نمیشه این اجرا رو با "سبُکی" مقایسه نکرد... موضوع، سبکِ اجرا، لحن و بعضی صحنهها اشتراکِ خیلی زیادی با "سبُکی" دارن که برای من، هم یهجورایی خوب و دوستداشتنی بود، چون ناخودآگاه خاطرهی خوشِ اون اجرا برام زنده شد... و هم این شباهت و تکرار بر خلافِ انتظارم بود و ترجیح میدادم که این اتفاق نیفته، چون به نظرم بِکر بودنِ سبُکی رو از بین میبره.
اما خودِ "قلبِ نارنگی"... اجرای شیرینیه... ساده و قصهگو... میتونی باهاش بخندی و همزمان یادِ عزیزایی باشی که از دست رفتن... میتونی بخندی و همزمان یادت بیاد که تو هم خیلی وقتا [از رسیدن به آرزوهات ترسیدی]...میتونی بخندی و فکر کنی اگه فردا نباشم یا اگه فردا نباشن چی؟؟
تنها چیزی که برایِ شخصِ من گاهی تو ذوق میزد این بود که یه جاهایی موقعیتها و تصویرسازیهای فرعی اونقدر زیاد یا طولانی میشه که داستان از مسیرش خارج میشه...
یه جاهایی هم سرعتِ دیالوگا خیلی زیادی بالاس 😄 لطفاً یه کمی آهسته برانید 😅
و جدا از همهی اینا، خیلی خوشحال شدم از دیدنتون، خانوادهی عزیزِ سبُکی ❤️
[...امیدوارم تو هم ادامه بدهی و در نهایت بگویی چه خوش گذشت.]