصر ایران است. داستان‌هایش رمز‌آلود و پرتنش‌اند و خصوصیات اینجایی دارند.

▫️نصیری در اقتباس از اثر خسروی توانسته داستانی جذاب و دلنشین خلق کند که با آرامش ... دیدن ادامه ›› به پیش می‌رود و ناگهان با غافلگیری مخاطب را در بیابانی وهم‌آلود رها می‌کند تا خود مخاطب راه رهایی از سکوت و سکون رازگونه داستان نمایش را بیابد.

▫️ مهدی نصیری با گریزهای گاه و بیگاه به مساله جنگ بی آنکه در مصداق ها گیر بیفتد اثری چند وجهی و جهانشمول خلق کرده که می‌تواند داستان آدم‌های بسیاری در گوشه و کنار گیتی باشد.

▫️نصیری در پرداخت آدم‌های داستانش چنان به نرمی پیش رفته که می‌توانی آدم‌های نمایش را از آن خود کنی و با آنها به قرارگاه نظامی یکه و تنهایی بروی که یوسف دیدبانش است و سال‌هاست کارش دید زدن بیابان است و خواب‌نما شدن‌ها و هذیان‌های شعرگونه‌اش راز مرگ و زندگی را در خود دارد.

▫️قوت متن این قصه را آهسته بخوان در شاعرانگی دلچسبی است که از عشق و رویا وام می‌گیرد تا زندگی و مرگ را در دل واحه‌ای دورافتاده که تنها یک خیابان دارد روایت کند. نصیری توانسته به بهترین شکل در نمایشنامه‌اش شاعری کند.

▫️بازی دلپذیر فریبا امینیان و نیز دکور ساده اما کاربردی از نکات قابل توجه اجرای این قصه را آهسته بخوان است که روزهای آغازین خود را پشت سر می گذارد. به امید اجراهایی خوب و پرانرژی از این گروه خوب.

▫️محمدباقر نباتی مقدم
با توجه به اینکه امروز تعریف ما از تئاتر تغییر کرده با دیدن این نمایش حس خوبی پیدا کردم و دیدم هنوز هستند کسانی که تاتر رو می شناسند و با توجه به شرایطی که وجود داره براش تلاش می کنن... بچه هایی که برای اجرای یک اثر نمایشی الزاما به دنبال چهره های تصویری و مانند آن نیستند... بچه هایی جدا از هر هیاهو و حاشیه ای تئاتر کار می کنن و تلاش می کنند....
به بچه های گروه تاتر تراس یکبار دیگه خسته نباشید می گم... بچه ها خسته نباشید... بدرخشید... موفق باشید...
یادداشت بهرام تشکر درباره "رام کردن مرد سرکش:

نمایشنامه "رام کردن مرد سرکش " نوشته نیل سایمون در سال های فعالیت جنبش تبعیض حقوق مدنی زنان ، کودکان و سیاهان آمریکا دردهه شصت میلادی به نگارش در آمده است.تاریخ نویسان می گویند آن جریان مهم، نه فرآیندی ضد دولتی بلکه رخدادی جامعه محور بوده است. بانیان ، فعالان و حامیان این جنبش نه به دنبال براندازی این رژیم یا آن رژیم ، ‌بلکه درصددتغییر و تحول در سیاست ها و قوانین تبعیض گرا، سلطه جو و خشونت زا در تمامی نهادها و لایه های اجتماعی اند.
رهبران جنبش حقوق مدنی در آن زمان، برای تحقق اهدافشان و با استفاده از رسانه های جمعی ،تحریم ،تظاهرات ،تحصن و سایر روش های مقاومت مدنی ، بیش از صدها هزار نفر را در راهپیمایی ها و فعالیت های اجتماعی به خیابان ها کشاندند. در این بین هزاران نفر در اعتراضات بدون خشونت ، دستگیر شدند. به این ترتیب، جنبش ، سطح بحران را از مرزهای ایالت های جنوبی فراتر برد و آن را به موضوعی ملی بدل کرد. تا آن جا که دولت فدرال به میدان آمد و قوانین مبتنی بر تبعیض نژادی را از میان برداشت.
پیروزی جنبش حقوق مدنی آمریکا به رهبری مارتین لوترکینگ و مالکوم ایکس در دهه شصت میلادی به رنج عمومی زنان ،سیاهان و کودکان در ایالت های جنوبی آمریکا پایان داد و خط بطلانی بر تبعیض نژادی قانونی در این کشور کشید.
به این ترتیب روابط و پایه معنوی مهمی میان جنبش و کلیساها برقرار و آغاز شد. ... دیدن ادامه ›› شعر، هنرهای تجسمی ،نمایش و موسیقی نیزنقش مهمی در پیروزی اهداف حقوق مدنی بر عهده داشتند.پس از پیروزی جنبش ، مارک لوترکینگ و مالکوم ایکس ترور شدند اما تاثیرات مهم اقدامات این دو در تاریخ آمریکا ثبت شد.
رام کردن مرد سرکش تحت تاثیر مستقیم این انقلاب اجتماعی نوشته شد و اول بار به کارگردانی نیل سایمون هشتاد و هفت هفته بر صحنه تئاتر برادوی درخشید.نمایشی که اگرچه درنگاه نخست به موضوع خانواده و دغدغه های آن می پردازد اما به واقع آیینه تمام نمای رخدادهای اجتماعی زمانه ش است.موضوعی که شباهت محتوایی و رخدادهای آن در روابط امروز ما، ناشدنی ست و غیر قابل انکار.
در جلسه ی تحلیل و بررسی کانون ملی منتقدان تاتر ایران:

جلوه های کارگردانی در نمایش "رام کردن مرد سرکش"هرگز به مسیر خودنمایی قدم نمی گذارد.بازی بازیگران یکدست و با وسواس زیادی طراحی و پرداخت شده است.یکی از نکته های مورد توجه در این اثر انتخاب موسیقی منطبق با حال و هوای اجرا و طراحی صحنه ی کاربردی نمایش است.

منتقدان:
دکتر مهدی نصیری
حمید کاکاسلطانی
عرفان پهلوانی

متن کامل در وب سایت های :
ایسکانیوز
اتود کلاب
دوستان گرامی
گروه اتود با نمایش "رام کردن مرد سرکش" امشب (دوشنبه) و پس از پایان اجرا میزبان جلسه تحلیل و بررسی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران خواهد بود.
حضور علاقه مندان در این جلسه بلا مانع است.


تلفن هماهنگی: 09190820819

منتظر حضور گرمتان هستیم