در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم حسینی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:37:06
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بازی اقای ناصر نصیر فوق العاده بود و نمایشو از ملال دیالوگهای غیرضرور خارج کرد۔۔ اقای سلیمانی واقعا بازیشون در حد کارگردانی اثر خوب نبود۔‌ بازیشون عمق نداشت و تحول اخلاقی شخصیت ملموس اجرا نشد و کلا چهرشون در اغلب صحنه ها رو به تماشاگر نبود و تغییری هم در حالات چهره نمیدیدیم۔۔ در کل کار خوبی بود ادمهایی که در ظاهر خوب شعار میدن ولی در عمل، منافع و انچه در لایه های پنهانی تری جریان داره، تعیین کننده است۔۔درست مثل چپها
عاشقانه ها؛ روایت ابژه گی زن

نمایش عاشقانه ها، زن را در سه برهه از حیات فردی و اجتماعی اش به تصویر می کشد. فرزانه زنی در جامعه ای در حال گذار( در مترو) است.جامعه ای که هنوز اقتدار مردانه تعیین کننده ساحات اجتماعی و حتی وجودی زن است. مردان این جامعه از دو شکل خارج نیستند: یا چنبره در سنت دارند (غلام) و زن را تحت استیلا و بردگی گرفته اند و با قدرت وخشونت بر او سلطه می رانند و یا اگر ظاهر امروزی دارند(فرزاد)، نقابی از عشق زده اند و در واقع، زن را جز ابژه ای برای لذت و بازی ِهوس خود به شمار نمی آورند. هر دوی این مردان، آزادی و هویت زن را لگدمال سلطه و بالهوسی خویش ساخته اند. در این جامعه ، زن (فرزانه ) در استیصال گذشته ای از درد و خشونت، می خواهد خود را به خیال آغوشی از امید ،عشق و امنیت در امروز پرتاب کند. هرچند که می داند امید او رویایی خام است و جایگاه او به عنوان زن، زیر پونز اجتماع است. با اینحال،او تا زمانی که واقعیت تلخ ،متوقفش نساخته، در تلاطم درد و امید در تقلاست.
در مسیر این تقلا ، سه برهه ی حیات عاطفی فرزانه در طول نمایش تصویر می شود.او در آغاز با آنکه زخمهای سنت، جان و تنش را آزرده است،شوق و طلب عشق را فریاد می زند. عشقی آتشین که همچون شهزاده ای سواربر اسب سفید او را از دنیای خشونت و رنج نجات خواهد داد.در اینجا، فرزانه قرمز پوشیده و شادان و رقصان در سودای عشق آواز می خواند اما عشق او بهره ای از واقعیت ندارد و رویایی شیرین و خام است که با فال و شعر و موهومات ساخته و پرداخته شده است و در پایان هم پوچ بودگی آن مشخص می شود.
در مرحله بعد فرزانه پایش بیشتر در واقعیت فرو رفته است. او وارد دنیای کار شده و در کارش موفق است. در دنیای مجازی فعال ... دیدن ادامه ›› است و استقلال بیشتری یافته است. لباسش تیره تر شده و رویابافیش کمتر.او به دنبال مردیست که از او حمایت و مراقبت کند. او فرزاد را واقعی تر می بیند و بالهوسیهایش را توجیه می کند. در عین حال تقابل غلام هم با او شدت بیشتر و عیانتری گرفته است.بطوریکه علنا بخاطر موفقیت کاریش مورد هجوم او( سنت) واقع می شود، کتک می خورد و اجازه رفتن بسوی زندگی آزاد به او داده نمی شود...
در پایان فرزانه ی سیاه پوش را میبینیم که رویاها و استقلالش به تمامی توسط سلطه مردانه به یغما رفته است. او لطافت زنانه و عاشقانه اش را کاملا از دست داده است زخمت و خشن شده و سیلی واقعیت، او را متوجه جایگاه دونش در جامعه ساخته است‌.اینک فرزانه زنی است که رویاهایش با تجاوز و بیگاری به غارت رفته و پایانی جز از میان برداشتن خود برایش باقی نمانده است.


در یک تحلیل کلی و اجمالی از نمایش باید گفت؛ روایتهای اینگونه مطلق و غیریت ساز از وضعیت زنان و مردان در جامعه خیلی راهگشا نیست.چیزیکه در نمایش با آن مواجهیم دو گانه ی تکراری زنانِ قربانی و مردانِ سلطه گر و بالهوس است که در تقابلی همیشگی باهم هستند. درعین حال، اینکه زنی دائما خود را در نسبت با یک مرد، هویت یابی می کند عملا تایید ابژه گی ذاتی زن نسبت به مرد است. گویی پیش فرض اصلی متن اینست که زن قرار است با مرد معنا و وجود یابد ولی مرد یا او را به سلطه کشانده یا فریب داده است. این تصویر هم بر انفعالی بودن و قربانی بودن ذاتی هویت زنانه صحه گذاشته است. همچون آن دیالوگ اکبر عبدی در فیلم هنرپیشه که می گفت " زن را خدا زده" . گویی سرنوشت زن، جنس دوم بودن است. بهتر بود نمایش به جای پایانی تراژیک و منفعلانه از زنی بیچاره و قربانی، با تاکید بر عاملیت زنانه،فرزانه ای کنشگر و آگاه ترسیم می کرد که هویت و جایگاه انسانی و اجتماعی خود را نه در یک مرد بلکه در خود یافته است.
امشب نمایش را دیدم .به نظرم این نمایشو باید به نوعی فرایند واگذاری حقوق فرد به دولت و نحوه بلعیدن آزادی فرد و هضم آن در دیوانسالاری،قانون، قضاوت و عدالتی دانست که فرد را به پابرهنه ای در مقابل دولت تبدیل می کند.دولتی که زالوصفتانه فرد را استثمار کرده و همه چیز او، حتی عشقش را نیز به یغما میبرد و او را در چنبره رخوت و از خودبیگانگی و پوچی به بازیهای ساختگی خودش مشغول می کند. دولتی که خود دزد اصلی است و برای حفظ فرایند چپاول و مشغول ساختن اجتماع ، قوانین عجیب و غریب بی ربط وضع می کند. در اوج بیچارگی فرد درراین استثمار فزاینده او را به درگاه قاضی کل ارجاع می دهد که می تواند استعاره ای از مذهب و خدایی باشد که آنهم ابزاری در دست دولت بوده و توسط آن خلق(نقاشی) شده است.
چه تحلیل جالبی داشتید
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
میثم هنزکی
چه تحلیل جالبی داشتید
ممنون
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
??
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید