«چندگانگی های شدید احساس:فراسوی بازنمایی امر کلی زنانه»
مخفیایم چون بو در گل : «ما سکوتکردیم به عمق احساس»(تِد هیوز، به نقل از گفتارهای نمایش)
«از جراحتهای دل از بس که لذت یافتم/پنبه از ناخن نهم بر زخم،داغ خویش را»(زیب النساء(مخفی))
«ای بسا معنی که از نامحرمیهای زبان/با همه شوخی مقیم نسخههای راز ماند»(بیدل دهلوی)
پس از نمایش «افسون معبد سوخته» که به پیچیدگی های رازوارهی جهان زنانه می پرداخت،انتظار می رفت نمایش«نامههای عاشقانه از خاور میانه»
... دیدن ادامه ››
قادر باشد افقی جدید بر جهان زنان و «مسائل»وجودی شان بگشاید،با این حال،نمایش در بازنمایی «اپیزودهایی»خاص از همان دریافت های عمومی از جهان زنانه قرار میگیرد،بی آن که قادر باشد با فراروی از «دیالکتیک تقابل شرقی-غربی»،چهرههای زنان شرقی را از خطابی به «دیگری بزرگ غرب»رها سازد.نمایش از سه بخش شکلیافته، که در رابطهای متداخل با هم به ترتیب موقعیت زنی آمریکا،زنی عراقی و زنی افغان را نشان میدهند،که با مسائل جنگ ،مهاجرت، عرفها و سنتهای کلیشهای دستبهگریباناند،و بار دیگر با تقابل میان«هستی شناسی سنتی و مدرن» در بطن جوامع شرقی،موقعیت زنانه به مجموعهای از حقوق اولیه و مولفههای خاص فروکاسته میشود تا چندگانگی و پیچیدگی این موقعیت به نفع گونهای «تصویر اولیه و ابتدایی ظاهراً فمینیستی» در گفتمانهای غربی از «زن شرقی» باز صورتبندی شود.گویی برای نشان دادن زنان شرقی باید همواره موقعیتهای متشنج و بحرانی، و یا عموماً «سمپتوماتیک» را پیش کشید تا توجه به زن را به سود نوعی «تصویر رنج کشیده»(که غیرواقعی هم نیست،اما بسیار کلی و کلیشهای است) از او کشاند،همان تصویر رسانهای غربی یا به بیان بودریار ،وانمودهای، که رسانهها از زنان شرقی ارائه میکنند.چند لایه بودن وضعیت،که دیگر قابل فروکاسته شدن به تقابلهای دوتایی سنتی/ مدرن،شرقی/غربی،زنانه/مردانه نیست،پیشاپیش نشان از امر «مسئلهسازی»(the problematic ) دارد که در آن لایههای امر زنانه به یک سطح واحد تعلق ندارند،آنگونه که برای مثال «فمینیسم رسمی» با برداشتن تفاوتها و زیر چتر «حقوق برابر» آن را بدل به «مجموعه ای از دستورات کلیشه ای میکند»،فمینیسمی که با بهرهگیری از دلوز و گتاری می توان آن را گونهای «فمینیسم مولار»(اصطلاح مولار در تقابل با مولکولی در شیمی، به جنبه های کلان نگر و یکدست کننده اشاره دارد)نامید،که در آن پیشاپیش امر زنانه به مجموعه ای از اصول ساده فروکاسته شده است که در دراز مدت قابل دستیابی و حصول اند،در عوض،گونهای «زنشدن مولکولی یا خُردِ» پیشبینیناپذیر،یا نوع خاصی از گریز از «زنانگی و هم زمان مردانگی مسلط» وجود دارد که همواره از «تصاویر کلی از زن» به سوی «زنانگیهای بدون تصویر» جابه جا میشود: «بشکند دستی که خم درگردن یاری نشد/ کور به چشمی که لذتگیر دیداری نشد/صد بهار آخر شد و هر گل به فرقی جا گرفت/ غنچهی باغ دل ما زیب دستاری نشد/هرکه آمد در جهان بودش خریداری، ولی/ پیر شد زیبالنّساء او را خریداری نشد».در حقیقت، نخستین جلوهی یک «بیان از میل و جهان زنانه» را در شعر فارسی می توان در زیب النساء،متخلص به «مخفی»(1113-1048)، یکی از شاعران مهم «سبک هندی»(برچسبی نه چندان مناسب و گویا) باز جست.در این نقطه، نمایش اولین جلوهی امر زنانهی خُرد را از طریق شعرهای «مخفی» و حضور بازهم پنهان او ارائه می دهد.«ژوییسانس زنانه» در شعرهای زیب النساء در نوعی تخطی و فراروی هم زمان از «امر مردانه و امر زنانهی»غالب شکل میگیرد.در واقع خود آثار زیب النساء در پردهی تسلط اشعار شاعرانی چون صائب و بیدل قرار گرفته و توجه درخور و شایستهی خویش را نیافته است:«یا ربوده جذب عشقم هوش مطلوب مرا/یا تغافل گشته سدّ راه،محبوب مرا/یوسف گل پیرهن را در چمن بر تن درید/کو نسیمی تا گشاید چشم یعقوب مرا»(زیبالنساء1381:ص 32-31 )،آنگونه که حتی خودش هم می دانسته که قدرش در روزگارش و پس از آن مخفی و ناشناخته میماند:«گناه بخت چه باشد به من بگو مخفی/چو روزگار شناسد از این قبیل مرا»(همان:ص35).پس«مخفی» ما را از یک تخلص ساده عبور می دهد به شکلی خاص از امر زنانه،به یک «زنانگی مولکولی» و پنهان،که برای فهماش نیازمند گونهای «فیزیکخُرد احساس»(micro-physics of sensation)ایم،به عبارت دیگر امر زنانهی خلاق با شکلی از «محو بودگی» مرتبط است،مخفی(شکلی از بی«من» بودن و فراروی از «اِگو»(ego)) دیگر یک عنوان و لقب نیست،هم چنان که «ک» در داستان های کافکا دیگر یک اسم،یا حرفِ بازنمایانگر فرد،طبقه،گروه یا قشر خاصی از جامعه نیست،یک هویت شناسنامهای و رسمی که همه، شخص را با آن باز میشناسند،مخفی یک چندگانگی غیر قابل بازنمایی و فروکاست به امر واحد است.
