«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
بازیها خیلی خوب بود مخصوصا نقش اصلی. فیلم ریتم آروم اما دلپذیری داشت. مخاطب با حالات روحی شخصیت همراه می شد در روندی که قصه چیده بود. نکته مثبت دیگه هم دور بودن این جنس از قصه از شخصیت های کلیشه های تلویزیونی و حتی سینمایی بود که برام جالب بود
ایده جالبی داشت اما از نظر صدابرداری و کارگردانی خیلی بیشتر جای کار داشت. کیفیت صدا خوب نبود هر چند که فیلم مستند بود و نباید انتظار صدابرداری دقیقی داشت. مشکل دوم مربوط به زمان فیلم بود که به وضوح طولانی بود و زیادی کش می اومد. می شد پنج تا ده دقیقه حداقل کمتر بشه زمانش
از بروشور کار گرفته تا ایدههای دکور و المانهای روی صحنه مشخص بود که قراره با یه کار کم هزینه مواجه باشیم، که البته لزوما نقطه ضعف ماجرا نیست. اما نوع اجرای بازیگران به من این حس رو القا کرد که کار نه تنها با حداقلِ مواردی که در بالا گفتم، بلکه با حداقل تعداد جلسات تمرین به روی صحنه رفته. در این شرایط عجیب و سخت کرونایی وقتی که تعداد صندلی ها رو در قیمت بلیت ضرب کنید و بر فرض هم که ۴۰ شب اجرا برید و پر هم برید و عددی ناچیزی هم به باغ کتاب بدهید، در نهایت رقم چشمگیری برای بازیگران شناس کار و تیم کارگردانی باقی نمی مونه. پس شاید روی صحنه بردن نمایشهای بیچیز و با تمرین حداقلی در شرایط فعلی معقول به نظر برسه اما متن در انتظار گودو نیازمند تمرین و صبر و حوصله بسیار و ایده های اجرایی متنوع هست که از قضا امیر رضا کوهستانی در آن تبهر دارد. اما اجرایی که دیدیم در همه چیز در سطح حداقل به سر می برد. حتی بازی ها. بازی رشیدی برای من جالب و دلنشین بود. اما باقی بازی ها نه. الهام کردا مبتدی و با همان آهنگ تکراری ادای کلمات، احمدی در متن بازنویسی کوهستانی نقشش بی رمق شده بود و خودش هم ایده ای برای اجرا نداشت و البته مهین صدری که فقط قابل قبول بود.
در آخر هم باید از اطلاع رسانی و راهنمایی لوکیشن اجرای نمایش در باغ کتاب انتقاد کنم. نه تابلویی، نه نشانهای و نه شخصی که درست راهنمایی کند! از زمان پارک ماشین تا پیدا کردن محل اجرا بیست دقیقه به همراه یک جمعیت ۳۰ نفره در حال بدو بدو بودیم و پرس و جو از کارکنان بی حال و خسته باغ کتاب که هر کدام هم نشانی جدیدی می دادند! به خدا که این مشکل با نصب دو تا دونه تابلو به راحتی قابل حله!
اجرا سرشار از خلاقیت بود. به نوعی یک پرفورمنس جذاب و خوش حس و حال بود. مشکلی من با کار داشتم ریتم و تمپوی اجرا بود که یک ایده جذاب مدام بالا پایین می شد و بخشهایی از کار رو قابل پیش بینی و خسته کننده می کرد. مورد دوم هم صدا بود که به نظرم برای اجرای یک پرفورمنس به شیوه کت واک لازم بود سیستم صوتی حرفه ای تری به کار گرفته می شد
خسته نباشید به گروه اجرایی
من خیلی مخاطب حرفه ای تئاتر نیستم اما به دعوت دوستم خواستم نظرم رو بنویسم.
اجرا موضوع جدید و جذابی ببرای من نداشت
و کمی خسته کننده شد
کار حالت شعارگونه ای داشت که البته شاید در سلیقه من نیست
?