جهان های ریز و خُرد زنانه
«من آن پروانهی عشقم که در آتش وطن دارم/چو فانوس آتش دل را به زیر پیرهن دارم»(زیب النساء)
«مخفی» شدتی احساسی است برای«امر زنانهی مولکولی»(چرا که شکلی از زنانگی هم هست که به امر مسلط تعلق دارد)،خط گریزی که از «شمارهی شناسنامهای فراروی میکند»،از« 678 صادره از بخش پنج ساکن تهران»،آنگونه که فروغ در شعر«ای مرز پرگهر» این بعد را معرفی میکند و از آن برمیگذرد.زیبالنساء،«مخفی» را نه تنها بدل به «موقعیت امر زنانه» میسازد،بلکه نشان میدهد،زنانگی همواره با شکلی از «اختفا مولکولی» پیوند خورده است که الزاماً آن را پنهان میکند،اینگونه معنای«چشم بندهایی» که در نمایش به تماشاگران داده می شود نیز تغییر میکند:«کوری بر جهانهای مولکولی زنانه»،و نه چشم بستگی خود زنان در زیر عرف و سنت سنگینی که آنها را نابینا میخواهد.این سطح ریز است که همواره مخفی میماند،حتی گاه از چشم خود زنان.و زیبالنساء نخستین زن در شعر فارسی،و شاید در جهان شاعرانه، است که این «امر زنانهی نادیدنی را رویتپذیر میکند».
سه زن در نمایش در حقیقت به همان آرمانهای جهان کلان و کلی زنان تعلق دارند،همان چیزی که باردیگر آنها را به سطح «عادی امور» باز می گرداند،آنجلّا زنی آمریکایی از طبقه پایین با همان امیال کلی و کلیشهای است،جمیله زنی عراقی که میخواهد در غرب بماند و آن جا را بهشت موعود خویش میداند،و زن افغانی که بازیگر شده است و مورد سوءقصد قرار میگیرد،خواهان مشهور شدن و پیوستن به «جامعهی نمایش»(عنوان کتاب گی دوبور،نویسنده و هنرمند سیتواسیونیست فرانسوی)است.هیچکدام از این زنان به «سطح مولکولی میل زنانه» تعلق ندارند،بلکه در نهایت جایگاهی در همان زنانگی مسلط مییابند،گرچه باز هم قربانی همان جهانهای سنتی و مدرنی هستند که در آن محصور شده اند.بدین ترتیب،هر سه زن به انحاء مختلف خواهان بازگشت به «امر کلی» و نظم غالب نمادیناند،و در زیر این سطح است که امر زنانهی مولکولی،امر زنانهی«مخفی»،خود را آرام و بی سر و صدا به گوش می رساند،یک«سیاستخُرد لیبیدویی» رهاییبخش که با صدای آزاد حافظ هم طنین میشود:«ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم/یا جام باده یا قصهکوتاه/من رند و عاشق در موسم گل/آنگاه توبه،استغفرالله».
جای تعجب است که زیب النساء در تحقیقات معاصر دربارهی شعر زنان نیز جایی درخور نیافته است،چرا که گونهای تفسیر از پیش موجود همواره اجازه نمیدهد تا «بایگانیای متفاوت از شعر زنانه» را درککنیم.اهمیت زیبالنساء از آن رو بیش تر میشود که در قرن هفدهم میلادی هنوز جنبشهای زنانه و توجه به جهان زنان در غرب چندان شکل نگرفته است.بدین ترتیب،نمایش در دو سطح خُرد و کلان امر زنانه در نوسان است و دیگر بار به زنانگی مسلط باز میگردد،با این حال،امر زنانهی مخفی یا مولکولی همواره در زیر این سطح،هم چون «امر نشانهای» کریستوا در زیر امر نمادین در جریان است و منتظر تا از سلطهی هویتهای مسلط رهایی یابد...
منبع بعضی از اشعار زیب النسا:
دیوان زیب النساءزیب النسا(مخفی)،تحقیق و بررسی دکتر مهیندخت صدیقیان و دکتر ابوطالب میر عابدینی،تهران:انتشارات امیر کبیر،1381.